سالن زیبایی تهران
سالن زیبایی تهران
-
سالن آرایش شایلان جردن
سالن آرایش شایلان جردن : موارد آینده نشان می دهد. باید مثل مال من باشد، قلبم را به روی تو برای تنها کسی که مرا می فهمد باز کرده ام. شادتر از خواهر ناراضی خود زندگی کنید که زندگی خود را با بزرگترین شرور پیوند داده است. که تا به حال در جهان وجود داشته است. شریک زندگی شما قلب پاکی دارد و سزاوار عشق و احترام شماست. شاد زندگی کن! این همان چیزی است که خواهر کشته شده شما آرزو می کند. رنگ مو : حیرت کووا پس از خواندن نامه مرا فرا گرفت، زیرا اکنون همه چیز را…
-
سالن آرایش فهیمه جردن
سالن آرایش فهیمه جردن : وارد اتاق شدم. در ابتدا به نظر می رسید که او از ورود من مبهوت شده است، اما به زودی او را پاک کرد. «بنشین، حزقیا، تو برای من خیلی خوب هستی. من بی دلیل لحظات سختی را برایت رقم زدم… اما تو باور نمی کنی که الان چقدر باید خوب باشم… بله، آنقدر خوب که…” با چهره ای درخشان از خوشحالی گفت. رنگ مو : با خجالت لکنت زدم، چون نمی دانستم با چنین تغییر ناگهانی چه فکر کنم، هیچ چیز در دنیا برای من عزیزتر و عزیزتر نیست، ماری عزیز، از این که…
-
سالن ارایش خاطره جردن
سالن ارایش خاطره جردن : من فکر نمیکنم کسی بتواند آن را تغییر دهد، او محکم و با عزمی راسخ استدلال کرد. من به وضوح احساس کردم که از دست داده ام و بذر کاشته شده در کنار راه افتاده است. با ناراحتی از اتاق بیرون رفتم و سعی کردم در تنهایی به زندگی مان فکر کنم. من نتوانستم هیچ پرکننده ای پیدا کنم تا سوراخ شکافی را که شرایط به مرور زمان بین ما ایجاد کرده بود. رنگ مو : پر کنم و این مرا وحشت زده کرد. تصور میکردم که تحت پوشش این جنایت علنی میتوانم قلب او…
-
سالن آرایش در جردن
سالن آرایش در جردن : می بخشی؟ پس از آشکار شدن خیانت، من نتوانستم تو را با عشقی که تو مرا دوست داشتی و من نیز ابتدا تو را با آن دوست داشتم، دوست داشته باشم. آیا همه اینها را می بخشید؟—از تو التماس می کنم، حزقیا. قلبم تا حد اشک در آمد، زیرا مدتها بود که چنین سخنان صمیمانه و گرمی از او نشنیده بودم. روی او خم شدم. رنگ مو : دستانم را دور بدنش که از حرارت می درخشید حلقه کردم و با صدایی خفه شده از هق هق گفتم. “خدا می داند که من قبلاً همه…
-
سالن آرایش ارکیده جردن
سالن آرایش ارکیده جردن : ویلپو، ارباب خانه رونکولا، کمی از میانسالی بالاتر بود. او مردی سخت کوش بود و به تمام معاملات مالی رسیدگی می کرد. او اولین نفر در پرداخت در کاپاکا بود. او دوست دارد بازی کند. غذاهای لذیذ، نان ساده و ضایعات غذا هرگز از خانه غایب نمی شد اگر کسی به آن سر می زد. بله، من اغلب از بازدید می کردم، جایی که نه افتخار و نه ثروت در نظر گرفته می شد. رنگ مو : فقیرتر و همچنین ثروتمند به یک اندازه مورد استقبال قرار می گرفتند. ارباب ها می توانستند نظافت خانه…
-
سالن ارایش جمیلا
