امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ مو ساده و شیک دخترانه
رنگ مو ساده و شیک دخترانه | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ مو ساده و شیک دخترانه را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ مو ساده و شیک دخترانه را برای شما فراهم کنیم.۲۹ فروردین ۱۴۰۳
رنگ مو ساده و شیک دخترانه : و حکم دیگری دستور اخراج او را صادر کرد. جمعیت از خوشحالی فریاد زدند و خانه او را به آتش کشیدند. لودویگ بیچاره در زیر نور شعله های آتش غوغا را تماشا کرد. او هنوز عاشق او بود و سعی می کرد او را در پادشاهی نگه دارد. اما نتیجه این بود که خود لودویگ مجبور به کناره گیری شد. او تاج و تخت خود را به عشق سبک این زن زیبا اما نیمه دیوانه داده بود.
مو : اما رانلاگ هیچ نشانی نداد. و سپس شروع به رقصیدن کرد. احساس ناامیدی، شاید؟ اما او بسیار دوست داشتنی بود، بسیار برازنده، “مثل گلی که باد آن را می برد، دور صحنه شناور بود” – نه یک رقصنده، بلکه به قول جورج، یک زیبایی! و هنوز رانلاگ هیچ نشانی نداد. هنوز نه. این چه صدای کم و شبیهی است.
رنگ مو ساده و شیک دخترانه
رنگ مو ساده و شیک دخترانه : خانه مملو از هیجان زمزمه می کرد. گزارش میگوید که او یک زیبایی هولانگیز بود و سپس آن رقصهای مست کننده اسپانیایی! تاگلیونی، سریتو، فانی السلر، همه قرار بود گرفتار شوند. عینک رانلاق از لحظه ورود قریب الوقوع او به طور پیوسته روی صحنه صاف می شد. او آمد. زمزمه ای از تحسین به گوش می رسید.
و سپس چه سخنان گیج کننده و عصبانی از دادگاه؟ او با چشمانش از عصبانیت شعله ور شده و شیشه اپرا در دست به سوی دوستانش می چرخد. و حالا دوباره وحشتناک جعبه دیگر گرفته شد، و کلمات با صدای بلندتر و عصبانیتر از قبل تکرار شدند – کلمات تاریخی که بر عذاب لولا در تئاتر اعلیحضرت مهر زد: “چرا، این بتی جیمز است!” او در واقع بتی جیمز بود و لندن او را به عنوان لولا مونتز نمی پذیرفت.
او انگلستان را ترک کرد و در قاره بهعنوان یک ویراگوی زیبا ظاهر شد و با بوکس کردن گوشهای افرادی که او را آزار میدادند، و حتی در یک مورد شلاق زدن به پلیسی که در آن حضور داشت، حسی را ایجاد کرد – به قول فرانسویها، یک رسوایی موفق بود. در مورد پادشاه پروس در پاریس یک بار دیگر سعی کرد رقصنده باشد، اما پاریس او را نداشت. او خود را به درسدن و ورشو رساند.
جایی که سعی کرد با عجیبوغریب بودنش توجه تماشاگران را جلب کند، جورابهایش را در صورتشان پرت کند، و یک بار دامنها و لباسهای ضروریترش را درآورد، که در نتیجه مدیرش نامزدیاش را قطع کرد. با او یک نویسنده انگلیسی که خیلی از او شنیده و در این زمان او را اغلب دیده است، مینویسد که هیچ چیز شگفتانگیزی در مورد او وجود نداشت جز «زیبایی و گستاخیاش». او نه استعداد داشت و نه هیچ یک از موهبت هایی که زنان را جذاب می کند.
با این حال بسیاری از مردان با استعداد در مورد او هوس کردند. روزنامهنگار جوان باهوش، دوجاریر، که به امیل ژیراردن کمک میکرد، معشوقه او در پاریس بود. او در یک دوئل کشته شد و بیست هزار فرانک و مقداری اوراق بهادار برای لولا گذاشت تا دیگر مجبور نباشد مانند ورشو در خیابان ها آواز بخواند. او اکنون خود را به مونیخ، پایتخت باواریا رساند.
