


امروز
(سه شنبه) ۱۲ / فروردین / ۱۴۰۴
کراتینه مو سر
کراتینه مو سر | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت کراتینه مو سر را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با کراتینه مو سر را برای شما فراهم کنیم.
۱۲ مهر ۱۴۰۳
کراتینه مو سر : مستقیماً روی دایره روی دشت علف چیزی داشت پایین می آمد – واوپی نمی دانست چه چیزی مثل یک قایق بود، اما اینطور است رنگ ها مانند رنگ های صدف دریایی بودند که تغییر می کردند از نقره ای تا سبز، صورتی و آبی. ۶۷]قایق فوق العاده در مرکز استراحت کرد.
سالن زیبایی : از دایره، و از آن دوازده قدم بیرون آمد دوشیزگان، زیباتر از هر قبلا دیده شده. آنها با گرفتن دست، به آرامی رقصیدند گرد و گرد، در حالی که زنگ های نقره ای نگه داشته می شدند زمان قدم هایشان چشمانشان روشن بود ستارگان و ستاره ای بر سینه او تکیه داده بود.
کراتینه مو سر
کراتینه مو سر : هر دوشیزه اما با اینکه همه زیبا بودند، توسط یکی به تنهایی جذب شد و او جوان ترین بود “من باید این دوشیزه را برای خودم داشته باشم!” گریه کرد.
لینک مفید : کراتینه مو
واپی از پناه درختان فرار کرد و او را در آغوشش می بست، اما او خیلی دیر شده بود دوشیزگان مبهوت وارد قایق خود شدند، که فوراً بلند شد و آنها را با خود برد.
تماشا کرد تا زمانی که آنها ناپدید شدند در میان ابرها سپس به آرامی به آنجا بازگشت اقامتگاهش، اما او فقط به زیبایی فکر می کرد دوشیزه با چشمانی مانند ستاره، و او مصمم بود تا از تمام قدرتش برای بردن او استفاده کند. روز بعد، در همان ساعت، او دوباره بود.
در لبه جنگل، اما این بار او به شکل شاهین سفید، که نامی که او داشت گفت: “من صبر می کنم تا آنها برقصند.” خودش می گوید: «و سپس به سوی دوشیزه پرواز خواهم کرد انتخاب من. من به شکل خودم تغییر می کنم و او را در آغوشم ببند.
پس واوپی منتظر ماند و مثل قبل شنید موسیقی مانند صدای زنگ های نقره ای و قایق با رنگ های نقره ای در حال تغییرش شناور شد پایین در دایره دوازده دوشیزه بیرون آمدند و شروع کردند رقص آنها بیش از حد مشتاق بود که منتظر بماند. و او پرواز کرد.
یکباره از درخت اما لحظه ای که دوشیزگان صدای بالهای او را شنیدند وارد قایق آنها شد و به سرعت حمل شدند بازگشت به آسمان در حالی که فرم خود را به عنوان یک مرد از سر گرفته بود، نشست در جنگل و پتویش را کشید سر او، همانطور که سرخپوستان هنگام عزاداری انجام می دهند.
او می ترسید که دوشیزگان دیگر هرگز نتوانند برگشت. اما بعد از مدتی شجاعت و امید او آمد برگشت، و او تصمیم گرفت که نمی دهد تا اینکه دختری را که اسیر کرده بود قلبش را به دست آورد در روز سوم او دوباره در لبه بود جنگل، و در آنجا متوجه نیمه پوسیده شد.
کنده درخت داخل و خارج، در مورد کنده، دوجین موش صحرایی مشغول بازی بودند. “حالا شما باید به من کمک کنید، برادران کوچک،” ووپی گفت. کنده را بلند کرد و گذاشت در نزدیکی دایره جادویی در میدان. این موش های کوچک صحرایی همچنان در مورد آن بازی می کردند.
کراتینه مو سر : قبل از. خودش را به شکل تغییر داد با یک موش صحرایی شروع به دویدن کرد دیگران. او به زودی صدای موزیک را شنید و نگاه کرد بالا یک بار دیگر قایق نقره ای را دیدم که شناور بود پایین از آسمان هنگامی که زمین را لمس کرد دختران ستاره بیرون آمدند و رقصشان را شروع کردند.
