امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ مو تنباکویی شماره ۵
رنگ مو تنباکویی شماره ۵ | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ مو تنباکویی شماره ۵ را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ مو تنباکویی شماره ۵ را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
رنگ مو تنباکویی شماره ۵ : سوم؛ چرخاندن، چرخاندن، کج شدن به داخل در منحنیهای بیرونی، کج شدن به سمت بیرون در منحنیهای داخلی، به طوری که همیشه متعادل، همیشه ایمن و با یک خط سفید رنگ که مرکز را مشخص میکند. به طوری که همیشه میدانستید دقیقاً کجا حق دارید.
رنگ مو : که یک بار قاطرران در حضور پسر به خودش اجازه داد. و هیچ اهمیت اهانت آمیزی نداشت – این فقط یک اصطلاح علمی برای گرازهای جاده ای و مردان مست و زنانی بود که ماشین سواری می کردند. و همچنین برای بارهای یونجه، و اثاثیه-ون، و کامیون های بزرگ موتوری که جاده را در پیچ ها مسدود می کردند.
رنگ مو تنباکویی شماره ۵
رنگ مو تنباکویی شماره ۵ : شما هزارمین قسمت از ثانیه را در اختیار داشتید که در آن می توانید فرمان خود را به اندازه یک اینچ تغییر دهید و چرخ های سمت راست خود را روی خاک بکشید. این ممکن است فقط یک یا دو بار در طول یک روز رانندگی اتفاق بیفتد. وقتی این اتفاق افتاد، پدر یک فرمول تغییرناپذیر داشت. سیگار را کمی در دهانش جابه جا می کرد و زمزمه می کرد: “لعنتی احمق!” این تنها کلمه دشنامی بود.
و برای خودروهای دارای تریلر، رانندگی خیلی سریع و چرخش از این طرف به آن طرف. و برای مکزیکیهایی که کالسکههای پایینروی داشتند، که نتوانستند از خاکی که به آن تعلق داشتند دور بمانند، اما با تکان دادن روی بتن آمدند – و درست در حالی که ماشینی در جهت دیگر میآمد، به طوری که باید روی پای خود گیر میکردید.
ترمز کنید و ترمز دستی را بگیرید و ماشین را با صدای جیغ و ساییدن و بدتر از آن سر خوردن لاستیک ها متوقف کنید. اگر چیزی وجود دارد که یک راننده خودرو آن را شرم آور می داند، این است که “لغزیدن لاستیک های خود” است. و بابا اعتقاد داشت که روزی قانون سرعت از داخل خارج خواهد شد – رانندگی کمتر از چهل مایل در ساعت در بزرگراه های ایالتی ممنوع خواهد بود و افرادی که می خواهند.
اسب های اسپا را به سمت کالسکه های پایین بیاورند یا می روند. کراس لات یا در خانه بمانید. II سدی از کوه در سراسر جاده قرار داشت. دور، آبی بودند، با سایه بان مه در بالا. آنها در تودههای غلتخورده دراز کشیده بودند، قلهای پشت سر دیگری، و قلههای بیشتری با رنگهای کمرنگتر و اسرارآمیز بهنظر میرسند. می دانستی که باید به آنجا بروی، و حدس زدن اینکه ممکن است جاده ای به کجا برسد، جالب بود.
هرچه نزدیک تر می شدی، توده های بزرگ رنگشان را تغییر می دادند – سبز، یا خاکستری، یا زرد مایل به قهوه ای. هیچ درختی روی آنها نمی رویید، مگر بوته هایی با صد سایه. آنها با سنگ های سیاه، سفید، قهوه ای یا قرمز خال خال بودند. همچنین با شعله های کم رنگ یوکا، گیاهی که ساقه ای ضخیم ده فوت یا بیشتر در هوا پرورش می داد و آن را با گل های کوچک به شکل توده ای عظیم پوشانده بود.
