امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
پلاتینه چیست
پلاتینه چیست | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت پلاتینه چیست را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با پلاتینه چیست را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
پلاتینه چیست : مگر فقط در سطح میدان دیدمان،توده ای که به نظر می رسد پشت یکی از آنها باشد. غروب شیره ای کندند تا به جایی که افتاده بودند برسند. کار را نمیتوان در یک شب تمام کرد و شب بعد توسط پیشگامان از سر گرفته شد.
رنگ مو : آنقدر قوی است که باید در تاریکی از خود در برابر آن محافظت کرد. توده های ابر عظیم از مقابل ماه می گذرند. پس ما اینجا هستیم، من و این مرد، بدون اینکه همدیگر را بشناسیم، در حال تکان خوردن بودیم، در تکانهای ناگهانی توسط جرقههای اسلحهها از هم پنهان شدیم، تحت فشار تیرگی، مرکز دایره عظیمی از آتشها که ظاهر میشوند و ناپدید میشوند.
پلاتینه چیست
پلاتینه چیست : در منظره شیطانی مرد می گوید: «ما تحت لعنت هستیم. از هم جدا می شویم و هر کدام به سمت روزنه خود می رویم تا چشمانمان را از نامرئی خسته کنیم. آیا طوفان ترسناک و دلخراش در شرف شکستن است؟ اما آن شب اینطور نشد. در پایان انتظار طولانی من، با اولین رگه های روز، حتی یک آرامش وجود داشت.
دوباره دیدم وقتی سپیده دم مثل یک غروب طوفانی بر سرمان فرود آمد، لبه های شیب دار سنگر در حال فرو ریختن ما که دوباره در زیر روسری دوده ای ابرهای کم ارتفاع جان می گرفتند، سنگر بد و کثیف، بی نهایت کثیف، کوهان دار. با آوار و کثیفی در زیر آسمان پر جنب و جوش، کیسه های شن همان رنگ را به خود می گیرند.
و شکل های مبهم درخشان و گرد آنها مانند روده ها و احشاء غول ها هستند که برهنه بر روی زمین قرار گرفته اند. در دیوار سنگر پشت من، در یک فرورفتگی توخالی، انبوهی از چیزهای افقی مانند کنده ها وجود دارد. تنه درختان؟ نه، آنها جسد هستند. همانطور که ندای پرندگان از زمین شیاردار بالا می رود، در حالی که مزارع سایه نو می شوند و نور می شکند و هر تیغه علف را می آراید.
به سمت دره نگاه می کنم. در زیر زمین تندباد و موجهای بلند زمین و گودالهای سوخته آن، آنسوی پرزهای چوبها، هنوز دریاچهای بیجان از سایه وجود دارد، و در مقابل شیب مقابل، دیواری از شب همچنان پابرجاست. سپس دوباره برمیگردم و به این مردهها نگاه میکنم که روز بهتدریج نبش قبر میکند و شکلهای لکهدار و سفتشدهشان را آشکار میکند.
چهار عدد از آن وجود دارد. آنها رفقای ما، لاموز، بارک، بیکت و ادور کوچک هستند. آنها در آنجا کاملاً نزدیک ما پوسیده می شوند و نیمی از شیار پهن، پیچ خورده و گل آلودی را که زنده ها هنوز باید از آن دفاع کنند مسدود می کنند. آنها همانطور که ممکن است در آنجا گذاشته شدهاند، از یکدیگر حمایت میکنند و یکدیگر را خرد میکنند.
بالای آن در یک پارچه چادر پیچیده شده است. روی صورت دیگران دستمال گذاشته بودند. اما در مسواک زدن با آنها در تاریکی بدون اینکه آنها را ببینیم، یا حتی در روز بدون توجه به آنها، دستمال ها افتاده است، و ما با این مرده ها رو در رو زندگی می کنیم. چهار شب پیش بود که همه با هم کشته شدند.
