امروز
(سه شنبه) ۱۳ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ مو صدفی با دکلره
رنگ مو صدفی با دکلره | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ مو صدفی با دکلره را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ مو صدفی با دکلره را برای شما فراهم کنیم.۳۰ فروردین ۱۴۰۳
رنگ مو صدفی با دکلره : او لباس های ابریشمی و لباس های نخی می بافت و برای این کار پول کمی دریافت می کرد. و چون او پسر و خوش اخلاق بود و اقوام ما خوش شانس نبودند، پدر و مادرم مایل بودند که با او ازدواج کنم و به مردمش کمک کنم. زیرا در آن روزها درآمد کمی از برنج داشتیم. سپس، چون به اطاعت از پدر و مادرم عادت کرده بودم، به آنها اجازه دادم تا آنچه را که بهترین فکر می کردند انجام دهند.
رنگ مو : علاوه بر این، همه ما تحت تسخیر روح هستیم، «خدای شگفتانگیز فراتر از شرارت بزرگ». همچنین توسط روح اوهو-ناهو-بی-نو-کامی، “الوهیت بزرگ اصلاح کننده شگفت انگیز”، یک تأثیر متقابل. اینها دقیقاً ایده های کینجورو نبود. اما چیزی را به یاد آوردم که هیراتا نوشته بود که مرا به یاد سخنان کینجورو در مورد جدایی احتمالی روح ها انداخت.
رنگ مو صدفی با دکلره
رنگ مو صدفی با دکلره : کتابهای قدیمی شینتو وجود دارد که برای بسیاری قابل دسترس نیست و از آموزهای بسیار شبیه به کینجورو صحبت میکند. اما کینجرو هرگز آنها را ندیده بود. آن کتاب ها می گویند که هر یک از ما دو روح داریم – آرا تاما یا روح خشن که کینه توز است. و نیگی تاما یا روح لطیف که آمرزنده است.
آموزه هیراتا این بود که آرا تاما یک مرد ممکن است بدن او را ترک کند، شکل خود را به خود بگیرد و بدون اطلاع او دشمن منفور را نابود کند. بنابراین از کینجورو در مورد آن پرسیدم. او گفت که هرگز در مورد نیگی تاما یا آرا تاما نشنیده است. اما او این را به من گفت: «استاد، وقتی مردی توسط همسرش کشف میشود که مخفیانه عاشق دیگری است.
گاهی اتفاق میافتد که زن مقصر دچار بیماری میشود که هیچ پزشکی نمیتواند آن را درمان کند. زیرا یکی از ارواح همسر که به شدت از عصبانیت متاثر شده است به بدن آن زن می رود تا او را نابود کند. اما زن نیز به دلیل غیبت روح خود بیمار می شود یا برای مدتی عقل خود را از دست می دهد. و یک چیز دیگر و شگفت انگیزتر از نیپون برای ما شناخته شده است.
که شما که اهل غرب هستید، شاید هرگز آن را نشنیده باشید. با قدرت خدایان، برای هدفی درست، گاهی ممکن است یک روح برای مدتی کوتاه از بدن خود بیرون کشیده شود، و مجبور شود مخفی ترین فکر خود را به زبان بیاورد. اما هیچ رنجی برای بدن ایجاد نمی شود. و شگفتی به این صورت انجام می شود: یک مرد عاشق دختر زیبایی است که آزادانه با او ازدواج کند.
اما او شک دارد که آیا می تواند امیدوار باشد که او را در ازای آن دوست داشته باشد. او به دنبال کانوشی معبدی شینتو میگردد، [۲] و از شک خود میگوید و برای حل آن از خدایان کمک میخواهد. سپس کاهنان، نه نام او، بلکه سن او و سال و روز و ساعت تولد او را میخوانند که برای خدایان مینویسند تا بدانند. و از مرد خواستند پس از گذشت هفت روز به معبد بازگردد.
رنگ مو صدفی با دکلره : و در آن هفت روز، کاهنان به خدایان دعا میکنند تا این شک برطرف شود. و یکی از آنها هر روز صبح تمام بدن خود را در آب سرد و خالص غسل می دهد و در هر میهمانی فقط غذای آماده شده با آتش مقدس می خورد. و در روز هشتم مرد به معبد باز می گردد و وارد اتاقی می شود که در آنجا کاهنان او را پذیرایی می کنند. «مراسمی انجام میشود و دعاهای خاصی خوانده میشود.
