امروز
(دوشنبه) ۰۳ / دی / ۱۴۰۳
هایلایت مو در خانه
هایلایت مو در خانه | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت هایلایت مو در خانه را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با هایلایت مو در خانه را برای شما فراهم کنیم.۱۵ مهر ۱۴۰۳
هایلایت مو در خانه : اما فالگیران و جادوگرانی که او در مورد آینده کودک با آنها مشورت می کرد، همه گفتند که تا بیست و دو سالگی در خطر مجروح شدن ایستاده بود دشمن. بنابراین، سلطان برای اینکه همه در امان باشد، شاهزاده را به شاهزاده خود سپرده بود دوست قابل اعتماد الفی بی، و خود را از خوشبختی دیدن او محروم کرد.
رنگ مو : بیست و دو سال سلطان همه اینها را به لبکان گفت و از او بسیار خشنود شد ظاهر و رفتار باوقار هنگامی که آنها به کشور خود رسیدند با تمام نشانه های شادی پذیرفته شدند. زیرا خبر بازگشت سالم شاهزاده مانند آتش سوزی گسترده شده بود شهر و روستا تزئین شده بود.
هایلایت مو در خانه
هایلایت مو در خانه : در حالی که اهالی برای استقبال از آنها ازدحام می کردند با گریه های شادی و سپاس. همه اینها قلب پرافتخار لبکان را پر کرد در حالی که عمر نگون بخت با خشم و ناامیدی خاموش دنبال می کرد. در نهایت آنها به پایتخت رسیدند، جایی که شادی عمومی بیشتر بود و درخشان تر از هر جای دیگری ملکه در سالن بزرگ منتظر آنها بود.
لینک مفید : لایت و هایلایت مو
از کاخ، که توسط کل دادگاه او احاطه شده است. هوا داشت تاریک می شد و صدها لامپ آویز رنگی برای تبدیل شب به روز روشن شدند. درخشانترین آنها به دور تختی که ملکه روی آن نشسته بود و ایستاده بود آویزان بود بالای چهار پله از طلای خالص منبت کاری شده.
با آمتیست عالی. چهار بزرگترین اشراف در پادشاهی سایبانی از ابریشم زرشکی بر روی ملکه نگه داشتند شیخ مدینه با بادبزن پر طاووسی او را باد می زد. در این حالت او منتظر شوهر و پسرش بود.
او نیز عمر را ندیده بود از زمان تولدش، اما رویاهای بسیاری به او نشان داده بود که او چگونه خواهد بود او احساس کرد که او را در میان هزاران نفر خواهد شناخت. و حالا صدای شیپور و طبل و فریاد و هلهله از بیرون می آید اعلام کرد که مدت ها به دنبال لحظه ای بود.
درها باز شد، و بین ردیف درباریان و خادمان کم خم شاه به تاج و تخت نزدیک شدند و او را رهبری کردند تظاهر به پسر با دست او گفت: “اینجا اوست که شما سالها برایش آرزوی او را داشتید.” اما ملکه حرف او را قطع کرد و گفت: “این پسر من نیست!” او گریست. “این نیست چهره ای که پیامبر در خواب به من نشان داده است!
درست همانطور که پادشاه با او استدلال می کرد ، درب به شدت پرتاب شد باز ، و شاهزاده عمر با عجله وارد شد و به دنبال آن نگهبانان خود ، که او مدیریت کرده بود برای دور شدن از او قبل از عرش خود را پایین آورد و گفت: “اینجا آیا من میمیرم یکباره مرا بکشید ، پدر بی رحمانه ، زیرا من نمی توانم.
این شرم را تحمل کنم طولانی تر.» همه دور مرد ناراضی فشار آوردند و نگهبانان می خواستند او را بگیرند. زمانی که ملکه که ابتدا از تعجب گنگ بود، از تاج و تخت خود بیرون آمد. “نگه دار!” گریه کرد «این و هیچ دیگری درست نیست. این کسی است که من چشم ها هنوز هرگز ندیده اند.
اما قلب من چه کسی را تشخیص می دهد. ” نگهبانان عقب نشینی کرده بودند، اما پادشاه با صدایی خشمگین آنها را صدا زد دیوانه را ایمن کن او با لحن دستوری گفت: «این من هستم که باید قضاوت کنم. “و این موضوع نمی تواند با رویاهای زنان ، اما با برخی از علائم غیرقابل توصیف تصمیم بگیرید.
او عمر ناراضی را کشید از سالن ، در حالی که خودش با به اتاق های خود بازنشسته شد ، پر از عصبانیت با ملکه همسرش ، علی رغم سالها زندگی شادشان با یکدیگر. ملکه، در کنار او، در غم و اندوه فرو رفته بود، زیرا او مطمئن بود که یک شیاد دل شوهرش را به دست آورده بود.
هایلایت مو در خانه : جای پسر واقعی اش را گرفته بود. وقتی اولین شوک تمام شد ، او شروع به فکر کرد که چگونه می تواند موفق شود شاه را به اشتباهش متقاعد کن البته این امر دشواری خواهد بود علاوه بر این ، مردی که اظهار داشت عمر خنجر را به عنوان نشانه تولید کرده است.
علاوه بر این صحبت از انواع اتفاقاتی که هنگام کودکی اتفاق افتاد. او تماس گرفت قدیمی ترین و عاقلانه ترین خانم های او در مورد او و توصیه های آنها را پرسید ، اما هیچ یک از آنها چیزی برای دادن داشت سرانجام یک پیرزن بسیار باهوش گفت: «مرد جوان اینطور نیست که خنجر را آورد او را صدا کن که اعلیحضرت معتقد است.
پسر توست لبکان، و بگوید که او یک خیاط دیوانه بود؟» ملکه پاسخ داد: بله. “اما از آن چه؟” بانوی پیر گفت: “ممکن است اینگونه نباشد.” پسر به نام خودش؟ اگر اینگونه باشد ، من از یک راه سرمایه می دانم حقیقت را دریابید.» و او کلماتی را برای ملکه که بسیار خوشحال به نظر می رسید.
زمزمه کرد و رفت فوراً برای دیدن شاه حرکت کرد. حالا ملکه زن بسیار عاقلی بود، بنابراین وانمود کرد که فکر می کند ممکن است داشته باشد مرتکب اشتباه شد و فقط التماس کرد که به او اجازه داده شود که این دو جوان را امتحان کند مردانی که ثابت کنند شاهزاده واقعی کدام است.
هایلایت مو در خانه : شاه که از خشمی که با عزیزش درگیر شده بود بسیار شرمنده بود زن فوراً رضایت داد و او گفت: «بدون شک دیگران آنها را وادار میکنند که سوار شوند یا شلیک کنید.
یا چیزی از این دست، اما همه این چیزها را یاد می گیرند. آرزو دارم که برای آنها وظیفه ای تعیین کنید که به هوش تیز و دستان باهوش نیاز دارد.