امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
کراتینه مو با آلوورا
کراتینه مو با آلوورا | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت کراتینه مو با آلوورا را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با کراتینه مو با آلوورا را برای شما فراهم کنیم.۱۲ مهر ۱۴۰۳
کراتینه مو با آلوورا : اکنون از گل ها عسل می نوشد. چقدر سریعه بال ها حرکت می کنند!» یک پسر کوچک هندی آرام جلوی پدربزرگش ایستاده بود سمت. او می گوید: «من آتش را در گلویش می بینم به آرامی گفت و سپس در حالی که پرنده به سرعت دور شد.
رنگ مو : او التماس کرد: «داستان آتش کوچک را برایم بگو پرنده، پدربزرگ من داستان را دوست دارم.» سپس پدربزرگ این داستان را که خود او بود گفت پدربزرگ به او گفته بود: مدتها پیش مردم هند در یک منطقه زندگی میکردند کشوری که در آن سرد بود و برف بارید برای چندین و چند روز بارش برف پوشانده شد.
کراتینه مو با آلوورا
کراتینه مو با آلوورا : رد بچه های جنگل، بنابراین شکارچیان گوشت کمی پیدا کرد خیلی وقت ها هندی کودکان برای گرما نزد روح بزرگ فریاد زدند، و برای شکار بهتر در غرب روستای هندی وجود دارد ۴۴]کوه بلندی بود و اغلب مردم خورشید سرخ را در حالی که از دید غرق می شد تماشا کرد.
لینک مفید : کراتینه مو
آن سوی کوه، و تمام آسمان پر شد با روشنایی یک شب بچه کوچکی دوید تپهها صدا میزدند: «بیا، بیا. خورشید را ببین! خورشید را ببین!” نگاه مردم به سمت غرب بود. همه آسمان روشن بود و گفتند: «خورشید است لمس قله کوه.» اما روشنایی به عنوان آنها محو نشد تماشا کرد.
در عوض، در حالی که تاریکی همه چیز را فرا گرفته بود روستا، آتش قرمز روشن تر و روشن تر شعله ور شد در بالای کوه روشن تر مردم فریاد زد: «خورشید در حال استراحت است. او حرکت نمی کند. پشت کوه فرو نمی رود!» سپس آنها ترسیده بودند، زیرا نمی دانستند چه چیزی فکر کردن تمام شب را تماشا کردند.
و هنوز هم روشن است نور بالای قله کوه می درخشید. چشمک زد، و تیرهای آتشین را به سوی آسمان پرتاب کرد. و سرخپوستان گفتند: «خورشید خشمگین است. شاید او فرزندان زمین را نابود خواهد کرد.» سپس شگفتی آنها به همان اندازه دورتر شد شرق نوری شروع به درخشیدن کرد.
روشن تر شد و روشن تر، و سپس خورشید در شرق طلوع کرد ۴۵]افق! مردم پس از آن می دانستند که نور بر کوه نور خورشید نبود. آنها فریاد زدند: “در کوه آتش وجود دارد.” «و آتش گرم است. به ما اشاره می کند دست های آن بیایید به کوه آتش نزدیک تر شویم. آنجا چندان سرد نخواهد بود.
بنابراین مردم روستا به سمت غرب حرکت کردند به سمت کوه نور روشن رفته بود، اما ابری از دود بالای آن آویزان بود. چند روزی سفر کردند و بالاخره به پای کوه رسیدند و آنجا اردو زدند سپس دو تن از شجاع ترین جنگجویان آنها صعود کردند تا به بالای کوه رسیدند.
و آنجا آنها را به یک بزرگ نگاه کردند باز کردن، به شکل یک کاسه ماموت، و آن پر از آتش بود! سپس به سرعت پایین آمدند و به مردم گفت. مردم خوشحال شدند و گفتند: «آتش در کوه ما را گرم نگه می دارد خوب خواهد شد اینجا زندگی کنم.» و آنها را روستای جدیدی ساختند.
در پای کوه برای بسیاری از ماه ها مردم در آنجا ساکن بودند و به شکار می پرداختند و ماهیگیری، ساختن مهره ها و مقرنس های آنها. سپس یک روز صدای عجیبی شنیده شد. انگار کوه سرفه کرد – الف ۴۶]سرفههای خشن، خشن و خشن، مانند سرفههای برخی غول بزرگ مردم ایستادند و گوش دادند!
آنجا صدای دیگری بود مثل صدای اول، اما سنگین تر، تشنجی تر سپس جرقه بزرگی از آتش از آن بالا آمد بالای کوه، و دوباره سقوط کرد. سپس دیگری، و دیگری، و هر بار آتش بالاتر می رفت. “بگذار فرار کنیم!” مردم گریه کردند “به ما اجازه دهید اجرا کن!” حتی زمانی که آنها صحبت می کردند.
بسیار عالی بود انفجار آتش و دود و سنگهای بزرگ بود در هوا پرتاب شد و جویباری آمد پایین کنار کوه – نهر که شبیه آتش مایع بود. سپس سرخپوستان دویدند، در واقع، و وجود داشت زمانی برای نجات چیزی جز جان خود ندارند!
جریان های زیادی به دنبال جریان اول آمدند مانند مارهای آتشین از کنار کوه پایین، و در بالا ابرهای دود سنگینی وجود داشت که با ترکیدن شلیک شده بودند سنگ ها مردم هند دورتر دویدند و فریاد می زدند: « آتش روح عصبانی است! ما چه کرده ایم که او باید خانههای ما را ویران کند؟» بالاخره ایستادند و برگشتند و به عقب نگاه کردند.
در کوه آتش شعله ها خاموش شد: فقط ابری از دود آویزان بود. اما ۴۷]نهرهای آتشین هر چه را در خود داشتند سوزانده بودند مسیر؛ و صخره ها و خاکسترها را مدفون کرده بودند نهرهای آتش سوزی تخریب نشده بود. سپس مردم به روح بزرگ دعا کردند.
کراتینه مو با آلوورا : و همانطور که روح بزرگ از پایین به آن می نگریست کوه و دیدم که چه ویرانی بوده است او گفت: «شعله های شما خاموش خواهد شد بیرون آتش شما خاموش خواهد شد.» و حتی همانطور که روح بزرگ صحبت می کرد، آتش ها خاکستر شدند به رنگ، و شعله های آتش می لرزید و غرق می شود.
دور. اما در مرکز کاسه بزرگ از کوه، جایی که آتش سوزی ها بود، یک کوچک شعله می لرزید روح بزرگ آن را دید، و او گفت: “شعله کوچک، تو تنها خواهی ماند. اما من یک فرم جدید به شما می دهم. تو باید بال داشته باشند و در میان مردم زمین زندگی کنند.
و از عسل گلهایش بنوش. شعله کوچک، رنگ آتش را بر خود خواهی داشت گلو. شما به عنوان هومینگ شناخته خواهید شد پرنده، و همه بچه ها تو را دوست خواهند داشت.» ۴۸] هدیه ذرت هندی مندر روزهای دور، قبل از مردان سفید پوست جوانی در این سوی زمین زندگی می کرد.
پسر هندی دم در خانه پدرش ایستاد تپه کرد و به دشتی پر از موج خیره شد چمن. او به فردا فکر می کرد که او روزه خود را آغاز می کرد.
کراتینه مو با آلوورا : زیرا این رسم بود در میان هندی ها وقتی یک جوان به یک با توجه به سن او به تنهایی رفت و برای هفت روز هیچ غذایی نخورد، اما وقتش را صرف کرد.