امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ موی مشکی مخملی چیست
رنگ موی مشکی مخملی چیست | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ موی مشکی مخملی چیست را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ موی مشکی مخملی چیست را برای شما فراهم کنیم.۲۹ فروردین ۱۴۰۳
رنگ موی مشکی مخملی چیست : البته هیچ مشکلی در پیروی از این شایعه وجود نداشت. حیوانات به بزرگی گاو بودند، و ردپای آنها از میان علف های ردیف مانند یک جاده ساده بود: دشواری ما این بود که آنقدر نزدیک شویم که بدون شنیدن آنها را ببینیم. زیر چمنهای زمین زده، چوبهای خشک زیادی برای پا گذاشتن وجود داشت، که هر کدام به اندازه شلیک تپانچه برای شانسهای ما کشنده بود. و حتی خشخش اجتنابناپذیر چمنها ممکن بود به ما خیانت کند در حالی که خود گاومیشها پنهان میماندند.
مو : صبح دو نفر از مهمانان ما برای چند روز به آنها پیوستند تا برای چیزی بزرگ تلاش کنند. در فصل برای ورزش واقعاً خوب خیلی زود بود. علفهای گرمسیری – در بیشتر جاها به ارتفاع شش تا هشت فوت، در بعضی از مکانها دوازده تا چهارده پا – هنوز آنقدر سبز بودند که نمیسوزانند، و ساقههای تنومند و سر دانههای سنگین راه رفتن را مانند مزرعهای از نیشکر درهم سخت میکردند.
رنگ موی مشکی مخملی چیست
رنگ موی مشکی مخملی چیست : پر اما صاف جریان داشتند. روزها روشن بود؛ شبها سرد بود؛ چمن مرتبه و بذر بود. و وقت رفتن بود یک بار دیگر بوشولد ما را با اشاره کرد. ما نقطه ای را انتخاب کردیم که در آن علف و آب خوب بود و منتظر ریزش رودخانه ها بودیم. و در حین پرسه زدن در آنجا بود که یک گروه شکار کوچک از مزارع که برای سابی ها درست می کردند با ما برخورد کردند و برای شب اردو زدند.
برای مدت طولانی امکان دیدن پنج یارد وجود نداشت، و شبنم در صبح های اولیه چنان سنگین بود که پس از صد یاردی از چنین حرکتی، یکی تا پوست خیس شد. ما مجبور شدیم به قسمتهای بازتر برویم – زمین بلندتر، سنگیتر و بایرتر که در آن زمان بازی بزرگتر به هیچ وجه فراوان نبود. در روز سوم، دو نفر از ما شروع کردیم به امتحان یک محله جدید در کشور تپه ای که به سمت برگ بالا می رود.
همدم من، فرانسیس، یک شکارچی باتجربه بود و ایده او این بود که شکار بزرگ را نه در زمینهای گرم مرطوب یا ارتفاعات سنگی، بلکه در بالای تپههای نسیمدار یا در کوههای سایهدار خنک که به سمت کوه میروند پیدا کنیم. کوه ها. ما آن روز صبح از کنار یک مقدار شکار کوچکتر رد شدیم و چندین بار صدای ازدحام حیوانات بزرگ را شنیدیم – وحشی و واترباک، همانطور که در کنار اسپور یافتیم.
رنگ موی مشکی مخملی چیست : اما دیدن آنها کاملاً غیرممکن بود. شبنم به قدری سنگین بود که حتی کلاه هایمان خیس شده بود، و بارها ناگزیر بودیم که آب را از چشمانمان پاک کنیم تا راهمان را ببینیم. یک اردک کامل کمترین تفاوت را ایجاد نمی کرد. جوک بهتر از ما عمل کرد و در سطح خودش بازها و مسیرهای بازی را پیدا کرد که برای ما فایده ای نداشت. او همچنین بهتر از ما میدانست که چه اتفاقی دارد میافتد.
و دیدن او که میدانست سرعتش را کم میکند و میایستد، به آرامی بو میکشد و سرش را از این طرف به طرف دیگر میبرد، بسیار وسوسهانگیز بود. چیزی کاملاً نزدیک بود، و همچنین میدانست که چند پلهی پر زحمت بیشتر در آن چمن مرتبه با هجوم چیزی همراه خواهد بود که هرگز نخواهیم دید. یک بار صدای مهر پا را در فاصله ۲۰ یاردی شنیدیم و برای چند دقیقه روی نوک پا ایستادیم و سعی کردیم.
