امروز
(دوشنبه) ۱۰ / دی / ۱۴۰۳
رنگ سفید مرواریدی
رنگ سفید مرواریدی | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ سفید مرواریدی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ سفید مرواریدی را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
رنگ سفید مرواریدی : اعلیحضرت. “ممکن است برای شما خطرناک باشد که به آن کشورهای عجیب و غریب بروید، جایی که مردم آن احتمالاً خشن و جنگجو هستند.” اوزما با لبخند گفت: من نمی ترسم. دوروتی استدلال کرد: «مسئله «ترسیدن» نیست. “البته ما می دانیم که تو یک پری هستی، و نمی توانی او را بکشی یا صدمه ببینی، و می دانیم که تو جادوهای زیادی داری که به تو کمک کند.
رنگ مو : دوستش داشت تا در کتاب نگاه کنم و ببینم در همه جا چه میگذرد. اطلاعات زیادی در مورد سرزمین اوز که معمولاً آرام و بدون حادثه است ثبت نشده است، اما امروز دوروتی چیزی را پیدا کرد که او را مورد علاقه قرار داد. در واقع، حروف چاپ شده بر روی صفحه ظاهر می شد حتی در حالی که او نگاه می کرد. “خنده داره!” او فریاد زد. “آیا می دانستی اوزما، که در سرزمین تو اوز افرادی به نام اسکیزر وجود دارند؟” اوزما که به سمت او آمد.
رنگ سفید مرواریدی
رنگ سفید مرواریدی : پاسخ داد: “بله، می دانم که در نقشه پروفسور ووگلباگ از سرزمین اوز مکانی با علامت وجود دارد، اما من نمی دانم چگونه هستند. هیچ کس که می شناسم تا به حال آنها را ندیده و در مورد آنها نشنیده است. کشور در لبه بالایی کشور قرار دارد، با صحرای شنی و صعب العبور در یک طرف و کوه های در طرف دیگر. این بخشی از سرزمین اوز است.
که من اطلاعات کمی در مورد آن دارم.” دوروتی گفت: «حدس میزنم هیچ کس دیگری هم چیز زیادی درباره آن نمیداند، مگر اینکه خود اسکیزرها باشند. “اما کتاب می گوید: به افراد مسطح اوز اعلام جنگ کرده اند و احتمالاً در نتیجه جنگ و مشکلات زیادی وجود دارد.” “آیا تمام آنچه کتاب می گوید همین است؟” ازما پرسید.
دوروتی گفت: «هر کلمه، و اوزما و گلیندا هر دو به رکورد نگاه کردند و متعجب و متحیر به نظر می رسیدند. اوزما گفت: «به من بگو، گلیندا، فلت هدها چه کسانی هستند؟» جادوگر اعتراف کرد: “من نمی توانم، اعلیحضرت.” “تا به حال من هرگز در مورد آنها نشنیده ام و هرگز نشنیده ام که ذکر شود. در گوشه های دور اوز بسیاری از قبایل کنجکاو از مردم پنهان شده اند و کسانی که هرگز کشورهای خود را ترک نمی کنند.
هرگز توسط کسانی از افراد مورد علاقه ما بازدید نمی کنند. قسمتی از اوز، طبیعتاً برای من ناشناخته هستند. با این حال، اگر شما چنین بخواهید، می توانم از طریق هنرهای جادویی خود چیزی از و یاد بگیرم.” اوزما با جدیت پاسخ داد: “کاش می کردی.” “می بینی، گلیندا، اگر اینها مردم اوز هستند، آنها تابع من هستند.
من نمی توانم در سرزمینی که من حکومت می کنم اجازه جنگ یا مشکلی بدهم، اگر بتوانم به آن کمک کنم.” جادوگر گفت: “بسیار خوب، اعلیحضرت، من سعی خواهم کرد اطلاعاتی به دست بیاورم تا شما را راهنمایی کنم. لطفاً برای مدتی مرا ببخشید تا در اتاق جادو و جادوی خود بازنشسته شوم.” “میتونم باهات برم؟” دوروتی مشتاقانه پرسید. “نه، پرنسس،” پاسخ بود. حضور کسی جذابیت را از بین می برد.
رنگ سفید مرواریدی : بنابراین گلیندا خود را در اتاق جادوی خودش حبس کرد و دوروتی و اوزما صبورانه منتظر ماندند تا او دوباره بیرون بیاید. حدود یک ساعت بعد، گلیندا ظاهر شد، در حالی که به نظر جدی و متفکر به نظر می رسید. او به اوزما گفت: “عالیجناب، اسکیزرها در یک جزیره جادویی در یک دریاچه بزرگ زندگی می کنند. به همین دلیل – چون اسکیزرها با جادو کار می کنند.