پس از آن همه در سکوت منتظر میمانند. و سپس، کشیشی که مراسم تطهیر را انجام داده است، ناگهان در تمام بدن خود به شدت شروع به لرزیدن می کند، مانند کسی که از تب شدید می لرزد. و این به این دلیل است که به قدرت خدایان، روح دختری که در عشقش تردید وجود دارد، با ترس وارد بدن آن کشیش شده است. او نمیداند؛ زیرا در آن زمان، هر کجا که باشد.
در خواب عمیقی است که هیچ چیز نمی تواند او را از آن بیدار کند. اما روح او که به بدن کشیش احضار شده است، جز حقیقت نمی تواند چیزی بگوید. و ساخته شده است تا تمام افکار خود را بگوید. و کاهن نه با صدای خود، بلکه با صدای روح صحبت می کند. و در شخص روح صحبت می کند و به زبان زنان می گوید: «دوست دارم» یا «بیزارم». اگر نفرت وجود داشته باشد.
دلیل نفرت گفته می شود; اما اگر پاسخ عشق باشد، حرف چندانی برای گفتن نیست. و سپس لرزه کاهن متوقف می شود، زیرا روح از او می گذرد. و مانند مرده ای بر روی صورت خود می افتد و مدت زیادی باقی می ماند. بعد از اینکه تمام این چیزهای عجیب و غریب به من مربوط شد، پرسیدم: «به من بگو، کینجورو، آیا خودت تا به حال میدانی که روحی بهوسیله قدرت خدایان برداشته شده.
در قلب یک کشیش قرار داده شده است؟» “بله: من خودم آن را می شناسم.” سکوت کردم و منتظر ماندم. پیرمرد پیپ کوچکش را خالی کرد، آن را کنار هیباچی انداخت، دستانش را جمع کرد و قبل از اینکه دوباره حرف بزند، مدتی به گل های نیلوفر نگاه کرد. بعد لبخندی زد و گفت: استاد، وقتی خیلی جوان بودم ازدواج کردم. سالها ما بچه نداشتیم: سرانجام همسرم به من پسری داد و بودا شد.
رنگ مو صدفی با دکلره : اما پسرم زیبا و قوی زندگی کرد و بزرگ شد. و هنگامی که انقلاب فرا رسید، به لشکریان پسر آسمانی پیوست. و او به مرگ مردی در جنگ بزرگ جنوب در کیوشو درگذشت. من او را دوست داشتم؛ و وقتی شنیدم که او توانسته است برای امپراتور مقدس ما بمیرد، از خوشحالی گریستم: زیرا برای پسر یک سامورایی مرگ شریف دیگری وجود ندارد. پس پسرم را دورتر از من در کیوشو، روی تپه ای نزدیک کوماموتو، که شهری معروف با پادگانی قوی است.
دفن کردند. و به آنجا رفتم تا مزار او را زیبا کنم. اما نام او در اینجا نیز، در نینومارو، بر روی بنای یادبود مردان ایزومو که در نبرد خوب برای وفاداری و افتخار در امر مقدس امپراتور ما کشته شدند، حک شده است. و وقتی اسمش را آنجا میبینم، دلم میخندد و با او صحبت میکنم و انگار دوباره در کنار من، زیر کاجهای بزرگ راه میرود. . . اما همه اینها موضوع دیگری است.
رنگ مو صدفی با دکلره : من برای همسرم ناراحت شدم. در تمام سال هایی که با هم زندگی کرده بودیم، هیچ کلمه ناخوشایندی بین ما زده نشده بود. و وقتی او مرد، فکر کردم دیگر هرگز ازدواج نکنم. اما بعد از گذشت دو سال دیگر، پدر و مادرم آرزوی داشتن یک دختر در خانه را داشتند و از آرزوی خود به من گفتند و دختری زیبا و از خانواده خوب، هرچند فقیر. خانواده از خویشاوندان ما بودند و دختر تنها تکیه گاه آنها بود.