امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ موی مشکی پرکلاغی بدون امونیاک
رنگ موی مشکی پرکلاغی بدون امونیاک | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ موی مشکی پرکلاغی بدون امونیاک را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ موی مشکی پرکلاغی بدون امونیاک را برای شما فراهم کنیم.۲۹ فروردین ۱۴۰۳
رنگ موی مشکی پرکلاغی بدون امونیاک : اگر این گرایش را در بوشولد دارید، جایی که نمیتوانید هیچ شیء دوردستی را به عنوان هدف ببینید، هر مانعی که مستقیماً در مقابل شما باشد، شما را به سمتی که به آن تمایل دارید پرتاب میکند. هر روزنه ای در درختان که شبیه خیابان ها یا راه های آسان به نظر می رسند شما را به سمت خود می کشاند. و بین هر دو تا از آنها شما همیشه یکی از طرف مورد علاقه خود را انتخاب خواهید کرد.
مو : زیرا در آن کشور صدها و هزاران مورد از این قبیل وجود داشت که همگی بسیار شبیه به هم بودند، و شما می توانستید خود را با زیگزاگ از یکی به دیگری تا حد مرگ پیش ببرید و هرگز به خانه نزدیکتر نشوید: وقتی نوبت به انجام چنین کاری می رسد قضاوت شما این است رفته و سرت را گم کرده ای. و بدترین آن این است که شما آن را نمی دانید و اگر کسی به شما بگوید آن را باور نمی کنید.
رنگ موی مشکی پرکلاغی بدون امونیاک
رنگ موی مشکی پرکلاغی بدون امونیاک : به جای اینکه یک جهت را بگیرم و به آن ادامه دهم، شروع به جستجوی اشیاء خاص کردم. هر وقت یک خار با سر صاف، یک کپه مورچه عجیب و غریب، یک تکه علف تامبوکی یا یک مارولای دوشاخه دیده میشد، خاموش میکردم تا ببینم همانهایی هستند که از ما رد شده بود یا نه. البته حماقت ناامیدکننده ای بود.
من آن را نمی دانستم؛ اما با این وجود این واقعیت بود. همانطور که خورشید پایین تر می رفت، سریع تر جلو می رفتم، اما هرگز در یک خط طولانی نمی شدم – همیشه برای جستجوی علائم خاصی که در ذهن داشتم این طرف و آن طرف می چرخیدم. سرانجام به چهار درخت در یک ردیف رسیدیم و قلبم پرش بزرگی کرد، زیرا مطمئناً قبلاً از آنها عبور کرده بودیم. به منظور اطمینان کامل از شکار کودو اسپور. هیچ کس دیده نمی شد.
اما روی یک تپه خال قدیمی تنها اثری از پای یک سگ وجود داشت. “ها، جوکز!” با صدای بلند فریاد زدم؛ و خود جوک با شنیدن نامش با سرعت بالا رفت و صدای نالهاش را بو کشید. در نزدیکی آن، علامت واضحی از یک چکمه پاشنه دار وجود داشت، و سایرین در جلوتر بودند. هیچ شکی در آن وجود نداشت، آنها مال جوک و من بودند و من می توانستم غوغایی از خوشحالی به من بدهم.
اما وقتی متوجه شدم که ردپاها به همان سمتی که ما میرفتیم ، به جای برعکس، یک احساس سرد به من دست میدهد. به چه معنی بود؟ تفنگ را گذاشتم و روی یک کنده قدیمی نشستم تا به آن فکر کنم و بعد از چند دقیقه گیج شدن به این نتیجه رسیدم که با یک اشتباه احمقانه به جای رفتن، حتماً جایی چرخیده ام و خط کودو را دنبال کرده ام. بر روی آن تنها کاری که باید انجام می شد این بود که در مورد صورت خود را اصلاح کنید.
رنگ موی مشکی پرکلاغی بدون امونیاک : سریعتر از همیشه حرکت کنید. اما، به همان اندازه که ناامید کننده بود، تسلی خاصی بود که بدانیم بالاخره در مسیر بودیم. این به هر حال یک امر قطعی بود. زیرا در کنار ردپاها، ظاهر کلی کشور و بسیاری از ویژگی های فردی کاملاً آشنا بود، حالا که از این نقطه به خوبی به آنها نگاه کردم. در آن لحظه هیچ سایه تردیدی در مورد راه نداشتم – در واقع، بیشتر از این که در خود جاده بودیم.