سالن ارایش جمیلا : والجونا، اما تنومند، اینکا خستگیناپذیر کار میکرد تا برای مهمانی آماده شود، و احتمالاً مهمان مهمانی نبود که نگاهی خوشایند به فروتنی غمانگیز دختر نداشته باشد که هنگام انجام کارهایش با تنبلی روی زمین راه میرفت. هانو از موتولا نیز چنان به تحسین خود پایبند بود که با دهان نیمه باز به کوچکترین حرکت اینگا نگاه می کرد. رنگ مو : وقتی پنت وارد اتاق شد، همه مهمانان مهمانی از قبل جمع شده بودند. آنها قبلاً خودشان را گذاشته بودند. همه آقایان نگهبان پشت میز نشستند، ویلپو خودش با لباس مهمانی در انتهای میز. نزدیک ترین…
-
سالن زیبایی جمیلا در فردیس
سالن زیبایی جمیلا در فردیس : اینکا اغلب با لبخند به چشم های پنتی نگاه می کرد و می گفت: “الان خیلی خوب است که نیازی به تویو ندارم، خرس می آید و مرا می ترساند که غش کنم و تو می آیی و به من مسخره می کنی” و خنده پنتی. سپس خنده شیرین را از بین برد. ویلپو بی درنگ ربوبیت را به همسرش بخشید و بیشترین شادی خود را از فرزندان زیبا، زیبا و چابک زن و دخترش گرفت. اگر غریبه ای به خانه می آمد. رنگ مو : ویلپو همیشه بلافاصله می پرسید که آیا داستان…
-
سالن زیبایی جنت آباد جنوبی
سالن زیبایی جنت آباد جنوبی : ایا می تونم؟” رزی با نگاهی گیجآمیز به اتاق و از فکر خوردن میلرزید. «بله عزیزم، من لفاف کوچکت را میپوشم و همه شما را راحت میکنم و برایتان آب یخ میآورم، زیرا لبهایتان بسیار خشک شدهاند.» در حین صحبت کردن، سیسلی در اتاق شلوغ بود و به زودی رزی با بهترین بطری ادکلن و یک پنکه کنار آمد. رنگ مو : سپس با ترسی در دل خود که مبادا آسیبی به کودک وارد شود، تقصیر او خواهد بود، به سرعت پایین آمد و گزارش داد که چیزی اشتباه است. چند روز قبل از…
-
سالن زیبایی جنت آباد شمالی
سالن زیبایی جنت آباد شمالی : همانطور که در زمزمه ای شکسته گفت: “آیا او زندگی خواهد کرد؟ مادرم هرگز به من نگفت که چقدر جدی است، وگرنه باید فوراً برمی گشتم.» “امیدواریم اینطور باشد، قربان، اما…” و در آنجا صدای سیسیلی از بین رفت، چون صورتش را پنهان کرد و هق هق گریه کرد. «دختر عزیزم، تسلیم نشو. دلت را حفظ کن، امیدوار باش، دعا کن، اراده کن که عزیز زنده بماند. رنگ مو : و این ممکن است کار خوبی داشته باشد. ما نمی توانیم او را رها کنیم! ما او را رها نمی کنیم! بگذار ببینمش؛ من…
-
سالن آرایش چم
سالن آرایش چم : “ربکا. مادر فکر کرد بهتر است منتظر تو باشم. دختران کوچک بسیار پر سر و صدا و قابل فراموشی هستند. آیا دوست ندارید یک قرص به پشت خود داشته باشید؟ آنقدر ضعیف به نظر میرسی که انگار میخواستی یک کنه نگه داری.» آنقدر شفقت و حسن نیت در چهره و صدا وجود داشت که امیلی این پیشنهاد را پذیرفت و به ربکا اجازه داد تا پشت سر او کوسنی ترتیب دهد. رنگ مو : سپس، در حالی که یکی با مزه خوردن غذا می خورد، و دیگری در اتاق داخلی تکان می خورد، صحبت ادامه پیدا…
