سالن زیبایی تهران
سالن زیبایی تهران
-
سالن آرایش لولیتا
سالن آرایش لولیتا : ما هزاران نفر از این طبقه را می شناسیم که همدردی ما را برانگیخته اند، زیرا برای دستمزد ناچیز سخت کار می کنند. شاید مادرت مرده باشد و پدرت به تو اهمیتی نمی دهد. او مردی است که از برخورد با آن در خیابان اجتناب می کنید. شما نه یاور دارید و نه دوست. شما هیچ چیز را نمی پذیرید، حتی اگر کسی صدقه خود را به شما نشان دهد. رنگ مو : برای شما سخت است که مانند خودتان وسوسه شوید. انگار راه برای تجمل و تا حدودی لذت برای شما باز است. اما شما…
-
سالن آرایش لیدوما
سالن آرایش لیدوما : فیض بدون عمل بیشتر ضرر می کند تا فایده. بی تحرکی و بی حالی فقط وجدان را سخت می کند. ابیملک مردم بیکار را متقاعد کرد که به او خدمت کنند، و همینطور شاهزاده تاریکی. ای دوست، این بسیار غم انگیز است که تیغ جان آدمی زنگ بزند، تیزبینی ادراک اخلاقی را از دست بدهد. اما ثمره سستی در ما همین است. رنگ مو : دیوید قدرت ویرانگر انفعال را تجربه کرد. وجدانش قدرتش را از دست داد و برای هر چیزی آماده بود. شر در دسترس است. به پشت بام اتاقش می رود و موجودی…
-
سالن آرایشی بیوتی بار
سالن آرایشی بیوتی بار : و چند روز پس از آتش سوزی، در میان این خرابه ها که بقایای کلبه های فقرا، کاخ های ثروتمندان، کارخانه ها، کلیساهای مرتفع و نمازخانه های پست بود، قدم زدند. من در میان این مکان وحشت یک ساختمان انفرادی دیدم که کاملا سالم بود. همه چیز در اطراف آن سوخته بود، اما این خانه از آتش دست نخورده باقی مانده بود. رنگ مو : که به عنوان مجسمه یادبود رحمت خدا در آنجا ایستاده بود. پرسیدم: این ساختمان های کیست؟ مترجم پاسخ داد: «این ساختمان متعلق به یک کویکر است. او نه می خواست…
-
سالن آرایش یگانه آرا خانی آباد
سالن آرایش یگانه آرا خانی آباد : حتی وقتی خودکار در دست ندارید، بی وقفه می نویسید. همیشه در صفحه پیری می نویسی یا گناهانت را بنویس یا به کسی که دوستت داشت اعتماد کن. خوشا به حال تو ای نویسنده، اگر نام تو در کتاب زندگی نوشته شده باشد، و اگر مرکبی که با آن راه بهشت را در تاریخ نوشته ای، با خون مسیح تبخیر شود و نام شیرین یهوه نوشته شود. رنگ مو : بر پیشانی تو تا همیشه خوانده شود شاید شما یک پزشک یا یک شیمیدان باشید – که داروها را تجویز یا آماده می…
-
سالن آرایشی یکتا
سالن آرایشی یکتا : خواب شیرینى دیدند، زیرا احساس مى کردند که آنجا که نماز سقف اتاق را ساخته است و ترس از خدا دیوارها را تراشیده است، هیچ کس نمى تواند به آنها آسیب برساند. این مدرکی بود که میتوانست حانیا را متقاعد کند که به آپارتمان شائول برود. خانم بری میگفت: «هزار دنیا نمیتوانست مرا وادار کند که دامم را ترک کنم. رنگ مو : جایی که من نماز میخوانم». گفتم: اگر آن دوازده رسول در زمان شما زندگی می کردند و معاشرت با آنها نمی توانست شما را از محل عبادت خود جدا کند و آیا معاشرت…
-
سالن آرایش یک
سالن آرایش یک : و بنابراین رویاها مفید بودند. رویاها بسیاری از مردم را بیقرار کرده است، اما باور کردن آنها به دنبال سایه ای است و بر روی حباب هایی ساخته می شود که با وزش باد بعدی از بین می روند. به یاد داشته باشید، شما به هیچ چشم اندازی، هیچ مکاشفه خاصی نیاز ندارید! اگر رؤیا یا خوابی دیدهاید. لازم نیست آن را تحقیر کنید. رنگ مو : میتوانست برای شما یک نعمت باشد: اما به آن اعتماد نکنید، اگر چنین چیزی را نداشتهاید، آن را فقط به یاد داشته باشید زیرا کمک به نام خدا شرط…
-
سالن آرایش و زیبایی یاس سفید
سالن آرایش و زیبایی یاس سفید : او به بچه کمک کرد تا سوار شود. توده بزرگ آهنی که در کار به کار رفته بود به احتمال زیاد تا بالای چهارچوب بلند میشد و در فضای زیر، بین الوارها، طاقچهای دنج برای نشستن و غذا خوردن وجود داشت. پسر و بچه آنجا نشستند و به تجارت پرداختند. به ذهن پسر رسید که کار بسیار خوبی انجام داده است. رنگ مو : او موقعیت را به طور خاص تجزیه و تحلیل نکرد، اما فکر می کرد که غذا خوردن در بارج سرگرم کننده است. سکو به آرامی تکان می خورد، هوا…
-
سالن آرایش یاس سفید