اما یکی از آنها کنده قدیمی را دیدند. “قبلا اونجا نبود!” گریه کرد و با دویدن از دایره به آن نگاه کرد. “بگذار برگردیم!” جوانترین دوشیزه گفت اما دیگران پاسخ دادند: «اما ببین! اینجا هستند موش های صحرایی در حال دویدن هستند.
بگذارید آنها را تعقیب کنیم!» موش های کوچک به هر طرف دویدند و دوشیزگان به دنبال آنها دویدند و می خندیدند و تهدید می کردند آنها با عصای نقره ای خود و اونی که جوانترین دوشیزه تعقیبش کرد از بقیه دور شد سپس، درست به عنوان دوشیزه به او رسید و او را می زد.
با عصای خود، موش صحرایی کوچک تغییر کرد ناگهان به شکل یک مرد، – و شد واپی دوشیزه را در آغوش گرفت و گفت او چگونه با زیبایی خود قلب او را به دست آورده بود، و از او التماس کرد که پیش او بماند. دوشیزگان دیگر از دیدن آن ترسیده بودند ، به قایق آنها پرید.
و آن بلند شد و آنها را خسته کرد سپس جوانترین دوشیزه گریه کرد، اما او را دلداری داد، زیرا او قوی و شجاع بود، و یک شکارچی توانا و قلب او به دست آمد و او با او به روستا رفت. بنابراین با استار میدن ازدواج کرد، و او دوست داشتنی ترین دوشیزه در تمام دنیا بود.
قبیله. سال بعد و عروسش بودند با آمدن یک نوزاد پسر خوشحال تر شد و وایت هاوک مغرورترین پدر بود در تمام قبیله اما پس از گذشت چندین ماه، ستاره میدن برای پدرش و برای پدرش تنها شد صحنه هایی از خانه ستاره او در آسمان. و بنابراین، یک روز دست پسر کوچکش را گرفت و او را به دایره جادویی در چمن هدایت کرد.
دشت او در مرکز دایره قرار داد قایقی که از علف بافته بود و از چمنزار سرازیر می شود و او و پسر کوچکش وارد آن شد.
سپس او آهنگ را خواند آهنگ نقره ای زنگ هایی که داشت همیشه در او بود قلب و قایق از راش های بافته شده شروع به بالا رفتن کرد «واپی صداها را شنید آهنگ جادویی” آن را بالا و بالا رفت تا آن را حمل کرد.
ستاره میدن و پسرش خیلی دور به سرزمین آسمان، دور از تعقیب و گریز، شنید رگه های آهنگ جادویی و دوید به سمت نقطه، اما او خیلی دیر شده بود. قایق را با آن دید سرنشینان در میان ابرها ناپدید می شوند و سپس روی دشت نشست، سرش را پوشاند با پتویش و عزاداری کرد.
و هیچکس داخل نیست همه قبیله می توانستند او را تسلی دهند. از ستاره دوشیزه و پسرش استقبال شد توسط پدرش و مدتی هم بودند خوشحال. سپس پسر شروع به حسرت برای خود کرد پدر، شاهین سفید، که بسیار قوی بود و شجاع. و مادرش نیز پنهانی آرزویش را داشت واپی و خانه ای که برای او ساخته بود.
کراتینه مو سر : یک روز پدرش که متوجه شده بود گفت: او گفت: «دخترم، برو به کشور زمین. به شوهرت بگو که من می خواهم او را ملاقات کند من را در سرزمین ستارگان، و او را به اینجا بیاور با تو و پسرت زندگی کنم.
بهترین سالن زیبایی | روح یک بانو | 09939900051
سالن زیبایی روح یک بانو سعادت آباد | 09939900051
سالن زیبایی روح یک بانو شهرک غرب | 09939900051
سالن زیبایی روح یک بانو زعفرانیه | 09939900051
سالن زیبایی روح یک بانو ولنجک | 09939900051
سالن زیبایی روح یک بانو گیشا | 09939900051
سالن زیبایی روح یک بانو پونک | 09939900051
سالن زیبایی روح یک بانو مرزداران | 09939900051
سالن زیبایی روح یک بانو شهران | 09939900051