امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ مو قرمز خاص
رنگ مو قرمز خاص | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ مو قرمز خاص را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ مو قرمز خاص را برای شما فراهم کنیم.۳۰ فروردین ۱۴۰۳
رنگ مو قرمز خاص : پاهایش گرد و غبار ریز را برانگیخت و کوتاه ایستاد. یک گلوله پفکی قرمز اینجا ترکیده بود. کاملاً دلیل غیبت قبیله بود و برل از ترس ناگهانی عرق ریخت. او فوراً به سایا فکر کرد.
رنگ مو : کثیفی های سست اطراف طرح کلی شکل او شروع به فرو ریختن در جویبارهای کوچکی روی او کرده بود. یکی از شانههایش از قبل نیمهپرده شده بود. برل بدون دیدن گذشت. کمی عجله کرد. در یک لحظه مکان خود را دقیقاً تشخیص داد. حفره های زنبورهای معدنی وجود داشت. یک توده قارچ خوراکی دور ریخته شده بود که با فرار قوم قبیله کنار گذاشته شد.
رنگ مو قرمز خاص
رنگ مو قرمز خاص : و او مانند شب از ابر مرگ که به آرامی در حال حرکت بود طفره می رفت. اما پیروان او کورکورانه دویدند. هنگامی که سایا به دنبال دیگران فرار کرد، فریادهای ترسناک به سمت چپ شنید و سریعتر دوید. او از کنار تودهای ضخیم از قارچهای تحریفشده عبور کرد که در آن ناگهان تکانخوردگی و وحشت بالهایی به پاهایش باز کرد.
او کورکورانه فرار کرد، نفس نفس زدن. جلوی آن انبوهی از چیزها بود – گلوله های پفکی قرمز – که اینجا و آنجا در میان رشدهای بادکش بزرگ، حدود دوازده فوت ارتفاع، که شبیه اسفنج به نظر می رسید، ظاهر می شد. او از کنار آنها فرار کرد و منحرف شد تا خود را از هر چیزی که ممکن است از روی دید دنبال می شود پنهان کند.
پایش روی بدن لزج یک حلزون بدون صدف لیز خورد و به شدت سقوط کرد و سرش به سنگ برخورد کرد. او بی حرکت دراز کشید. تقریباً گویی در یک علامت، یک گلوله پفکی قرمز در میان رشدهای بادبزن مانند ترکید. ابر غلیظ و کثیفی از گرد و غبار به سمت بالا پرید، پخش شد و باد کرد و دوباره به آرامی به سمت زمین نشست.
رنگ مو قرمز خاص : همانطور که حلزون یا شیرابه هیولایی ممکن است بر روی نابرابری های زمین ریخته شود، حرکت می کرد و از همه موجودات تنفسی زندگی آنها را می مکد. صد یاردی دورتر بود، بعد پنجاه و بعد سی …. اگر یکی از اعضای قبیله آن را تماشا کرده بود، غبار قرمز ممکن بود بدخواهانه باهوش به نظر برسد. اما وقتی لبههای ابر غبار بیش از بیست گز از بدن لنگی سایا فاصله نداشت، نسیم مخالفی بلند شد.
این نسیم کوچک ولگردی بود که ابر سرخ را متوقف کرد و آن را در سردرگمی انداخت و آن را به سمتی جدید فرستاد. بدون آسیب رساندن به سایا از کنارش گذشت، هر چند یکی از پیچک های مه آلودش طوری دراز شد که انگار می خواهد با حرکت آهسته او را بگیرد. اما از کنارش گذشت سایا بی حرکت روی زمین دراز کشید. فقط سینه اش کم عمق بالا و پایین می رفت.
یک حوض کوچک قرمز نزدیک سرش جمع شده بود. حدود سی فوت از جایی که او دراز کشیده بود، سه دمپایی مینیاتوری در توده ای وجود داشت، پایه هایی به قدری نزدیک به هم که به نظر می رسید فقط یکی. اما از بین دو تای آنها دو دسته نخ قرمز رنگ ظاهر شد. آنها به جلو و عقب و داخل و خارج چشمک می زدند.