هیچ شکی به حقیقت به ذهنم خطور نکرد. با این حال، واقعیت ساده این است که ما در آن زمان اصلاً در مسیر کودو نبودیم، اما با ایجاد یک دایره کامل، به دنبال مسیر خودمان در تپه مولکول آمده بودیم و اکنون برای بار دوم دایره را انجام میدادیم – اما اکنون برعکس. نقشه در صفحه مقابل تلاشی برای نشان دادن آنچه اتفاق افتاده است. جزئیات البته فقط حدس و گمان هستند.
اما ایده کلی درست است. خود کودوها در یک دایره ناهموار حرکت کرده بودند و در اولین تلاش برای بازگشت به واگن ها من مسیر آنها را شروع کرده بودم اما باید جایی کنار رفته باشند و پس از آن با طفره رفتن از جستجوی مکان های دیدنی خاص یک دایره کامل ایجاد کرده اند. . بنابراین ما در نهایت به مسیری بازگشتیم که از آن برای بازگشت به خانه شروع کرده بودیم.
و چیزهایی که در آن زمان بسیار متقاعدکننده به نظر میرسیدند، چیزهایی بودند که در اولین تلاش برای بازگشت دیده میشدند، و نه، آنطور که من تصور میکردم، نشانههایی در مسیر اصلی کودو. رد پاهای جوک در تپه خال تنها چند صد یارد با سیگار کوپجه و تقریباً به همان فاصله ای بود که ما اسپور کودو را گم کرده بودیم. و ما در آن لحظه در واقع در یک مایلی واگن ها بودیم.
رنگ موی مشکی پرکلاغی بدون امونیاک : باور نکردنی به نظر می رسد که یک نفر می تواند اینقدر نزدیک باشد و نبیند یا بفهمد. چرا باید به جای گرفتن یک خط نسبتاً مستقیم در دایره راه رفت؟ چطور ممکن بود که سیگار کوپجه را رد کنم و آن را نشناختم، زیرا باید پنجاه یارد یا کمتر از آن رفته باشم؟ در مورد ندیدن اشیا، پاسخ این است که بوته به شما اجازه نمی دهد چیز زیادی ببینید: برای مثال، گاری ها ممکن است صد مایل دورتر باشند.
در مورد کپ سیگار – چیزها یکسان به نظر نمی رسند مگر اینکه از یک نقطه دیده شوند. علاوه بر این، انبوهی از چیزها به راحتی قابل مشاهده است که هرگز آنها را نخواهید دید، زیرا فقط به دنبال چیز دیگری هستید: شما یک ایده از پیش تعیین شده، یک نوع تصویر در چشم خود دارید، و هر چیزی که با آن جور در نمی آید مورد توجه قرار نمی گیرد. -حتی دیده نشد در مورد راه رفتن در دایره، اعتقاد من این است.
که اکثر مردم، درست مانند اکثر اسب ها، تمایل یا تمایل طبیعی به یک طرف یا آن طرف دارند، و مگر اینکه بررسی شوند، ناخودآگاه آن را زیاد می کنند. هنگام سواری در زمینهای سرسبز یا هر کشور باز، متوجه میشوید که برخی از اسبها میخواهند هر پیچی را به سمت راست بردارند، برخی دیگر همیشه به سمت چپ میروند، و تنها تعداد کمی از اسبها مستقیماً ادامه میدهند.
رنگ موی مشکی پرکلاغی بدون امونیاک : هنگام پیاده روی متوجه خواهید شد که برخی از افراد نمی توانند روی دست راست شما راه بروند، بدون اینکه از جلوی شما عبور کنند یا شما را وارد ناودان کنند. دیگران شما را از سمت چپ “قاطر” می کنند. آنها را در فضای باز بیرون بیاورید، تند راه بروید و صحبت کنید. سپس هر بار که با شما برخورد می کنند، کمی راه را رها کنید، و در مدت بسیار کوتاهی شما این دایره را انجام خواهید داد.