-
سالن آرایش چشم عسلی
سالن آرایش چشم عسلی : او را میشناسی؟” با حالتی عالی از امیلی پرسید که این ایده که دختر این کشاورز چیزی در مورد شعر می داند او را سرگرم می کند. “اوه بله، من تعدادی از قطعات او را در کتابم دارم، و من آنها را دوست دارم. اما این مرد چیزها را آنقدر واقعی و طبیعی می کند که من با او احساس می کنم در خانه هستم. و این یکی را که آرزو داشتم بخوانم. رنگ مو : هر چند حدس میزنم نمیتوانم خیلی از آن را بفهمم. “بامبل بی” او فقط دوست داشتنی بود. با چمن…
-
سالن آرایش چیلای
سالن آرایش چیلای : بنابراین او نباید آنقدر بزرگ باشد و سعی کند آنها را با تورهای آبی پنهان کند.” «بله، و این مال ما خیلی کوتاهتر است، و مثل پشم دیزی روی سرش فر میخورد. باید فکر کنم که چنین دختر بزرگی بدون قیطان واقعاً شرمنده می شود. سایه از قهوه ای طلایی تا هویج معمولی. “من فکر می کنم دوست داشتنی است. فرض کنید وقتی تب داشت باید قطع می شد. رنگ مو : ای کاش میتوانستم از شر موی سرم خلاص شوم، خیلی آزاردهنده است.» و بکی در حال گره زدن حوله ای تمیز روی گره بزرگی…
-
سالن آرایشی چهره های شایسته
سالن آرایشی چهره های شایسته : موضوع را تغییر داد: “اگر اینجا خیلی خوب عمل می کنید، چرا برای مدرسه ای بزرگتر در جای بهتر تلاش نمی کنید؟” اوه، من هنوز نتوانستم مادر را ترک کنم. امیدوارم روزی برسد که دخترها بزرگتر شوند و پسرها بتوانند به تنهایی زندگی کنند. اما الان نمیتوانم بروم، چون کارهایی برای انجام دادن وجود دارد و مادر همیشه در هوای سرد مبتلا به روماتیسم است. رنگ مو : اینقدر کرهسازی در زیرزمین برای او بد است. اما او به من اجازه این کار را در تابستان نمی دهد، بنابراین در زمستان از او مراقبت…
-
سالن آرایش چیکا
سالن آرایش چیکا : اکنون یک نگاه اجمالی آفتابی به دریاچه دوردست، سپس مناره کلیسا که بالای تپه می نگرد، یا گله گوسفندی که در چمنزار غذا می دهد، صفوف همجنس گرایان از زائران جوان که از کوه می پیچند، یا ابر سیاهی که طوفانی در راه است، خوش آمدید. به خاطر رنگین کمان باشکوه و سایه اش که مسابقه را می بندد. رنگ مو : دختر ناخودآگاه نه تنها زیبایی، بلکه ارزش این ساعات آرام را احساس کرد، تا آرامش، طراوت و شادی جدیدی پیدا کرد که به طور طبیعی در قلبش جوشید، همانطور که نهر در میان صخره…
-
سالن آرایش چهره پردازان
سالن آرایش چهره پردازان : او وقت داشت قلعهای باشکوه در هوا بسازد و بکی را با تاجی از شکوه بر سرش در آن مستقر کند، قبل از اینکه چهرهای آرام با یک کلاف آفتابی رنگ و رو رفته با درخشش غروب آفتاب روی چهرهای خسته اما آرام به آرامی از شیب بالا برود. رنگ مو : فرو رفت و به بلندگوی انیمیشن نگاه کرد، در حالی که امیلی روی سنگی خزهدار جلوی او نشسته بود و اجرا را شروع کرد. «بکی، آیا تا به حال در مورد بچه های گودیل چیزی شنیدی؟ آنها در کشور زندگی می کردند و…