من خودم شب را به طور نامشخص به یاد می آورم – مثل یک رویا است. ما در حال گشت زنی بودیم – آنها، من، مسنیل آندره و سرجوخه برتراند. و کار ما شناسایی یک شنود جدید آلمانی بود که توسط ناظران توپخانه مشخص شده بود. نیمه شب از سنگر خارج شدیم و سه یا چهار قدم از هم دورتر از شیب به سمت پایین خزیدیم.
پلاتینه چیست : بنابراین ما بسیار به دره فرود آمدیم و در مقابل چشمانمان، خاکریز سنگر بین المللی آنها را دیدیم. بعد از اینکه مطمئن شدیم در این تکه زمین هیچ پست شنودی وجود ندارد، با دقت بینهایت به عقب برگشتیم. تاریک همسایههایم را به راست و چپ دیدم، مثل گونیهایی از سایه که میخزیدند، به آرامی میلغزیدند، موج میزدند و در گل و لای و تیرگی تاب میخوردند.
با سوزن بیرون زده جلوی تفنگ. چند گلوله بالای سرمان سوت زد، اما نمی دانستند ما آنجا هستیم، دنبال ما نمی گشتند. وقتی به تپه خط خود رسیدیم، لحظه ای نفس کشیدیم. یکی از ما آهی کشید، دیگری صحبت کرد. یکی دیگر بدنش گرد شد و غلاف سرنیزه اش به سنگی زنگ زد. فوراً موشکی به صورت قرمز از سنگر بین المللی پرتاب شد.
ما خود را از نزدیک و ناامیدانه روی زمین انداختیم و بی حرکت منتظر ماندیم، در حالی که ستاره وحشتناکی بالای سرمان آویزان بود و نور روز را در بیست و پنج یا سی گز از سنگرمان غرق می کرد. سپس یک مسلسل در آن طرف دره، منطقه ای را که ما در آن بودیم، جارو کرد. سرجوخه برتراند و من این شانس را داشتیم.
که در مقابل خود، درست در زمانی که موشک قرمز بالا رفت و قبل از اینکه روشن شود، یک سوراخ پوسته ای را پیدا کنیم که یک پایه شکسته در گل فرو رفته بود. خودمان را در لبه سوراخ صاف کردیم، تا جایی که ممکن بود خود را در گل فرو بردیم و اسکلت ضعیف چوب پوسیده ما را پنهان کرد. جت مسلسل چندین بار عبور کرد.
در وسط هر گزارش صدای سوت کوبنده ای می شنیدیم، صدای تند و تند گلوله هایی که به زمین می رفت و همچنین ضربات آرام و ملایمی که به دنبال آن ناله، گریه کوچک و ناگهان صدایی شبیه صدای سنگین شنیده می شد. خروپف خوابیده، صدایی که به آرامی فروکش می کند. برتراند و من منتظر بودیم، در اثر تگرگ افقی گلولههایی که شبکهای از مرگ را یک اینچ یا بیشتر بالای سرمان رد میکردند.
گاهی اوقات لباسهایمان را میخراشیدند، ما را به عمق گل و لای میبردند و جرأت نمیکردیم حرکتی را به خطر بیندازیم که ممکن است کمی بلندتر شود. بخشی از بدن ما مسلسل بالاخره در سکوتی عظیم آرام گرفت. یک ربع بعد، ما دو نفر از سوراخ پوسته خارج شدیم و در حالی که روی آرنجهایمان خزیده بودیم، در نهایت مانند دستههایی در جایگاه شنیداری خود افتادیم.
پلاتینه چیست : وقت آن بود که در آن لحظه ماه درخشید. ما مجبور بودیم تا صبح و سپس تا غروب در ته سنگر بمانیم، زیرا مسلسل بدون مکث نزدیکها را جارو میکرد. به دلیل شیب زیاد زمین، نمیتوانستیم اجساد سجدهشده را از سوراخهای تیرک ببینیم.