سالن زیبایی تهران
سالن زیبایی تهران
-
رنگ و لایت مو در یوسف آباد
رنگ و لایت مو در یوسف آباد : این همه چیز است، – کمی جالب نیست، اما برای من پیش آمد، و من این کار را انجام دادم، هر چند فقط یک کار کوچک.» “من مطمئن هستم که کمک به پنج روح فقیر کار خوبی است، و شما ممکن است به آن افتخار کنید، آیدا. حالا میدانم چرا با من به جشن نمیروی و هر چیز زیبایی را که دیدهایم، مثل گذشته نمیخری. رنگ مو : پول تو جیبی برای زغال سنگ و غذا می رفت و کار فانتزی شما لباس کوچکی برای این عروسک های زنده شما بود. ای…
-
سالن آرایش گل گیس تهرانپارس
سالن آرایش گل گیس تهرانپارس : من باید از خیلی دور، در زمان جنگ شروع کنم، وگرنه نمی توانم قهرمانم را به درستی معرفی کنم. می دانید که پاپا در ارتش بود و در تمام طول جنگ تا گتیسبورگ جنگید و در آنجا مجروح شد. او درست قبل از رفتن نامزد بود. پس وقتی پدرش بعد از آن نبرد هولناک نزد او رفت، مامان هم رفت و به او کمک کرد تا او بتواند به خانه بیاید. رنگ مو : او به بیمارستان افسری نمی رفت، اما با مردانش در یک مکان بد نگهداری می شد، زیرا بسیاری از پسرانش…
-
سالن آرایش گل سرخ تهرانپارس
سالن آرایش گل سرخ تهرانپارس : اگر چشمان خود را ببندید، به هر حال می توانید ببینید و چیزهایی در گوش، سر و مغز شما وجود دارد که شما را تنها نمی گذارد. خواب از پشت سرت که می خواستی آن را به برق خود وصل کنی تحقیر کرده است. تنها خدا چشمان پسر کشتی را در دکل تاب می بندد. رنگ مو : همانطور که او حتی به یک حاکم تنها در تخت راحت خود می خوابد: زیرا با تمام تلاش او، حتی با استفاده از تمام امکانات موجود، پادشاه نمی تواند بخوابد، اما اینطرف و آنجا روی تختش…
-
سالن آرایش گل رز تهرانپارس
سالن آرایش گل رز تهرانپارس : تا در آنجا در مرگ ابدی بخوابد، خوابی از رنج که چیزی وحشتناک تر از مرگ معمولی است. کتاب مقدس همچنین به خواب لذت بخش اشاره می کند، همان خوابی که سامسون را هنگام از دست دادن موهایش خسته کرد و همچنین خوابی که بسیاری از کسانی را که تسلیم گناه شده اند و بیدار شده اند و خود را در معرض دید قرار داده اند، آرام کرده است. رنگ مو : خوابی که منشأ جلبکی دارد، بر دوشیزگان که گفته شده است: «خواب آلود شدند و خوابیدند» نیز هست. و بعلاوه خواب غم…
-
سالن آرایش پاسداران
سالن آرایش پاسداران : زیرا این وسیله ای عالی برای ترویج جنایت و انواع شرارت خواهد بود. این ایده بود که من را از ته دل بخنداند. فکر میکردم که دولت دفتر خود را به این افراد یادشده واگذار میکند و آن نتایج عالی را از آزمایش عاشقانه با آنها خواهد یافت. شمشیر برتری به یک فرنی صلح آمیز تبدیل می شود. رنگ مو : زندان ها به مکان های دلپذیر برای فرار کسانی که آبرویشان لکه دار شده است. «امید چندان امیدی نداشتم که عصری را ببینم که چنین عقایدی از منبر اعلام شود، در آن زمان فکر نمیکردم…
-
سالن آرایش ریرا پاسداران
سالن آرایش ریرا پاسداران : سپس خریدار دیگری می آید – این شیطان است. “چه پیشنهادی در مورد او دارید؟” شیطان می گوید: «بله، اجازه می دهم او مدتی از تمام لذت های گناه بهره مند شود؛ او در هر چیزی که دلش را می پسندد، تسامح می کند؛ هر چه چشم یا گوش را خوشایند می کند، پذیرا است؛ در هر چیزی فرو می رود. رنگ مو : گناه و رذیلهای که میتواند لحظهای از عرضه آن لذت ببرد». لعنتی با او در پیری چگونه رفتار می کنی؟ تو او را نخواهی داشت، چون میدانم منظورت چیست، بهای ولگردی…
-
سالن آرایش پرنسس گیشا