-
سالن ارایش چهره ارا
سالن ارایش چهره ارا : من به اندازه کافی خوب میدانم.» «البته نیاز به صیقل دادن و تمرین و همه چیز دارد. اما من مطمئن هستم که اقیانوسها بهتر از نیمی از غوغای احساساتی است که در روزنامهها میبینیم، و میدانم که برای برخی از آن قطعات پولی پرداخت میشود، زیرا دوستی دارم که در دفتر روزنامه است و او به من این را گفت. مال شما جالب و ساده است و برخی از آنها بسیار اصلی هستند. رنگ مو : مطمئنم تصنیف خانه قدیمی دوست داشتنی است و می خواهم آن را برای ویتیر بفرستم. مامان او را می…
-
سالن آرایش چلسی
سالن آرایش چلسی : آماده شکوفایی به موقع. این را به خاطر بسپار و نگذار که پیشگویی ها و نقشه های خوش فکر، اما نابخردانه دختر مشتاق من، تو را ناآرام کند و برای کار شریفی که انجام می دهی، شایسته نباشد.» «متشکرم، خانم! به خاطر خواهم سپرد؛ می دانم که حق با شماست و از تصورات احمقانه ناراحت نمی شوم. رنگ مو : پیش از این هرگز تصور نمی کردم که بتوانم شاعر باشم. اما خیلی عالی به نظر می رسید، فکر کردم شاید برای من اتفاق بیفتد، همان طور که برای افراد دیگر اتفاق می افتد. من زیاد…
-
سالن ارایش چلسی فرمانیه
سالن ارایش چلسی فرمانیه : اما آیا در هوای سرد هیچ یک از سرخس ها را وارد خانه نمی کنید؟ من باید فکر کنم که در پنجره های آفتابی شما رشد می کند. من آن را امتحان کردم، اما به یک مکان مرطوب نیاز دارد و شب های سرد ما آن را می کشد. نه، در خانه قدیمی ما رشد نخواهد کرد. اما من آن را با برگ می پوشانم، و جوانه های سبز کوچک تا آنجا که می توان اینجا بیرون می آیند. رنگ مو : سایه، چشمه، پناه صخره، آن را زنده نگه دار، می بینی، پس تلاش…
-
سالن آرایشی چلسی
سالن آرایشی چلسی : عزیزم، و باعث افتخار بزرگی برای مردانی است که بیابان را مانند گل رز شکوفا کردند.” پس نمی توانید تعجب کنید که آنها آن را دوست داشتند و ما می خواهیم آن را حفظ کنیم. حدس میزنم دل مادر را میشکست که این مکان را بفروشد، و همه ما تا جایی که میتوانیم برای پرداخت وام مسکن تلاش میکنیم. آنوقت ما فقط خوشبخت ترین خانواده در نیوهمپشایر خواهیم بود. رنگ مو : هرگز برای از دست دادن آن نیازی به ترس ندارید. خانم اسپنسر که هم زنی ثروتمند و هم سخاوتمند بود، شروع کرد. “اوه، متشکرم!…
-
سالن آرایشی گیوا سعادت آباد
سالن آرایشی گیوا سعادت آباد : اما او به آغوش باز شوهر جوان در حال رفتنش نخورد، اما بدون اینکه حرفی بزند دست دیگرش را گرفت، لیز خورد و دوباره پنجره را برای دوستانش روی طاقچه گذاشت. قطره ای آب در چشمانش نبود، آه عمیقی از سینه اش بیرون رفت. کاله رفت اما تینا روی تخته خیس بی حرکت ماند! “خدا رحمتت کند. رنگ مو : چرا آن کودک اینقدر عجیب است؟” فریاد زد سپس. تینا که از صدا و سخنان پدرش متحیر شده بود گفت: «پدر عزیز وقتی هیچوقت دلیلش را نفهمیدی بهتر است.» بعد بلند شد و سریع…
