امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
بلوند پلاتینه طلایی
بلوند پلاتینه طلایی | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت بلوند پلاتینه طلایی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با بلوند پلاتینه طلایی را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
بلوند پلاتینه طلایی : میخورد. در حالی که باتری “۷۵” صد یاردی پشت سر ما به پارس کردن خود ادامه می دهد – ضربات تیز سندان یک چکش بزرگ و به دنبال آن فریاد سرگیجه آور زور و خشم – غرغر غول پیکری بر اواتوریو شیطانی مسلط است. این نیز از سمت ما می آید. “این یک پدر بزرگ است، آن یکی!” پوسته هوا را در هزار یارد بالاتر از ما می شکافد.
رنگ مو : در هر شلیک یک دسته از سفید گوگردی که زیر آن به رنگ مشکی خط کشیده شده است، شصت یاردی در هوا شکل می گیرد، باز می شود و خود را خال خال می کند و ما در انفجار صدای سوت گلوله هایی را می بینیم که ابر زرد با عصبانیت به زمین پرتاب می کند. به صورت شش برابر، یکی پس از دیگری می ترکد میلی متر است.
بلوند پلاتینه طلایی
بلوند پلاتینه طلایی : درختان نور روی خط الراس به چترهای مه آلود در رنگ پریدگی سپیده دم، سرهای بیمار مدوسا با نقاط آتش ذوب شده اند. پس از آن، با وسعت روز مشخص تر، آنها به دسته هایی از پرهای دودی، پرهای شترمرغ سفید و خاکستری تبدیل می شوند، که ناگهان روی خاک درهم ریخته و مالیخولیایی تپه ۱۱۹، پانصد یا ششصد یاردی جلوی ما جان می گیرند.
سپس به آرامی محو می شود. آنها به راستی ستون آتش و ستون ابر هستند که یکسان می گردند و با هم رعد و برق می زنند. در لبه تپه گروهی از مردان را می بینیم که به سمت زمین می دوند. یکی یکی ناپدید می شوند و در مورچه های مجاور بلعیده می شوند. حالا بهتر می توان شکل «مهمانان» ما را تشخیص داد.
تفنگ ما از ۷۷ میلی متر بیزاریم. ترکش، علیرغم اینکه بلسبوا سه روز پیش توسط یکی از آنها کشته شد. آنها تقریبا همیشه بیش از حد بالا می ترکند. بارکه آن را برای ما توضیح می دهد، اگرچه ما به خوبی آن را می دانیم: “گلدان محفظه یک نفر به اندازه کافی از مهره فرد در برابر گلوله محافظت می کند.
بنابراین آنها می توانند شانه شما را از بین ببرند و لعنتی شما را به زمین بیاندازند، اما شما را پخش نمی کنند. طبیعتاً، باید مراقب باشید تا زمانی که وزوز می کنند بند خود را در هوا بلند نکنید و دستتان را دراز نکنید تا ببینید باران می بارد یا نه. اکنون، ۷۵ ما میلی متر.-” مسنیل آندره گفت: «فقط ۷۷ نیست، همه انواع لعنتی وجود دارد.
آنها را برای من بنویسید-» اینها سوت های تیز و برنده هستند، می لرزند یا می لرزند. و ابرهایی با هر شکلی در دامنههای آن طرف جمع میشوند که وسعت آنها از میان آنها نمایان میشود، دامنههایی که مردان ما در اعماق گودالها هستند. ستونهای عظیم آتش ضعیف با منگولههای بزرگ بخار مخلوط میشوند، تافتهایی که رشتههای مستقیم را بیرون میاندازند.
بلوند پلاتینه طلایی : پرهای دودی که در حین سقوط منبسط میشوند – کاملاً سفید یا خاکستری مایل به سبز، سیاه یا مسی با درخششهای طلا، یا گویی با جوهر لکهشده. دو انفجار آخر بسیار نزدیک هستند. بر فراز زمین ضربه خورده، آنها به شکل توپ های وسیعی از غبار سیاه و قهوه ای شکل می گیرند. و همانطور که آنها به خواست باد مستقر می شوند و به آرامی حرکت می کنند.
