امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
چند نمونه رنگ مو داریم
چند نمونه رنگ مو داریم | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت چند نمونه رنگ مو داریم را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با چند نمونه رنگ مو داریم را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
چند نمونه رنگ مو داریم : من گفتم که میخواهم بدانم آقای ون هام چه میگوید، در مورد اینکه “ژورنال” چگونه اطلاعاتی را که در نسخه نهایی خود منتشر کرده است، بدست آورده است. اگر انعام مستقل بود، چه کسی آن انعام را داده است؟ و اگر تماس تلفنی که ادعا میشود از طرف کلانتر بوده از روزنامه دیگری غیر از “ژورنال” بوده است.
رنگ مو : بخش زیادی از باقی مانده صفحه اول را مقاله ای با این عناوین اشغال کرده بود. در نیویورک است در اینجا توسط مجله پیدا شد. دوشیزه برانچ پس از پرواز مخفی به خانه نویسنده مشهور ردیابی شد. آدلاید ام. برانچ، به مدت سه سال همسر ملوین اچ. کوچ، دادستان سابق ناحیه سالیوان، امروز در شهر نیویورک است.
چند نمونه رنگ مو داریم
چند نمونه رنگ مو داریم : او پاسخ داد: من یک نسخه از آن را روی میز خود دارم. تا زمانی که سوار کشتی بخار شدم، نسخهای از «نسخه اضافی» مجله «نیویورک ایونینگ ژورنال»، شماره دوشنبه ۲۹ دسامبر ۱۹۱۳ به دستم رسید. در بالای صفحه اول، در حروف قرمز با ارتفاع بیش از نیم اینچ، شرح آن ظاهر شد: “ژورنال، شعبه گمشده را در اینجا پیدا می کند” با دو دست شاخص این خبر شگفت انگیز را به خواننده گوشزد کند.
او در خانه یک جامعه شناس و نویسنده سرشناس که به پرونده او علاقه مند شده و به او پیشنهاد خانه داده است، دست کم تا زمانی که بتواند برنامه های مشخصی برای آینده داشته باشد، خلوت شده است. میس برانچ در مخفیگاهش در این شهر توسط ردیابی شد. «برده عشق» سابق کوچ به جامعه شناس گفت که او می خواهد کاملاً ساکت و بدون مزاحمت باشد.
بنابراین در حال حاضر نمی توان آدرس او را داد. و به همین ترتیب یک مقاله طولانی که تقریباً شامل همه چیزهایی بود که به آقای تورپ دادم، حتی گاهی اوقات از همان عباراتی که در حضور همسرم استفاده کرده بودم استفاده می کرد. من خواننده را با توصیف وضعیت روحی ما در هنگام حرکت کشتی بخارمان به سمت برمودا، آزار نمیدهم.
من به سادگی خلاصه ای کوتاه از آنچه دیگر در این ماجرای باورنکردنی رخ داده است را ارائه می کنم: ابتدا، شخصی از پسر سالن در آپارتمانی که من در آن اقامت داشتم، یک روایت مفصل و کاملاً ساختگی از نحوه ورود خانم برانچ، و اینکه چگونه از خواب رفته بود و همسرم او را در خود گرفتار کرده بود، دریافت کرد. اسلحه، و اینکه چگونه عده ای دیگر آمده بودند و او را با ماشین بردند.
این حساب به طور کامل منتشر شد. ۱۳۹سپس سوابق تماس های تلفنی من مورد بررسی قرار گرفت و هر فردی که در دو روز گذشته در آپارتمان با آنها تماس گرفته بودم تحت تعقیب قرار گرفتند. مادر بیچاره من تقریباً به ناامیدی کشیده شده بود. در لیست تماس های تلفنی ما نام دکتر وارباس پیدا شد که خانم برانچ را برده بود.
دکتر وارباس بعداً یک پیام بی سیم از برمودا دریافت کرد که به شرح زیر است: “داستان شعبه را به روزنامه ها بدهید.” اندکی پس از آن دکتر توسط فراخوانده شد، و به یک پیام بی سیم از من دریافت کرد که به آنها دستور داده بود برای اطلاعات در مورد خانم برانچ با او تماس بگیرند. من از نامه دکتر وارباس به من نقل می کنم.
من فکر می کردم تنها راهی که آنها می توانستند از ارتباط من با پرونده مطلع شوند از شما بود، و بر این اساس به آنها بیانیه کوتاهی از حقایق دادم، اما مکان خانم برانچ را مخفی کردم. آنها نسخههای بسیار تحریفشدهای از آنچه به آنها دادهام منتشر کردند. آنها مخصوصاً در مورد محل نگهداری او بسیار حساس بودند. چند روز بعد یک بی سیم دیگر از شما گرفتم که از من خواست آدرس شعبه را برایتان بفرستم.
چند نمونه رنگ مو داریم : در این زمان به من مشکوک شده بود و به جای آن آدرس خود را برای شما فرستادم. من اکنون در تعجب هستم که آیا پیام های بی سیم از طرف شما بوده است یا جعلی بودن روزنامه. اگر مورد دوم باشد، باور کنید خوب انجام شده است و به بی وجدان بودن مطبوعات اعتبار زیادی دارد. ناگفته نماند که من چنین پیامی ارسال نکرده بودم.
مهمتر اینکه من پیامی را که دکتر وارباس برایم فرستاده بود و آدرسش را به من داده بود دریافت نکردم! آیا قادر به رهگیری کابلگرامها است؟ من نمی دانم؛ اما به زودی پس از ورودم به برمودا، نامه ای از دوستم که مدرسه دختران جوان را اداره می کند، دریافت کردم که مرا به خاطر مشکل وحشتناکی که او را درگیر کرده بودم، سرزنش می کرد.
او گفت که “ژورنال” متقاعد شده بود که میس برانچ در مدرسه پنهان شده است و تنها با تلاش های مذبوحانه بود که از انتشار این شایعه بسیار هیجان انگیز به دنیا جلوگیری کرد. البته فکر میکردم که مقصر بیاندیشیام بودم که شماره تلفن او را در آستانه خروجم از نیویورک در اختیار «ایونینگ ژورنال» قرار دادم و به طرز مفتضحانهای نوشتم و از این بابت عذرخواهی کردم.
از دریافت نامهای که به من اطمینان میداد این چیزی نبود که او را عصبانی کرده بود، شگفتزده شدم، بلکه این حقیقت بود که من آنقدر احمق بودم که به او پیامی بیسیم فرستادم و به او دستور داد که داستان خانم برانچ را به روزنامه بدهد و “ژورنال” را سیم کشی کرده بود تا از او برای کسب اطلاعات تماس بگیرد!
آرتور بریزبن مردی است که من همیشه میدانستم سردبیر مجله شبانگاهی است. من به او نوشتم که از او خواستم این ماجرا را بررسی کند. و من یک نسخه ثبت شده از نامه را برای آقای هرست فرستادم، که فکر می کردم به افتخار روزنامه نگاری مقالاتش حسادت می کند. من به این واقعیت اشاره کردم.
چند نمونه رنگ مو داریم : که بعدازظهر دوشنبه مورد نظر هر روزنامه در نیویورک این داستان را داشت که میس برانچ برای دیدن برادرش به غرب می رود. در تمام نسخههای «ژورنال عصر»، بهجز نسخه نهایی، عبارت زیر آمده بود: همسر دل به پناهندگی می گریزد. خانم برانچ در یک آسایشگاه در ده مایلی مونتیسلو مخفی شده است. به محض اینکه او قدرت خود را بازیافت، احتمالاً به برادرش خواهد پیوست.