سالن آرایش پرنسس گیشا : ما تقریبا هر روز می رفتیم و اوقات خوشی داشتیم. چون جو ماجراهایش را به ما گفت و ما آنقدر به جنگ علاقه مند شدیم که من شروع به خواندن شب ها کردم و بابا خوشحال شد و همه جنگ هایش را دوباره برای ما انجام داد و من و هری دوستان خوبی بودیم که با هم می خواندیم و بابا از دیدن روح ژنرال پیر در ما مسحور شد. رنگ مو : زیرا ما هیجان زده شده بودیم و همه جنگ های خود را در تب میهن پرستی که ماما را به خنده می…
-
سالن آرایش پالادیوم
سالن آرایش پالادیوم : از این طریق دیدم که اگر این کار را اغلب، آنطور که باید، و تصمیم گرفتم که انجام دهم، چه آرامشی برای او خواهد داشت. من چیزی نگفتم، اما به انجام هر کاری که پیش می آمد ادامه دادم، و قبل از اینکه بدانم وظایف زیادی از دست ماما خارج شد و به نظر می رسید که متعلق به من است. منظورم این نیست که آنها را دوست داشتم و با خودم غر نمی زدم. رنگ مو : این کار را انجام دادم و گاهی اوقات وقتی میخواستم بروم و لذت ببرم، مرتباً احساس له شدن…
-
سالن آرایش شیمر پالادیوم
سالن آرایش شیمر پالادیوم : ذهنش مملو از امیدها و ترس های دخترانه و همچنین اضطراب هایی بود که برای یک موجود سبک دل شانزده ساله بسیار جدی بود. یک سال پیش خواهران دختران نوازش شده یک مرد ثروتمند بودند. اما مرگ و بدبختی ناگهان آمد و اکنون تنها با فقر روبرو شدند. آنها روابط کمی داشتند و عموی ثروتمندی را که به جسی پیشنهاد خانه داده بود. رنگ مو : ناراحت کرده بودند، زیرا او حاضر به جدایی از خواهرش نشد. بیچاره لورا یک معلول بود و هیچکس او را نمی خواست. اما جسی او را ترک نمیکرد، بنابراین…
-
سالن آرایش آفرینا پالادیوم
سالن آرایش آفرینا پالادیوم : مومیایی بیشتری به دست آورد. او در حالی که ایستاده بود و با حسرت به پشته های انگور در پنجره نگاه می کرد و مشتاق خرید مقداری برای لورا بود، به او پیوست. این همکلاسی خونگرم قبل از اینکه جسی او را ببیند این آرزو را خواند و چنان ماهرانه از آن خشنود شد که دختر می توانست سبد زیبایی را که برای خواهرش فرستاده شده بود بدون اینکه احساس ولخرجی یا گدا کند بپذیرد. رنگ مو : این خیلی او را تسلی داد، و جهان بعد از آن لمس کوچک مهربانی روشنتر به نظر…
-
سالن زیبایی پریا کوی فیروز
سالن زیبایی پریا کوی فیروز : با ضربه ای روی شیشه پنجره به او سلام کرد. به نظر میرسید که همه حالات و مشکلات او را میدانست، دوست و معتمد او بود، و حالا مثل یک مادرخوانده پری، وقتی سیندرلای ما میخواست برای توپ کوچک خوب باشد، به کمکش آمد. “فقط چیز! چرا بهش فکر نکردم؟ خیلی روشن و ظریف و تبدیل شدن؟ بهتر از گل دوام خواهد داشت. رنگ مو : و هیچ کس نمی تواند فکر کند که من ولخرج هستم، زیرا هیچ هزینه ای ندارد.» هنگام صحبت کردن، جسی در حال جمع آوری اسپری های بلند از…
-
سالن زیبایی پریا پارسا
سالن زیبایی پریا پارسا : سالها پیش وقتی آن تصویر را کشیدم به مادر خودم فکر کردم. بنابراین می بینید که آن را به درستی خوانده اید و نام درستی به آن داده اید. حال، در مورد سر دیگر. فکر میکنی من جرأت میکنم این ایده را به صاحبش پیشنهاد کنم، درست است؟» «چرا که نه قربان؟ من فکر می کنم که او خیلی احمقانه است که امتناع کند. رنگ مو : پس اگر از شما خواسته شود به این شکل بنشینید آزرده نمی شوید؟” “وای نه. من بارها برای لورا نشسته ام و او می گوید من یک مدل…
-
سالن آرایش پیروزی
سالن آرایش پیروزی : او به خواهرش چیزی نگفت، اما در حالی که روز بعد آقای وانه با صبر و حوصله به او نشسته بود، او سؤالات زیادی پرسید. و اگرچه از پاسخ های او تا حدودی دلسرد شده بود، امیدهای او را به او محرمانه گفت و از او مشورت خواست. او که مردی عاقل و خوب و مهربان بود، فوراً دید که این زندگی برای دختر زیبا، تکانشی و مهربانی که در دنیایی پر از آزمایش و وسوسه بیحفاظ رها شده بود، امن نخواهد بود. رنگ مو : بنابراین او به او گفت که این کار انجام نمیشود،…