پس از اتمام کار خود، طرح کلی اژدهای افسانه ای را دارند. خط چهرههای ما در سطح زمین به آن طرف میچرخد و ما از ته سنگر وسط این کشور پر از ظواهر فروزان و درنده، این دشتهایی را که آسمان در هم کوبیده است، دنبالشان میکنیم. “آنها، آنها هویتزرهای ۱۵۰ میلی متری هستند.” – “آنها ۲۱۰ هستند، سر گوساله.” این پوسته ای بود.
که روی زمین ترکید و خاک و زباله ها را در ابری از تاریکی به شکل بادبزن پرتاب کرد. در سرتاسر زمین تقسیم شده، به نظر می رسید که تف هولناک آتشفشانی که در روده های زمین انباشته شده است. غوغایی شیطانی ما را احاطه کرده است. ما از یک اوج پایدار، یک ضرب بی وقفه دیوانگی جهانی آگاه هستیم.
طوفانی از کوبیدن های خشن و توخالی، از هیاهوی خشمگین، از فریادهای نافذ و جانوران، به شدت با تکه های دود بر روی زمین می نشیند، جایی که ما تا گردن مدفون شده ایم، و باد صدف ها به نظر می رسد که آن را بالا می برد و زمین زدن بارکی می گوید: «این را نگاه کنید، و من که گفتم آنها کمبود مهمات دارند!» اوه، لا، لا! صدای ترق خفیف خود را در میان بابل سر و صدا قابل شنیدن می کند.
صدای جغجغه ی آهسته از میان همه ی صداهای جنگ، صدایی است که قلب را بیشتر زنده می کند. “آسیاب قهوه! [یادداشت ۱] یکی از ما، گوش کن. عکسها مرتب میآیند، در حالی که بوچسها فاصله زمانی یکسانی بین عکسها ندارند؛ کرک میشوند اصلاً یک ماشین خیاطی نیست، یک موتور سیکلت در جاده ۳۱ دوگوت، آن طرف.” پپین در حالی که دماغش را بالا میگیرد و فلک را در جستوجوی هواپیما میچرخاند.
میخندد: «خب، فکر میکنم این یک خرطومی آن بالاست و از چوب جاروش به اطراف نگاه میکند. بحثی پیش می آید، اما نمی توان گفت سر و صدا چیست و بس. آدم بیهوده تلاش می کند تا با آن همه آشفتگی های گوناگون آشنا شود. حتی یک روز دیگر در جنگل اتفاق افتاد که یک بخش کامل با زوزه خشن یک صدف، اولین نت های قاطر همسایه را در حالی که او زمزمه ناله خود را شروع می کرد، اشتباه گرفت.
لاموز میگوید: «من میگویم، امروز صبح یک نمایش خوب از سوسیسها در هوا پخش میشود. چشمانمان را بلند می کنیم، آنها را می شماریم. کوکون که قبلاً آنها را شمرده است، می گوید: “هشت سوسیس در کنار ما و هشت سوسیس در بوچس وجود دارد.” در واقع در فواصل منظم در امتداد افق، روبروی گروه بالنهای اسیر دشمن، هشت چشم شناور دراز ارتش، شناور و حساس و با نخهای زنده به مقرهای مختلف متصل شدهاند. “آنها ما را همانطور می بینند.
بلوند پلاتینه طلایی : که ما آنها را می بینیم. چگونه شیطان می تواند از آن ردیف خدای متعال در آنجا فرار کند؟” پاسخ ما وجود دارد! ناگهان پشت سر ما صدای تیز و کر کننده دهه ۷۵ می ترکد. رعد و برق فزاینده آنها ما را برانگیخته و به وجد می آورد. با تفنگ هایمان فریاد می زنیم و بدون شنیدن فریادهایمان به یکدیگر نگاه می کنیم.
به جز صدای کنجکاوی نافذی که از دهان بزرگ بارک می آید – در میان چرخاندن آن طبل خارق العاده ای که هر نتش گزارش یک توپ است. سپس چشمانمان را به جلو میچرخانیم و گردنهایمان را دراز میکنیم و در بالای تپه، نمای بلندتر ردیفی از درختان جهنمی سیاه را میبینیم که ریشههای وحشتناکشان به سمت شیب نامرئی که در آن دشمن خم میشود.