-
آرایشگاه های زنانه زعفرانیه
آرایشگاه های زنانه زعفرانیه : زمانی که کار راه آهن شروع شود، زندگی و حرکت متولد می شود. در بسیاری از مکانهای آرام، جایی که در شرایط عادی اغلب ویرا نمیبینید، رنگارنگترین مناظر ارائه میشود. آهن از همه – در مورد مردم و زبان ها صحبت نمی کنم – بخش های کشور ما می ریزد و به زودی همه لهجه های زبان های بومی را در هر دو طرف خواهید شنید. رنگ مو : فقیر و ثروتمند، از ثروتمند تا فقیر – به ندرت از فقیر به ثروتمند – کسانی خواهند بود که دوران اوج خود را پشت سر گذاشته…
-
آرایشگاه زنانه در زعفرانیه
آرایشگاه زنانه در زعفرانیه : مرد شیرین نیکی را گرفت و با همه چیز شروع به مسخره کردن او کرد. او این کار را کرد تا خودش و دیگری را گرم کند و شاید این شرمندگی ابدی را از نیکی دور کند. نیکی در حالی که خودش را کنار کشید گفت: نگران نباش. اما مردی که میخواست بازی کند کار را آنقدرها هم آسانتر نکرد. او دوباره نیکی را گرفت و با اشتیاق مضاعف سعی کرد او را خرد کند. رنگ مو : وضعیت نیکی بسیار نامرتب به نظر می رسید. او دست به هیچ وجه نگرفت، وان وارو امتحان…
-
آرایشگاه زنانه زعفرانیه
آرایشگاه زنانه زعفرانیه : اما با اینکه یک بار بهبود یافته بود، از همه جهات دیگر مثل قبل لجباز بود. من جداگانه با آن همکار صحبت کردم و از او خواستم که دلیل ناراحتی نیکی را بیابد و بفهمد کجا زندگی می کند. او قول داد. بعد از مدتی با او آشنا شدم، امیدوارم اکنون حداقل بتوانم اطلاعاتی از زندگی آن مرد غمگین به دست بیاورم. با این حال، همه اینها یک آرزوی بیهوده بود. رنگ مو : زیرا وقتی دیگری شروع به پرسیدن در مورد آن چیزها کرد، نیکی مانند یک کیوی خنگ شده بود. قبلاً زیباترین قلب تابستانی…
-
سالن زیبایی عروس در پونک
سالن زیبایی عروس در پونک : با این حال، من با نگاه کردن به رفتار شما معتقدم که هیچ جرمی مال شما تبعید نیست.» با شنیدن چنین چیزهایی با وحشت گفتم. “به خاطر خدا جرم نیست… فکر نکن جرم نیست… تقصیر منه که مجبورم کرده… اشتباه قضاوتم نکن…!” گفت و نگاه غمگینی به من انداخت. من خودم از انتقاد تند و سوء ظن نابجا که در بی فکری به زبان آورده بودم، لرزیدم. رنگ مو : خیلی خوب می شد اگر بتوانم راهی برای رهایی از این آشفتگی پیدا کنم و اوضاع را به حالت قبل برگردانم. بعد از مدت…
-
سالن زیبایی نانا پونک
سالن زیبایی نانا پونک : آیا در خط این احمق، چون او بسیار قوی است، سیوا وجود دارد؟ و سرش هم رنگ پریده به نظر می رسد، گرگ گفت و نگاه کسل کننده ای به من انداخت. در همان حال مستقیم به سمت حنا رفت و گونه های او را نوازش کرد. آه و هیاهویی در وجودم شعله ور شد و با خشونت جلوی جنگل گرگ ها رفتم. رنگ مو : به شدت به او گفتم: “دختران بی گناه ما را دست نزن.” او در همان زمان گفت: “این احمق خشن و تیز جرأت می کند دوباره دهانش را به…