امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ تنباکویی روشن شماره ۸
رنگ تنباکویی روشن شماره ۸ | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ تنباکویی روشن شماره ۸ را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ تنباکویی روشن شماره ۸ را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
رنگ تنباکویی روشن شماره ۸ : که سر و صدای زیادی به پا کند و آرای مورد نیاز دستگاه شهرستان را از دست بدهد. همانطور که آقای راس گفته بود که قبلاً راهی برای مسیر خود داشتند، از جاده پدر استقبال نمی کردند. آنها ممکن است مطالبی را برای هفته نامه کرانک تهیه کنند و ممکن است به کمیته ایالتی ضربه بزنند و زندگی آقای کافی را به جهنم کوچک تبدیل کنند.
رنگ مو : آنها قصد نداشتند به راه خود برسند، فقط با پرداخت انعام به یک باغدار زردآلو. و مطمئناً این کار را نکردند! چند روز بعد پدر با آقای کری تماس تلفنی گرفت و متوجه شد که او با سایر اعضای هیئت مدیره مصاحبه کرده است و میترسید که مخالفتهایی وجود داشته باشد. هیأت مدیره پاییز امسال مجدداً برای انتخابات انتخاب شد.
رنگ تنباکویی روشن شماره ۸
رنگ تنباکویی روشن شماره ۸ : نارضایتی های زیادی بر سر هدر رفتن بودجه جاده ها وجود داشت و هیچ کس نمی خواست بیشتر از این به دردسر بیفتد. قرار بود هفته آینده جلسه هیأت مدیره برگزار شود و در ضمن اگر بابا نفوذی داشت زمان خوبی بود که از آن استفاده کند. پدر این را برای بانی تکرار کرد و توضیح داد که قرار بود با سایر اعضای هیئت مدیره تماس بگیرد و چند پاکت دیگر پخش کند.
پدر گفت: «اما من این کار را به صورت عمده انجام خواهم داد، و این کار را سریع انجام خواهم داد – قبل از اینکه جمعیت پیت اکسلسیور از خواب بیدار شوند و ببینند چه اتفاقی دارد می افتد. این تنها شانس ماست، من یک ایده دارم.» پس پدر وارد دفتر آقای هارداکر، مشاور املاک شد، و از میان دود سیگار برگ طلایی، این مشکل را برای آن آقا دانا مطرح کرد.
که او، آقای هارداکر، در صورتی که با چه افرادی تماس بگیرد. می خواستم جاده ای در شهرستان سن الیدو بسازم. آقای هارداکر خندید و گفت که اول به دیدن جیک کافی می رود و بعد از آن به خانه می رود و استراحت می کند. سؤالات بیشتر این واقعیت را نشان داد که جیک کافی فروشنده علوفه و خوراک در شهر سن الیدو، مقر این شهرستان بود.
همچنین، او رئیس جمهوری خواه شهرستان بود. بابا گفت باشه، ممنون، و او و بانی به زودی سوار ماشین شدند و با سرعت معمول پدر به سمت سن الیدو حرکت کردند. او گفت: “حالا پسرم، تو درس مدنی خود را تمام می کنی!” II جیکوب کافی، یونجه، خوراک و دانه، آهک، سیمان و گچ در دفتر خصوصی پشت فروشگاهش نشسته بود.
رنگ تنباکویی روشن شماره ۸ : پاهایش روی میز وسطی که هنوز بقایای بازی پوکر از آن پاک نشده بود، نشسته بود. او فردی سخت گزیده بود که دهانش را محکم بسته بود و ویژگیهای دیگری داشت. پوستش به چرم دباغی شده بود و تمام دندان هایش تا آنجا که نشان می دادند طلا بود. پاهایش را از روی میز برداشت و بلند شد. و وقتی اسم بابا را شنید گفت: من بیشتر انتظار داشتم که زنگ بزنی.