-
سالن آرایش کیمیا پیروزی
سالن آرایش کیمیا پیروزی : بنابراین او با مهربانی موافقت کرد و پس از چند درس پر زحمت به قدری پیشرفت کرد که شاگرد سپاسگزارش به چند رقصنده ناموفق دیگر در مجموعه پیشنهاد داد تا جسی را به تمرین های خصوصی که در سالن های مختلف برگزار می شد با نزدیک شدن به جشنواره دعوت کنند. رنگ مو : برخی از این جوانان جسی دلانو را میشناختند، دلتنگ دختر باهوش شده بودند و با خوشحالی از او استقبال کردند که پس از متقاعد کردن بسیار، حاضر شد به آنها برود و با چهرههای دشوار تزارداها به آنها کمک کند. سالن…
-
سالن آرایش مونا پیروزی
سالن آرایش مونا پیروزی : میگار جوان دیگری که از این سرگرمی بسیار لذت می برد، اضافه کرد: “و در اینجا تعداد زیادی خواهر مغرور آماده اند تا انگشتان پا و پاشنه خود را ببندند، اگر فقط بتوانند روی چنین دمپایی کوچکی سوار شوند.” «گوش کن، بگذار چیزی به تو بگویم. این مال جسی دلانو است و او فرار کرده است زیرا آن را از دست داده است. رنگ مو : نخندید و مسخره نکنید، زیرا در کمک به ما فرسوده شده بود. همه شما می دانید که او چه روزهای سختی را گذرانده است، اما نمی دانید که او…
-
سالن آرایش وانیا پیروزی
سالن آرایش وانیا پیروزی : شما این کار را خیلی بهتر از من انجام می دهید. لباس من به تن شما می آید، با تپه ها و صخره های اینجا و آنجا. و چکمه ها خیلی بزرگ نخواهند بود، زیرا با وجود چاق بودن، پاهای کوچکی دارم، خدا را شکر! مامان ساعت هفت شما را صدا می کند و شما را با خیال راحت به خانه می آورد. و شما باید فردا زود بیایید و همه چیز را به من بگویید. رنگ مو : در جعبه کوچک، نشانه کوچکی از قدردانی ما از شما به خاطر لطفی که در کمک…
-
سالن آرایش در پیروزی
سالن آرایش در پیروزی : گفت: “از صفحه ای که می گذری، دیدم که این کار را می کنی.” لذت بردن او از «کبوتر در آشیانه عقاب». کری اعتراض کرد: «در ابتدا این کار را انجام میدهم، زیرا علاقهام به مردم را تحت تأثیر قرار میدهد، اما تقریباً همیشه برمیگردم و بعد از آن آنها را میخوانم. می دانید که دوست دارید در مورد لباس های زیبا بشنوید. رنگ مو : اوا و واندا به سادگی زرق و برق دار بودند. مخمل سفید و طناب مروارید یک لباس است. مخمل خاکستری و یک کمربند نقره ای دیگر. و همگی “دوش…
-
سالن آرایشی کیمیا پیروزی
سالن آرایشی کیمیا پیروزی : این سه دختر میهمان پیرزنی دلپذیر بودند که مادرشان را میشناخت و دوست داشت از طریق دخترانشان دوباره با آنها آشنا شود. او جوانان را دوست داشت، و هر تابستان مهمانی هایی از آنها را دعوت می کرد تا از لذت خانه روستایی زیبایش لذت ببرند. رنگ مو : جایی که اکنون تنها زندگی می کرد، بیوه بدون فرزند مردی تا حدودی مشهور. او آن را برای مهمانانش بسیار خوشایند می کرد و آنها را آزاد می گذاشت تا بخشی از روز را به دلخواه خود به کار ببرند، بهترین شرکت را در شام، عیاشی…
-
سالن آرایش مونا در پیروزی
سالن آرایش مونا در پیروزی : نه، عزیزم، این یک خواسته بسیار معقول است، و ای کاش دختران بیشتری آن را داشتند. فقط حریص نباشید و زیاد بخوانید. انباشته کردن و خرد کردن به همان اندازه بد است که رمان خوانی بی بند و بار یا اصلاً نخواندن. با دقت انتخاب کنید، هوشمندانه بخوانید، و هر کتاب را به طور کامل هضم کنید، و سپس آن را برای خود بسازید. رنگ مو : اما چگونه میتوانیم بدانیم که چه چیزی را بخوانیم، اگر ممکن است سلیقه خود را رعایت نکنیم؟ کری گفت، علیرغم ترس از اینکه سخنرانی «مدرسه ای برای…