صفحه چمن جلویی را سوراخ کنیم. کاملاً مطمئن بودیم که چشم ها و گوش ها در سکوتی مرگبار به سمت ما چرخیده بودند و منتظر آخرین مدرک کوچک از مزاحم که صاحبان آنها را راضی می کند و آنها را قبل از اینکه بتوانیم نگاهی اجمالی داشته باشیم شروع به کار کند. سکوت باید آنها را مشکوک کرده باشد، زیرا در یک علامت ناشناخته، نیروها از هم جدا شدند و ما این احساس را داشتیم که چیزی را ببینیم.
که به عنوان شاخه نادیده گرفته بودیم، به آرامی به عقب متمایل شد و ناپدید شد: شاخ های گاو نر اشتباهی وجود نداشت. یک بار حرکت کردند! پس از دو ساعت از این کار، به یک جویبار برخورد کردیم، و در آنجا سرعت کمی بهتر و سر و صدای کمتری ایجاد کردیم، و اغلب برای رفتن راحتتر به بستر نهر میرفتیم. در آنجا نیز، آبخوریهای فراوان و آبهای تازهای از شکار بزرگتر پیدا کردیم.
و وقتی تپهها از بالای بوتهها و درختان بلند شدند، آنچه فرانسیس به دنبال آن بود را یافتیم. چیزی توجه او را در سمت دور رودخانه جلب کرد و او وارد شد. قیافه راضی را در چهره اش دید و حرفش را گرفت: «بوفالو! من اینطور فکر کردم!» بعد نشستیم تا فکر کنیم. طوفان از یک دوجین تا شانزده حیوان – گاو نر، گاو و گوساله خبر داد. و آن آب و هوای صبح بود: حتی در زمین مرطوب نرم در لبه نهر، آب هنوز به بیشتر آثار نشت نکرده بود.
رنگ موی مشکی مخملی چیست : خوشبختانه نسیم ملایمی از تپهها میوزید، و از آنجایی که به نظر میرسید احتمال میرفت که در هر صورت آنها برای بخش گرم روز به این سمت میروند، تصمیم گرفتیم مسافتی را در مسیر دنبال کنیم و سپس برای محتملترین فقیرترین مسیر حرکت کنیم. تپه ها گاومیش در شب در مسیری که به صورت مورب به نهر در محل آشامیدنی برخورد می کرد، از سرزمین پست بالا آمده بود.
آبشار در حال خروج آنها در مماس اندکی از رودخانه منفجر شد – دو مسیر، زاویه بسیار وسیعی را در محل نوشیدن ایجاد کردند و این ایده را تأیید کردند که پس از تغذیه شبانه آنها در علف های غنی در پایین تر، دوباره برای تپه ها در پایین تر می سازند. صبح و به نهر دست زده بود تا بنوشد. به نظر میرسید که جوک از مکالمههای زمزمهآمیز و حرکات بیصدا ما متوجه شد که کار به دستمان میرسد.
و در حین صحبت کردن، چشمانش از چهرهای به چهره دیگر حرکت میکرد، همانطور که یک کودک در مکالمهای که نمیتواند آن را کاملاً دنبال کند، چهرهها را تماشا میکند. وقتی بلند شدیم و شروع به حرکت در طول مسیر کردیم، او یکی از حاشیه های کوچکش را به طرفین کشید، انگار که نیمی از آن به فکر پرتاب یک بالش بود و خود را مهار کرد. و سپس با چند تکان دادن دم خود را به یکباره به تجارت نشست.
رنگ موی مشکی مخملی چیست : جوک جلو رفت: این بهترین کار بود، و کاملاً بی خطر بود، زیرا، اگرچه مطمئن بود که خیلی زودتر از ما چیزی را تشخیص می دادیم، کمترین خطری برای عجله کردن یا ایجاد سر و صدا وجود نداشت. کوچکترین زمزمه یک “هست” از سوی من هر لحظه او را به بن بست نفس می کشاند. اما احتمالاً به این هم نیازی نبود، زیرا او به همان اندازه که من مراقب او بودم، روی صورت من نظارت داشت.