امروز
(دوشنبه) ۱۰ / دی / ۱۴۰۳
کراتینه مو با مواد طبیعی خانگی
کراتینه مو با مواد طبیعی خانگی | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت کراتینه مو با مواد طبیعی خانگی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با کراتینه مو با مواد طبیعی خانگی را برای شما فراهم کنیم.۱۲ مهر ۱۴۰۳
کراتینه مو با مواد طبیعی خانگی : یک گله بزرگ بالدار پرندگان قرمز و قهوه ای و زرد و زرشکی ۳۶]تمام رنگ های زیبایی که داشت با توجه به برگ ها سپس آنها به پرواز در آمدند.
رنگ مو : سرزمین جنوبی، جایی که نفس زمستان نمی توانست به آنها برسد. “گروه بزرگی از پرندگان بالدار به وجود آمد” اما در بهار که نی پون و کی، روح تابستان، آمد.
کراتینه مو با مواد طبیعی خانگی
کراتینه مو با مواد طبیعی خانگی : دزدی از جنوب، و پو پون اوکی به سمت یخ خود برگشت در شمال دور اقامت کنید، سپس پرندگان آمدند برگشت هم برگهای تازه روی درختان بود، اما پرندگان مستقیماً به سمت شاخه ها پرواز کردند خانه آنها بود و آنجا با خیال راحت پناه گرفته بودند با برگ های جدید، لانه های خود را ساختند.
لینک مفید : کراتینه مو
و بعد از مدتی، زمانی که تخم مرغ در آن بود تمام لانه های خانه، قلب پرندگان شد آنقدر پر از شادی که دیگر نمی توانستند سکوت کنند. گلویشان متورم شد و گلویشان باز شد دهان های کوچک، همه هوا را پر از انفجار کردند از آهنگ شاد ۳۷] چرا باد ناله می کند.
که درماه رنگ پریده از پایین به پایین نگاه می کند آسمان، و هنگامی که باد با سوگ گریه می کند. در اطراف ویگوام، این داستانی است که پیرمرد قبیله به بچه های سرخپوست می گوید: بسیاری از ماه ها پیش رئیس بزرگ قبیله ما یک دختر بسیار زیبا داشت.
او گفت: “او با یک جنگجوی بزرگ ازدواج خواهد کرد.” رئیس، «و یک شکارچی توانا. سپس او خواهد کرد به خوبی از او مراقبت شود و من خوشحال خواهم شد.» بنابراین رئیس بزرگ مراقب جوانان بود مردان قبیله، تا ببینیم کدام یک را ثابت می کند شایسته دخترش یک روز، همانطور که رئیس در درب خانه خود نشست لج، صدای عجله ناگهانی آمد.
و مرد جوانی جلوی او ایستاد. این بود باد، که خود را نشان داده بود که او ممکن است با رئیس صحبت کند وقتی سلام کرد، گفت: «رئیس بزرگ، من دخترت را دوست دارم میتونم ببرمش به لژ من، و او را همسر خود کنم؟» ۳۸]رئیس به باد نگاه کرد و او پاسخ داد: «نه. دختر من برای چنین نیست شما. تو جنگجو نیستی تو شکارچی نیستی.
شما عاشق شوخی بازی هستید. شما نمی توانید ازدواج کنید دخترمن.” پس باد برای او غمگین رفت عاشق دوشیزه هندی بود روز بعد آن دوشیزه نزد پدر آمد و گفت: “پدر، من باد را بهتر از آن دوست دارم.
هر جوان جنگجوی قبیله ما ممکن است بروم اقامتگاه او، و همسر او باشد؟» رئیس به دخترش نگاه کرد و گفت: «نه. باد برای تو رفیق نیست او هست بدون جنگجو او شکارچی نیست او فقط دوست دارد مسخره بازی کردن شما نمی توانید با او ازدواج کنید.» دوشیزه برای او غمگین رفت باد را دوست داشت روز بعد که دوشیزه به بیرون.
