امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ مرواریدی و دودی
رنگ مرواریدی و دودی | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ مرواریدی و دودی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ مرواریدی و دودی را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
رنگ مرواریدی و دودی : و آنها می توانستند ببینند که جزیره واقعاً در حال غرق شدن است، زیرا آب دریاچه قبلاً تا نیمه گنبد بالا رفته بود. از لابه لای شیشه می شد ماهی های شنا و ساقه های بلند جلبک های دریایی در حال تاب خوردن را دید.
رنگ مو : اگر در خانههای خودمان بود، ما را به تیر شلاق در قصرش میکشاند و با طنابهای گرهدار شلاق میزد. به همین دلیل است که ما از او بسیار میترسیم.» این داستان قلب اوزما را پر از اندوه و قلب دوروتی را از خشم پر کرد. اوزما گفت: “اکنون می فهمم که چرا ماهی های دریاچه باعث جنگ بین اسکیزرها و فلت هدها شده اند.” لیدی اورکس پاسخ داد: “بله، اکنون که شما داستان را می دانید، درک آن آسان است.
رنگ مرواریدی و دودی
رنگ مرواریدی و دودی : سودیک و همسرش به دریاچه ما آمدند به این امید که ماهی نقره ای، یا ماهی طلایی، یا ماهی برنزی را بگیرند. آنها این کار را انجام می دهند – و با از بین بردن آن کو-ای اوه را از جادوی او محروم می کنند. سپس به راحتی می توانند او را تسخیر کنند. همچنین آنها دلیل دیگری برای تمایل به گرفتن ماهی داشتند.
می ترسیدند که سه آدپت به نحوی شکل مناسب خود را بازیابند و سپس مطمئناً به کوه بازگردند و رورا و سودیک را مجازات کنند. به همین دلیل بود که رورا در نهایت سعی کرد تمام ماهی های دریاچه را مسموم کند، در آن زمان کو-ای او او را به یک خوک طلایی تبدیل کرد. البته این تلاش برای از بین بردن ماهی ها ملکه را ترساند، زیرا امنیت او در زنده نگه داشتن سه ماهی است.
دوروتی مشاهده کرد: «فکر میکنم کو-ای-اوه با تمام توانش با فلتهدها مبارزه خواهد کرد.» اوزما متفکرانه اضافه کرد: “و با همه جادوی او.” لیدی اورکس گفت: «نمیدانم که فلتهدها چگونه میتوانند به این جزیره برسند تا به ما آسیب برسانند. دوروتی پیشنهاد کرد: “آنها تیر و کمان دارند، و من حدس میزنم میخواهند.
تیرها را به سمت گنبد بزرگ شما پرتاب کنند و تمام شیشههای آن را بشکنند.” اما لیدی اورکس با لبخند سرش را تکان داد. او پاسخ داد: “آنها نمی توانند این کار را انجام دهند.” “چرا که نه؟” “من جرأت ندارم به شما بگویم چرا، اما اگر فلت هدها فردا صبح بیایند، خودتان دلیل آن را خواهید دید.” اوزما گفت: «فکر نمیکنم آنها به جزیره آسیب برسانند». “من معتقدم که آنها ابتدا این کار را خواهند کرد.
تلاش برای از بین بردن ماهی ها، با سم یا هر وسیله دیگری. اگر در این کار موفق شوند، فتح جزیره سخت نخواهد بود.» لیدی اورکس گفت: «آنها هیچ قایق ندارند، و کو-ای-اوه، که مدت ها انتظار این جنگ را داشت، به طرق شگفت انگیزی برای آن آماده شده است. من تقریباً آرزو می کنم که فلت هدها ما را تسخیر کنند، زیرا در آن صورت ما خواهیم بود.
رهایی از ملکه مخوفمان؛ اما نمیخواهم سه ماهی متحول شده را ببینم، زیرا تنها امید ما برای خوشبختی آینده در آنها نهفته است.» دوروتی به او اطمینان داد: “اوزما از تو مراقبت خواهد کرد، هر اتفاقی که بیفتد.” اما لیدی اورکس، که از میزان قدرت اوزما – که در واقع آنقدرها هم که دوروتی تصور میکرد نبود – نمیدانست، نمیتوانست از این قول راحت باشد.