-
سالن آرایش پروشات
سالن آرایش پروشات : من عکس آن قسمت را برای مدت طولانی حفظ کردم. تادئوس کلاهی پر از پرهای سیاه مانند ماشین نعش کش، چکمه های هسی با منگوله بر سر می گذارد و به مری تکیه می دهد که با لباس کمر کوتاه، شال گردن، کاپوت پوک و کیف بزرگ، به اوج ظرافت، روی صندلی می نشیند. آن زمان، اما اکنون بسیار خنده دار است. رنگ مو : سپس ویلیام والاس در «سران اسکاتلندی». به من برکت بده! همانطور که شما برای “وارث کلیفتون” یا هر اسمی که پسر باشد، برای او گریه کردیم. شما از آن عبور نمی…
-
سالن زیبایی پروشات تهران
سالن زیبایی پروشات تهران : او خود را برای دانشگاه با جوانان آنجا تطبیق داد و معجزه کرد. زیرا عشق عقل او را تیز کرد و فکر آن ملاقات شاد او را به تلاشی خستگی ناپذیر برانگیخت. انتظار می رفت لیمن در ماه می، و عروسی در ژوئن برگزار شود. رنگ مو : اما افسوس برای دختر بیچاره! تب زرد آمد و او یکی از اولین قربانیان بود. آنها دیگر هرگز همدیگر را ملاقات نکردند، و چیزی جز نامههایش، کتابخانهاش و کلبهاش از او باقی نمانده بود. سالن زیبایی پروشات تهران سالن زیبایی پروشات تهران : خانم واربرتون مکث کرد…
-
سالن آرایش صنم چهروی
سالن آرایش صنم چهروی : آنقدر علاقه مند شدم که قایق های بزرگ شناور، سواحل زیبا، رودخانه پر زرق و برق را فراموش کردم و نزدیک و نزدیکتر تکیه دادم که هیچ کلمه ای گم نشود، تا اینکه کتابم از دامانم بیرون رفت و مستقیماً روی سرم افتاد. رنگ مو : یکی از آقایان ضربه ای هوشمندانه به او زد و کلاهش را به زمین زد.» “اوه، چه کار کردی؟” دخترها که از این فاجعه غیرعاشقانه بسیار سرگرم شدند، گریه کردند. سالن آرایش صنم چهروی سالن آرایش صنم چهروی : خانم واربرتون دستانش را به طرز چشمگیری در هم قلاب…
-
سالن آرایش صدف
سالن آرایش صدف : و متوجه شدم که می توانم آن طور که او می خواهد به آن پاسخ دهم. برای من افتخار بزرگی به همراه داشت و همچنین خوشحالی. می ترسم لیاقتش را نداشته باشم، اما سعی کردم باشم، و از این که فکر می کردم حداقل تا حدودی به لوکرتیا عزیز مدیون هستم. رنگ مو : احساس رضایت می کردم. زیرا تلاش من برای تقلید از او باعث شد تا بتوانم همسر مردی عاقل شوم و سی سال همراهی بسیار شیرین پاداش من بود.» خانم واربرتون در حالی که صحبت می کرد، سرش را در مقابل پرتره پیرمرد…
-
سالن آرایش صوفیه
سالن آرایش صوفیه : که جوان سیگاری فریاد زد: «صبح بخیر، کاپیتان! از کجا آمده ای؟» پسر با اشاره انگشت شست روی شانه پاسخ داد: «جزیره، یندر». “اوه، تو نگهبان فانوس دریایی هستی؟” “نه، من نیستم. من و ماهیگیران گرامپر اکنون. “اسم شما فلاکر جانستون است. رنگ مو : و خواهرتان کریستی، فکر می کنم؟” جوانان را اضافه کرد و از سرگرمی زنان جوان در مورد او لذت برد. “این سامی بوون است و هرن روث.” “آیا برای او بوآز آورده ای؟” “نه، ما یک شیطون ماهی داریم، یک قاتل واقعی.” این پاسخ غیرمنتظره غرش آقایان را برانگیخت، در حالی…
-
سالن آرایش صوفی
سالن آرایش صوفی : آقای فرد در حالی که دلارش را با هوای نفرت انگیزی به جیب می زد، غرغر کرد: «کریستی از خود رفتار کمی خوب دارد و نمی داند چگونه با همنوعی که می خواهد به او لطفی کند، رفتار کند. ژاکت آبی با چشم براقی که گویی از ناراحتی دیگری لذت می برد پاسخ داد: «به نظر می رسد که او می داند چگونه با یک جنتلمن رفتار کند وقتی او یکی را پیشنهاد می کند. “دختران آن کلاس، اگر کمترین زیبایی داشته باشند. رنگ مو : همیشه پخش می شوند، – خیلی پوچ!” دوشیزه الری در…