پدر گفت: من فقط در مورد تو شنیدم. من با سرعت پنجاه مایل در ساعت آمدم.» بنابراین آنها با هم دوست بودند و آقای کافیی سیگار برگ طلایی را به جای سیگار نیمه جویده خود پذیرفت و به کار نشستند. “آقای. بابا گفت: کافی، من یک نفتی مستقل هستم. چیزی که پنج بزرگ یکی از «پرندههای کوچک» نامیده میشود.
البته نه آنقدر کم که من اینجا در شهرستان سن الیدو نشان ندهم. من دوازده هزار جریب خریده ام و می خواهم نفت پیدا کنم. اگر در اینجا وجود داشته باشد، من دو صد چاه در تراکت میگذارم، هزار مرد را استخدام میکنم، چند میلیون دلار دستمزد میپردازم، و ارزش املاک را برای پنج یا ده مایلی دو برابر میکنم.
و البته آنها برای بیرون نگه داشتن من یا هر کس دیگری مبارزه خواهند کرد. چیزی که من میخواهم به شما فعالان سیاسی نشان دهم این است که این شرکتهای بزرگ هرگز خمیر را درست نمیکنند، مگر اینکه مجبور شوند، و به هر حال همه چیز به ماشین دولتی میرسد. مانند هر چیز دیگری، آنها به کمی رقابت نیاز دارند تا آنها را نرم نگه دارد.
ما استقلالیها پول بیشتری میپردازیم و بازیکنان بزرگ را نیز مجبور میکنیم بیشتر بپردازند. فکر می کنم دارم با مردی صحبت می کنم که این بازی را می شناسد. آقای کافی با خشکی گفت: “شما ممکن است این را فرض کنید.” “دقیقاً چه می خواهید؟” “در حال حاضر، یک چیز را در نظر بگیرید – جاده ای به بهشت. این یک مورد بدون جاده است.
حفاری نیست، و این یک بلوف نیست، اما یک واقعیت است که می توانید درک کنید، زیرا شما خودتان مواد سنگین را حمل می کنید، و ممکن است سعی کرده باشید آن مسیر گوسفند را به آنجا برسانید. آقای کافی گفت: “دارم.” “خب، پس نیازی به کلمات نیست. من یک جاده میخواهم، و آن را بدون تشریفات اداری میخواهم – میخواهم شهرستان ظرف ده روز آینده کار را شروع کند.
رنگ تنباکویی روشن شماره ۸ : و کار را درست پیش ببرم، تا بتوانم وارد اینجا شوم و چاهم را حفر کنم. یک دکل برای یدک گرفتم شاید قبلا هرگز این کار انجام نشده باشد، اما این همان چیزی است که من می خواهم، و آمده ام تا بپرسم ارزشش چیست. آیا خودم را روشن می کنم؟» آقای کافی گفت: «کاملاً،» و صورت سخت او به لبخندی خفیف تسلیم شد. معلوم بود که روش های تجاری پدر را دوست دارد.
او به طرف خود از این قضیه گفت; و بانی فهمید که در حال چانه زنی است و تصویری شیک از مشکلات عظیمی که در آن وجود دارد ترسیم می کند. ماشین کانتی اخیراً با مشکلات زیادی روبرو شده بود، یک احمق لعنتی مقداری پول دزدیده بود – آقای کافی گفت که گرفتن پول شهرستان کار احمقانه ای است، در حالی که می توانید از راه های قانونی خیلی بیشتر به دست آورید.
همچنین انتقاداتی از قراردادهای جاده ای وجود داشته است. آنها یک میل لنگ در این شهر داشتند که یک هفته نامه به نام “سگ نگهبان” منتشر می کرد و آن را با اتهامات بی پروا پر می کرد. خوب، طولانی و کوتاه آن این بود که استفاده از بودجه تعمیرات اضطراری شهرستان برای ساختن جاده برای یک اپراتور نفت، باعث می شد.