امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ مرواریدی خیلی روشن
رنگ مرواریدی خیلی روشن | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ مرواریدی خیلی روشن را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ مرواریدی خیلی روشن را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
رنگ مرواریدی خیلی روشن : آنها داستانهایی درباره شکستن آدمها، آنجا در محوطههای انبار شیکاگو، و اتفاقاتی که بعد از آن برایشان رخ داده بود برای او تعریف کردند – داستانهایی که باعث میشد گوشت شما بخزند، اما جورگیس فقط میخندید. او فقط چهار ماه آنجا بود و جوان بود و علاوه بر این یک غول بود. سلامتی بیش از حد در او وجود داشت.
رنگ مو : این باعث میشود که با روشهای مدرن، تعداد بسیار کمی از مردان بتوانند کار دردناک سرشکنی را برای کل جهان فرهیخته انجام دهند. در آن شب دعوای وجود ندارد – شاید به این دلیل که جورجیس نیز مراقب است – حتی بیشتر از پلیس. Jurgis مقدار زیادی نوشیده است، همانطور که هر کس به طور طبیعی در موقعیتی که همه آن را باید پرداخت کرد.
رنگ مرواریدی خیلی روشن
رنگ مرواریدی خیلی روشن : خواه مست باشد یا نه. اما او مردی بسیار ثابت است و به راحتی عصبانی نمی شود. فقط یک بار تراشیدن محکم انجام می شود – و این تقصیر ماریا برچینسکاس است. ماریجا ظاهراً حدود دو ساعت پیش به این نتیجه رسیده است که اگر محراب در گوشه، با خدایی در سفیدی خاکی، خانه واقعی الههها نباشد.
به هر حال، نزدیکترین جایگزین روی زمین است. و ماریجا فقط در حال دعوای مستی است که حقایقی در مورد شرورانی که آن شب پولی پرداخت نکرده اند به گوشش می رسد. ماریا مستقیماً به مسیر جنگ می رود، بدون حتی مقدمه یک فحش خوب، و وقتی او را بیرون می کشند با یقه کت دو شرور در دستانش است.
خوشبختانه، پلیس رفتار منطقی دارد، و بنابراین این ماریجا نیست که از محل پرت می شود. همه اینها بیش از یک یا دو دقیقه موسیقی را قطع می کند. سپس دوباره آهنگ بی رحمانه شروع می شود – آهنگی که در نیم ساعت گذشته بدون حتی یک تغییر نواخته شده است. این بار آهنگی آمریکایی است که در خیابان ها شنیده اند.
به نظر می رسد که همه کلمات آن را می دانند – یا به هر حال، خط اول آن را که بارها و بارها بدون استراحت برای خودشان زمزمه می کنند: «در تابستان خوب قدیمی – در تابستان خوب قدیمی! در تابستان خوب قدیمی – در تابستان خوب قدیمی!» به نظر می رسد چیزی هیپنوتیزم کننده در این مورد وجود دارد، با غالب تکرار شونده آن. هر کس آن را می شنود و همچنین مردانی که آن را می نوازند مات و مبهوت شده است.
هیچ کس نمی تواند از آن دور شود یا حتی به دور شدن از آن فکر کند. ساعت سه صبح است، و آنها با تمام شادی خود رقصیده اند، و با تمام قدرت خود رقصیده اند، و با تمام قدرتی که نوشیدنی نامحدود می تواند به آنها قرض دهد – و هنوز هیچ کس در میان آنها نیست که این قدرت را داشته باشد. به توقف فکر کن بلافاصله در ساعت هفت صبح همین دوشنبه، هر یک از آنها باید در محل خود در دورهام یا براون یا جونز باشند.
هر کدام در لباس کار خود. اگر یکی از آنها یک دقیقه تأخیر داشته باشد، یک ساعت حقوق به او تعلق می گیرد، و اگر چند دقیقه تأخیر داشته باشد، می تواند چک برنجی خود را که به دیوار چرخیده است، بیابد، که او را برای پیوستن به اوباش گرسنه می فرستد. هر روز صبح، از ساعت شش تا نزدیک به هشت و نیم، در دروازههای بستهبندی خانهها منتظر میماند.
رنگ مرواریدی خیلی روشن : هیچ استثنایی از این قاعده وجود ندارد، حتی اونای کوچک – که روز بعد از روز عروسی خود درخواست تعطیلی کرده است، تعطیلات بدون دستمزد، و رد شده است. در حالی که افراد زیادی هستند که مشتاق هستند تا آنطور که شما می خواهید کار کنند، هیچ فرصتی وجود ندارد که خودتان را با کسانی که باید در غیر این صورت کار کنند، ناآرام کنید.
اونا کوچولو تقریباً آماده غش کردن است – و خودش هم در حالت گیجی به دلیل بوی سنگین اتاق. او قطره ای ننوشیده است، اما هر کس دیگری در آنجا به معنای واقعی کلمه الکل می سوزاند، همانطور که لامپ ها روغن می سوزانند. برخی از مردانی که روی صندلی یا روی زمین خوابیده اند بوی آن را می دهند تا شما نتوانید به آنها نزدیک شوید.
گاه و بیگاه جورگیس با گرسنگی به او خیره می شود – او مدت هاست که کمرویی خود را فراموش کرده است. اما پس از آن جمعیت آنجا هستند، و او همچنان منتظر است و در را تماشا می کند، جایی که قرار است یک کالسکه بیاید. اینطور نیست، و در نهایت او دیگر منتظر نخواهد ماند، اما به اونا می رسد، که سفید می شود و می لرزد.
شالش را دورش میاندازد و بعد کت خودش را میاندازد. آنها فقط دو بلوک دورتر زندگی می کنند و جورجیس به کالسکه اهمیتی نمی دهد. تقریباً هیچ خداحافظی وجود ندارد – رقصنده ها متوجه آنها نمی شوند و همه بچه ها و بسیاری از افراد قدیمی از شدت خستگی به خواب رفته اند. دده آنتاناس خوابیده است، و همینطور، زن و شوهر، سابق خروپف در اکتاو. تتا الزبیتا وجود دارد و ماریجا با صدای بلند گریه می کند.
و پس از آن فقط یک شب خاموش است، با ستاره ها شروع به کم رنگ شدن در شرق. جورگیس بدون هیچ حرفی اونا را در آغوشش می گیرد و با او قدم می زند و او با ناله سرش را روی شانه اش فرو می برد. وقتی به خانه میرسد مطمئن نیست که بیهوش شده یا خوابیده است، اما وقتی باید با یک دست او را در حالی که در را باز میکند نگه دارد، میبیند که او چشمانش را باز کرده است.
رنگ مرواریدی خیلی روشن : در حالی که از پله ها بالا می رود زمزمه می کند: «امروز نباید به براون بروی، کوچولو». و او با وحشت بازوی او را می گیرد و نفس نفس می زند: «نه! نه! جرات ندارم! ما را خراب خواهد کرد!» اما او دوباره به او پاسخ می دهد: «این را به من بسپار. بزار به عهده من. پول بیشتری به دست خواهم آورد – سخت تر کار خواهم کرد.» فصل دوم به آرامی در مورد کار صحبت کرد، زیرا او جوان بود.