رنگ مرواریدی و دودی : اگر حمله میکردند، واضح بود که فردا زمانهای هیجانانگیزی وجود داشت. فصل ۱۰ زیر آب هنگامی که شب فرا رسید، تمام فضای داخلی گنبد بزرگ، خیابان ها و خانه ها با لامپ های رشته ای درخشان روشن شد که آن را مانند روز روشن می کرد. دوروتی فکر کرد جزیره باید در شب از ساحل بیرونی دریاچه زیبا به نظر برسد. در کاخ ملکه عیاشی و ضیافت برپا بود و موسیقی گروه سلطنتی به وضوح در خانه لیدی اورکس شنیده می شد.
جایی که اوزما و دوروتی با مهماندار و نگهبان خود ماندند. آنها زندانی بودند، اما با ملاحظه رفتار می کردند. لیدی اورکس به آنها یک شام خوب داد و هنگامی که آنها می خواستند بازنشسته شوند آنها را به اتاقی زیبا با تخت های راحت نشان داد و برای آنها یک شب خوب و رویاهای خوش آرزو کرد. “در مورد همه اینها چه فکر می کنی، اوزما؟” دوروتی با نگرانی پرسید که چه زمانی آنها تنها بودند.
پاسخ این بود: «خوشحالم که آمدیم، زیرا اگرچه ممکن است فردا شیطنتی انجام شود، اما لازم بود در مورد این مردم که رهبرانشان وحشی و بی قانون هستند و به رعایای خود با بی عدالتی و ظلم ستم می کنند، بدانم. بنابراین، وظیفه این است که اسکیزرها و فلت هدها را آزاد کنیم و آزادی و خوشبختی را برای آنها تضمین کنیم.
دوروتی گفت: “اما همین الان، ما در وضعیت بدی قرار داریم.” “اگر ملکه کو-ای-اوه فردا فتح کند، با ما خوب نخواهد بود و اگر سو-دیک فتح کند، او بدتر خواهد شد.” اوزما گفت: “نگران نباش عزیزم، فکر نمی کنم هر اتفاقی بیفتد ما در خطر هستیم و نتیجه ماجراجویی ما مطمئنا خوب خواهد بود.” دوروتی نگران نبود.
مخصوصا. او به دوستش، پری شاهزاده اوز اعتماد داشت و از هیجان رویدادهایی که در آن شرکت می کرد لذت می برد. بنابراین او به رختخواب رفت و به راحتی به خواب رفت که گویی در اتاق دنج خود در قصر اوزما بوده است. نوعی صدای رنده و ساینده او را بیدار کرد. به نظر میرسید که کل جزیره میلرزید و میلرزید.
رنگ مرواریدی و دودی : همانطور که ممکن است در یک زلزله این کار را انجام دهد. دوروتی روی تخت نشست و چشمانش را مالید تا خواب را از بین ببرد و بعد متوجه شد که صبح شده است. اوزما با عجله داشت لباس می پوشید. “چیه؟” دوروتی در حالی که از تخت بلند شد پرسید. اوزما پاسخ داد: مطمئن نیستم، اما انگار جزیره در حال غرق شدن است.
هر چه زودتر لباس پوشیدن را تمام کردند، در حالی که صدای جیر جیر و تاب خوردن ادامه داشت. سپس با عجله وارد اتاق نشیمن خانه شدند و لیدی اورکس را دیدند که کاملاً لباس پوشیده بود و منتظر آنها بود. مهماندارشان گفت: «ناراحت نباش. “کو-ای-اوه تصمیم گرفته است جزیره را زیر آب ببرد.
فقط همین. اما این ثابت می کند که می آیند تا به ما حمله کنند.” “منظور شما از ادغام فرعی جزیره چیست؟” دوروتی پرسید. “بیا اینجا و ببین” پاسخ این بود. لیدی اورکس آنها را به سمت پنجره ای هدایت کرد که رو به گنبد بزرگی بود که تمام دهکده را پوشانده بود.