رفت علف مردابی شیرین را برای سبد بافی او جمع کنید، او صدای عجله ناگهانی را از بالا شنید سر او. او به بالا نگاه کرد، و همانطور که نگاه می کرد باد فرود آمد و او را با خود حمل کرد بازوها دورتر به لژ خود می رسد. در آنجا آنها با خوشحالی با هم زندگی می کردند، برای دوشیزه همسرش شد.
اما رئیس بزرگ پر از خشم بود او از طریق تمام شکار ۳۹]برای اقامتگاه باد فرود آمد، اما او توانست آن را برای بسیاری از ماه ها پیدا نمی کند. با این حال او نمی خواهد جست و جو را رها کن، زیرا دلش داغ بود خشم یک روز باد صدای سقوط بزرگی را شنید.
صدا در میان درختان نزدیک اقامتگاه او و او قلب ایستاد او فریاد زد: «این پدرت است» و او را پنهان کرد دختر رئیس در یک انبوه، در حالی که او ساخت خودش نامرئی است، تا در کنارش بماند او رئیس بزرگ به داخل لژ نگاه کرد باد، اما او آن را خالی یافت.
کراتینه مو با مواد طبیعی خانگی : سپس او از طریق قلم مو رفت و به سمت راست ضربه زد و با چماق سنگینش رفت و صدا زد: «من دختر: دخترم!» و وقتی زن باد صدای پدرش را شنید او جواب داد: «ای پدرم، ضربه نزن! ما اینجا هستیم.” اما قبل از اینکه حرفش به او برسد، رئیس یک بار دیگر باشگاه بزرگ خود را به حرکت درآورد.
و آن را بر سر باد نامرئی افتاد که بدون صدا، بیهوش بر روی آن افتاد زمین و چون او نامرئی بود، هیچ کدام رئیس و دخترش میدانستند چه شده است اتفاق افتاد ۴۰]سپس رئیس دخترش را در آغوش گرفت و به سوی قبیله خود بازگشت. اما هر روز او بیشتر و بیشتر غمگین می شد.
آرزو می کرد برای شوهرش باد ساعت های زیادی باد بیهوش دراز کشید در کنار لژ او وقتی از خواب بیدار شد، رئیس و دخترش رفته بود متأسفانه تنظیم کرد در جستجوی همسرش به سوی او سفر کرد قبیله پدر، و بالاخره آنجا او را پیدا کرد. اما او با پدرش در یک قایق رانی بود.
بسیار دور بر روی دریاچه سپس باد فریاد زد: «بیا پیش من، عزیزم یکی،» و صدایش روی آب رفت. رئیس گفت: باد می وزد. اما دخترش صدای شوهرش را می دانست. او نمی توانست او را ببیند، زیرا او هنوز نامرئی بود، اما او خودش را در قایق رانی بلند کرد و دستانش را به سمت ساحل دراز کرد.
مانند او این کار را کرد نسیمی آب را تکان داد و قایق رانی واژگون شد دختر رئیس بازوهایش را بالا برد، و باد سعی کرد او را در آغوش بگیرد، اما او خیلی دیر شده بود. روح بزرگ او را خسته کرد بسیار در آسمان، و در آنجا او را به او داد خانه ای که برای همیشه در کلبه زندگی می کرد.
رئیس بزرگ در آب غرق شد از دریاچه شب به شب دخترش به پایین نگاه می کند روی زمین، به امید دیدن گمشده اش عاشق اما اگرچه باد هنوز در اطراف پرسه می زند زمین در جستجوی عروسش، او هرگز از آنجایی که ضربه رئیس به سرش خورده بود.
کراتینه مو با مواد طبیعی خانگی : قدرت قابل رویت شدن برای مردان و حالا خواهید فهمید که چرا صدا باد آنقدر غمگین است که در مورد آن ناله می کند ویگوام و چرا رنگ پریده است.
صورت همیشه به سمت پایین چرخیده است زمین. ۴۳] داستان پرنده زمزمه کننده (شوشونی) اسEE!” همانطور که پدربزرگ هندی گفت در افتتاحیه تیپی خود نشست.