من می توانم کمی در مورد آنها یاد بگیرم.” اوزما گفت: “چرا، من نمی دانستم دریاچه ای در آن قسمت از اوز وجود دارد.” «نقشه یک رودخانه را نشان می دهد از طریق کشور اسکیزر می گذرد، اما دریاچه ای وجود ندارد.” جادوگر توضیح داد: “این به این دلیل است که شخصی که نقشه را تهیه کرده است.
هرگز از آن قسمت از کشور بازدید نکرده است.” “دریاچه قطعا آنجاست، و در دریاچه یک جزیره – یک جزیره جادویی – و در آن جزیره مردمانی به نام زندگی می کنند.” “آنها چگونه هستند؟” از حاکم اوز پرسید. گلیندا اعتراف کرد: “جادوی من نمی تواند این را به من بگوید، زیرا جادوی مانع از آن می شود که هر کسی خارج از حوزه آنها چیزی در مورد آنها بداند.” دوروتی پیشنهاد کرد: «اگر قرار است با اسکیزرها بجنگند، فلت هدها باید بدانند.
گلیندا پاسخ داد: “شاید همینطور باشد، اما من هم می توانم اطلاعات کمی در مورد سر تخت ها به دست بیاورم. آنها افرادی هستند که در کوهی در جنوب دریاچه اسکیزرز زندگی می کنند. کوه دارای اضلاع شیب دار و قله ای گسترده و توخالی است. یک حوضچه، و در این حوض، تخت هدها خانه های خود را دارند.
آنها نیز جادوگر هستند و معمولاً خود را نگه می دارند و به هیچ کس از بیرون اجازه بازدید از آنها را نمی دهند. من آموخته ام که تعداد کله های تخت حدود صد نفر است – مرد، زن و بچه ها – در حالی که اسکیزرها فقط صد و یک نفر هستند.” “آنها برای چه دعوا کردند و چرا می خواهند با یکدیگر بجنگند؟” سوال بعدی اوزما بود.
رنگ سفید مرواریدی : گلیندا گفت: “من نمی توانم این را به اعلیحضرت بگویم.” “اما اینجا را ببینید!” دوروتی فریاد زد: “این خلاف قانون است که هر کسی جز گلیندا و جادوگر در سرزمین اوز جادو کند، بنابراین اگر این دو فرد عجیب و غریب جادوگر هستند، قانون را زیر پا می گذارند و باید مجازات شوند!” اوزما به دوست کوچکش لبخند زد.
او گفت: “از کسانی که من و قوانین من را نمی شناسند، نمی توان انتظار داشت که از قوانین من اطاعت کنند. اگر ما چیزی از اسکیزرها یا فلت هدها ندانیم، به احتمال زیاد آنها چیزی از ما نمی دانند.” اما آنها باید بدانند، اوزما، و ما باید بدانیم. اوزما گفت: “این چیزی است که من اکنون در نظر دارم. شما چه توصیه ای می کنید.
گلیندا؟” جادوگر قبل از اینکه جواب بدهد کمی زمان صرف کرد تا به این سوال فکر کند. سپس زن گفت: “اگر از طریق کتاب سوابق من از وجود فلت هدها و اسکیزرها اطلاعی نداشتید، هرگز نگران آنها یا مشاجرات آنها نبودید. بنابراین، اگر به این مردم توجه نکنید، ممکن است دیگر هرگز در مورد آنها چیزی نشنیدید. ” اوزما گفت: “اما این درست نیست.” “من فرمانروای تمام سرزمین اوز هستم.
که شامل سرزمین اوز می شود کشور گیلیکین، کشور چهارتایی، کشور وینکی و کشور مانچکین، و همچنین شهر زمرد، و به عنوان شاهزاده خانم این سرزمین پریان، وظیفه من است که همه مردمم را – هر کجا که هستند – شاد و راضی و مستقر کنم. اختلافات آنها را حفظ کنید و آنها را از نزاع دور کنید. بنابراین، در حالی که ممکن است اسکیزرها و فلت هدها من را نشناسند یا من حاکم قانونی آنها هستم.
رنگ سفید مرواریدی : اکنون می دانم که آنها در قلمرو من ساکن هستند و تابع من هستند، بنابراین اگر از آنها دوری کنم و به آنها اجازه بدهم وظیفه خود را انجام نمی دهم. مبارزه کردن.” دوروتی گفت: “این یک واقعیت است، اوزما.” “شما باید به کشور گیلیکین بروید و این افراد را مجبور به رفتار و دعوا کنید. اما چگونه می خواهید این کار را انجام دهید؟” جادوگر گفت: این همان چیزی است که من را نیز متحیر می کند.