آن کشور سپس توسط لودویگ اول اداره می شد، پادشاهی عجیب و غریب مانند خود لولا. او ترکیبی کنجکاو از مهربانی، ایده آل بودن و شیوه های عجیب بود. به عنوان مثال، او هرگز حتی در مناسبت های دولتی از کالسکه استفاده نمی کرد. او در خیابان ها پرسه می زد و کلاه کسانی را که اتفاقاً ملاقات می کرد، برمی داشت.
رنگ مو ساده و شیک دخترانه : یک گالری عکس اختصاص داده بود به پرترههای زنان زیبایی که با آنها ملاقات کرده بود. او مانند یک شکارچی روباه انگلیسی لباس می پوشید، با کلاهی خارق العاده، و آنچه در دیگران عجیب و غریب بود، او را خوشحال می کرد، زیرا او خود عجیب و غریب بود. بنابراین وقتی لولا برای اولین بار در تئاتر دادگاه ظاهر شد، شیفته او شد.
فوراً او را به قصر احضار کرد و در عرض پنج روز او را به دادگاه معرفی کرد و گفت: من شما را به بهترین دوستم تقدیم می کنم.” در کمتر از یک ماه این پادشاه کنجکاو به لولا لقب کنتس لندسفلد داده بود. خانه ای زیبا برای او ساختند و بیست هزار فلورین مستمری به او دادند. این در سال ۱۸۴۷ بود. در بین مردم مونیخ او محبوبیت نداشت.
آنها به بدجنسیهای شاه اهمیتی نمیدادند، زیرا آنها آنها را سرگرم میکردند و هیچ آسیبی به کشور وارد نمیکردند. اما آنها توسط این زن زیبا که هیچ نرمی و نرمی ای که یک زن باید داشته باشد، عصبانی شدند. فحش دادن او، آمادگی او برای بستن گوش هرکسی که دوست نداشت، بولداگ بزرگی که او را در همه جا همراهی می کرد.
همه این چیزها قابل تحمل نبود. او علاوه بر دخالت در سیاست های پادشاهی، نسبت به ملکه بی ادب بود. هر یک از این موارد برای منفور کردن او کافی بود. آنها با هم بیش از آنچه شهر مونیخ می توانست تحمل کند بودند. سرانجام کنتس تلاش کرد تا سپاه جدیدی را در دانشگاه تأسیس کند. این آخرین لمس همه بود. دانش آموزی که جرأت می کرد رنگ های او را بپوشد مورد ضرب و شتم قرار گرفت و دستگیر شد.
لولا با تمام جسارت متعصبش به کمک او آمد. اما شهر در غوغا بود. خنجرها کشیده شد. لولا را زیر و رو کردند و توهین کردند. پادشاه احمق برای محافظت از او شتافت. و بر روی بازوی او با خیال راحت به قصر هدایت شد. هنگامی که او وارد دروازه شد، چرخید و یک تپانچه به سمت جمعیت شلیک کرد. به هیچ کس آسیبی نرسید، اما خشم شدیدی بر مردم تسخیر شد. پادشاه با صدور فرمانی دانشگاه را به مدت یک سال تعطیل کرد.
رنگ مو ساده و شیک دخترانه : با این حال، در این زمان، مونیخ گروهی از اوباش را در اختیار داشت و باواریاییها از او خواستند که کشور را ترک کند. لودویگ با اتاق همسالان روبرو شد، جایی که تقاضای مردم در برابر او قرار گرفت. “من ترجیح می دهم تاج خود را از دست بدهم!” او جواب داد. اربابان باواریا او را با سکوتی تلخ می نگریستند. و در چشم آنها عزم قوم خود را می خواند. در روز بعد، فرمان سلطنتی حقوق لولا را به عنوان تابع بایرن سلب کرد.