دقیقاً به شکل شعله شمع، اما هرگز سوسو نمی زد. باد. جاده به طور جدی شروع به بالا رفتن کرد. دور شانه یک تپه چرخید و علامتی با حروف قرمز وجود داشت: «درجه گوادالوپ: محدودیت سرعت در پیچها ۱۵ مایل در ساعت». پدر هیچ مدرکی مبنی بر خواندن بلد نبود، نه آن علامت و نه سرعت سنج خود را ارائه نکرد. پدر فهمید که تابلوها برای افرادی است که رانندگی بلد نیستند.
برای عده کمی از افراد مبتدی، قانون این بود که هر سرعتی که شما را در نیمه بزرگراه خود رها کرد. در این حالت جاده در سمت راست گردنه قرار داشت. شما کوه را در سمت راست خود داشتید و در حالی که دور پیچ ها می چرخیدید آن را از نزدیک بغل کردید. طرف دیگر لبه بیرونی داشت و به تعبیر شاد آن زمان، «تدفین او» بود. امتیاز دیگری که پدر داد – هر جا که پیچ به سمت راست بود.
به طوری که انبوه کوه مانع از راه می شد، او بوق خود را به صدا درآورد. این یک بوق بزرگ و فرمانده بود که در جایی زیر کاپوت بزرگ ماشین پنهان شده بود. یک بوق برای مردی که تجارتش او را به سفرهای پروازی بر فراز منطقه ای به اندازه کافی بزرگ برای یک امپراتوری باستانی سوق داد. کسی که در پایان سفرش درگیرهای مهمی بود و روز یا شب، هوای خوب یا بد را پشت سر گذاشت.
صدای بوق او تند و نظامی بود. در آن هیچ لحنی از مهربانی انسانی وجود نداشت. با سرعت پنجاه مایل در ساعت، جایی برای چنین احساساتی وجود ندارد – آنچه شما می خواهید این است که مردم از سر راه بروند، و این کار را سریع انجام دهند، و شما به آنها بگویید. بوق گفت: صدایی که باید از بینی خود در بیاورید، زیرا بوق یک بینی بزرگ بود.
یک چرخش ناگهانی بزرگراه و سپس یک آرنج بیرون زده و یک تاب دیگر بنابراین شما به سمت بالا رفتید، به سمت بالا، و دیوارهای سنگی گذرگاه گوادالوپ با فریاد عجیب و غریب جدید طنین انداز شد-” وان! وان!» پرندگان با هشدار به اطراف نگاه کردند و سنجابهای زمینی در سوراخهای ورودی شنیشان شیرجه زدند، و مزرعهدارانی که فوردهای چروکیده را به پایین میرانند.
رنگ مو تنباکویی شماره ۵ : و گردشگرانی که با تمام مرغها و سگها، نوزادان و تشکها و ماهیتابههای حلبی به کالیفرنیای جنوبی میآمدند. تختههای دویدن – اینها تا آخرین اینچ خطرناک بزرگراه تاب خوردند، و رودستر کم ارتفاع و سریع با سرعت بالا رفت: «وای! وان!» هر پسری به شما خواهد گفت که این با شکوه است. وای! شرط می بندی!
قایقرانی در امتداد آنجا نزدیک به ابرها، با موتوری پر از قدرت، مهار جادویی، در معرض ضعیف ترین فشار از طرف توپ پای شما. قدرت نود اسب – به این فکر کنید! فرض کنید نود اسب را در جلوی خود داشتید، چهل و پنج جفت در یک صف طولانی، که دور یک کوه تاختند، آیا این باعث نمیشود که نبضهای شما بپرند؟ و این نوار بتونی جادویی که برای شما پهن شده است.
اینجا و آنجا پیچ می خورد، با کمی تغییر درجه، مسیر خود را به سمت بالا احساس می کند، شانه یک کوه را برمی دارد، مستقیماً از راس کوه دیگری می شکافد، در شکم سیاه یک کوه فرو می رود.