دو آنتن باریک و چشمهای برآمده و بدن کوچک و سیاهرنگی با نشانههایی به رنگ قرمز روشن بر روی آن، انگار اطمینان پیدا کرده بودند. این یک سوسک کوچک بود که بیش از هشت اینچ طول نداشت – یک سوسک سکستون یا سوسک دفنی. با نزدیک شدن به بدن سایا روی گوشت او چرخید. با نوعی شتابزدگی از انتها به انتهای شکل او می رفت.
رنگ مو قرمز خاص : سپس در زمین زیر شانهاش فرو رفت و در حالی که ناپدید میشد، کمی خاک از خاک بیرون ریخت. ده دقیقه بعد، یک موجود کوچک دیگر ظاهر شد، دقیقاً مانند اولی. پس از پاشنه دوم آمد سوم. هر کدام همان معاینه شتابزده را انجام دادند و زیر فرم بی حرکت او شیرجه زدند. در حال حاضر به نظر می رسید زمین در نقطه ای در امتداد سمت سایا و سپس در نقطه ای دیگر موج می زند.
ده دقیقه پس از ورود سوسک سوم، حصار کوچکی همه چیز را در اطراف بدن سایا ایجاد کرده بود و دقیقاً خطوط او را دنبال می کرد. سپس بدن او کمی حرکت کرد، با تکان های کوچک، به نظر می رسید که شاید نیم اینچ در زمین نشسته باشد. سوسک های دفن از آن دسته از موجودات بودند که از اجساد کشته شدگان بهره برداری می کردند. با کار از پایین، زمین را حفاری کردند.
هنگامی که فضای خالی در زیر وجود داشت، به پشت چرخیدند و با پاهای خود به سمت بالا فشار آوردند و بدن را تکان دادند تا جایی که در فضایی که آماده کرده بودند فرو رفت. این روند تا زمانی تکرار میشد که در نهایت تمام گنجینههای مردهشان در زیر سطح زمین اطراف مستقر شود. خاک شل شده سپس در کناره ها ریخته شد، و خاکبرداری کامل شد.
سپس، در تاریکی زیرزمینی، این رسم بود که سوسکها با شکوه از غذایی که از دیگر لاشخورها پنهان کرده بودند میل میکردند و البته بچههایشان را نیز بر اساس مواد غذایی پرورش میدادند. مورچهها و مگسها رقبای این سوسکها بودند و به ندرت سوسکهای سکستون پس از تلفات مورچهها و زمانی که از انگلها پر شده بود، به سراغ مردار میرفتند.
رنگ مو قرمز خاص : اما در این مورد سایا نمرده بود. این واقعیت که او هنوز زنده بود، اگرچه بیهوش بود، عاملی بود که این فرصت عالی را به سوسکهای سکستون داده بود. او به آرامی و نامنظم نفس میکشید، چهرهاش از غم شب قبل کشیده شده بود، در حالی که سوسکهای عجولانه در زیر بدنش ازدحام میکردند و خاک را از بین میبردند تا پایینتر و پایینتر در آن فرو رود. او به آرامی، نیم اینچ در نیم اینچ پایین آمد.
رشته های نخ قرمز روشن دوباره ظاهر شدند و سوسکی راهی هوای آزاد شد. با عجله حرکت کرد و پیشرفت کار را بررسی کرد. دوباره به پایین شیرجه زد. یک اینچ دیگر و پس از مدتها، یک اینچ دیگر حفاری شد. وقتی برل از گروهی از وزغهایی که سایه انداخته بودند بیرون آمد و متوقف شد، مسائل همچنان ادامه داشت. او چشمانش را بر منظره انداخت و از آشنایی آن شگفت زده شد.
رنگ مو قرمز خاص : او در واقع بسیار نزدیک به نقطهای بود که شب قبل در آن سواری دیوانهوار بر پشت یک سوسک پرنده ترک کرده بود. او به این سو و آن سو حرکت می کرد و سعی می کرد احساس شناسایی را توضیح دهد. سپس صخره کم ارتفاع را دید و مشتاقانه به سمت آن حرکت کرد و از پنجاه فوتی بدن سایا که اکنون بیش از نیمی در زمین مدفون شده بود عبور کرد.