سالن آرایش یاس سفید : پسر کمی مات و مبهوت از جا برخاست، نوزاد زوزه کش را روی پاهایش بلند کرد و سپس به سمت قایق نگاه کرد. خرس آنجا بود – زیر آهن له شده بود. از یک طرف توده ربع عقب حیوان، از طرف دیگر جلوی آن، و چشمان خیره کننده و آرواره های باز وحشیانه وجود داشت. کافی بود. جانی بچه را گرفت و به سمت خانه حرکت کرد. رنگ مو : جانی کاملاً متقاعد شده بود که خرس مرده است، بسیار مرده است، اما او پیشنهاد نکرد که هیچ شانسی را بپذیرد. ماجراجویی را دوست داشت،…
-
سالن آرایش یوکابد
سالن آرایش یوکابد : اولدفیلد مطمئن بود. “کاترین!” مادر دختر را تبرئه کرد و اولدفیلد متوجه تندی صدا و اشاره شد. وقتی او را خطاب میکرد نرم گفت: «آقای اولدفیلد، اما در تمام ویژگیها و بیانهایش سختی وجود داشت، «شوهر من از یکشنبه گذشته که خانه را ترک کرد، نه دیده شده و نه خبری از او شده است. رنگ مو : و من تقریباً حواسم پرت شده است. ” دختر بدون توجه به حرکت اعتراض آمیز دست و نگاه خشمگین مادرش گفت: “و ما صبر کردیم تا دیگر طاقت نیاوریم. امروز جمعه است – تقریباً یک هفته است.” اولدفیلد…
-
سالن آرایش یاسمینا در تهران
سالن آرایش یاسمینا در تهران : و مثلا ند؟” خانم چستر با تعجب گفت: “این یک دعوای کوچک بود، چیز جدی نبود.” اولدفیلد با عجله گفت: «نمیخواهم در مورد آن چیزی بشنوم. “من فقط میخواهم یک دقیقه به آخرین یا دو ساعت بعد از ظهر یکشنبه قبل از خروج ند از خانه فکر کنید. بدون شک او مقصر هر چیزی بود که ناخوشایند بود، شکی نیست. رنگ مو : اما چون از من راهنمایی میخواهید، نمیتوانید به فکر راهی هستی که یکشنبه ها و تعطیلات را برای ند قابل تحمل کنی، به قلب بزرگش برکت بده! کمی با او راحت…
-
سالن ارایش مونا یزدانی گیشا
سالن ارایش مونا یزدانی گیشا : و کاپیتان جان آنقدر در ماهیگیری به سامی کمک کرد که وقتی به خانه میآمدند سبدها همیشه پر بودند. این همه کمک و صمیمیت انرژی و شیرینی شگفت انگیزی را در زندگی سخت روت وارد کرد و باعث شد کار او سبک به نظر برسد، صبر او در انتظار آزادی آسان تر برای تحمل شادی. او در حالی که بالای وان لباسشویی ایستاده بود. رنگ مو : آواز می خواند، شب های طولانی تماشای با کتاب های گرانبها را تشویق می کرد و لحظات کمی از استراحت را که وقتی کار آن روز انجام…
-
سالن زیبایی ملکه اینستاگرام
سالن زیبایی ملکه اینستاگرام : به او اجازه دهید مسیر خود را شکل دهد و به یاد داشته باشید که صحبت کردن با مردی که در فرمان است خوب نیست. خانم پری خیره شد. دوشیزه ری، دختر تیزبین، سری تکان داد و میس الری با تمسخر گفت: «انگار مهم بود که او چه فکری کرد یا گفت یا کرد! اگر ما او را بخواهیم جای اوست که مفید باشد، و ما نباید نگران لوس کردن دختری باشیم. رنگ مو : او نمیتواند مغرورتر یا متینتر از او باشد، و من از او میپرسم که آیا فقط میخواهم پخشهایی را ببینم…
-
سالن زیبایی ملکه شادلی
سالن زیبایی ملکه شادلی : در آب سرازیر شد، قایق پایین رفت و کودک جیغ میزد تا با کلاچ ناامیدانهای که از آن میترسید به روت بچسبد. هر دو برای لحظه ای زیر آب رفتند، اما دوباره بلند شدند. و روت با تمام هوش و ذکاوتش که به دلیل خطر لحظه ای تیز شده بود. رنگ مو : در حالی که خود را شناور نگه می داشت، فریاد زد: «به پشت من، سریع! سریع دست هایم را لمس نکن؛ موهایم را محکم بگیر و بی حرکت بمان.» میلی که متوجه همه خطرها نشده بود و با ایمان به قدرت روت…
-
سالن آرایش کیمیا بلوار فردوس غرب
سالن آرایش کیمیا بلوار فردوس غرب : عطری که غیرعاشقانه ترین اما راضی کننده ترین عطر برای تمام تماشاگران خسته خانه بود. یک ساعت بعد، روت با پوشیدن لفاف خاکستری و شال رز رنگی میس اسکات، به آرامی به سمت ساحل آمد و به بازوی کاپیتان جان تکیه داده بود، در حالی که عمه مری دستمال سفره خود را از روی صخره های بالا تکان می داد، و در حالی که آنها در حال حرکت بودند. رنگ مو : پیام های محبت آمیزی به دنبال آنها فرستاد. دوست داشتنی ترین ساعت تمام روز بود. خورشید هنوز طلوع نکرده بود، اما…
-
سالن آرایش کلاسیک اندرزگو
سالن آرایش کلاسیک اندرزگو : و او را از شیب سنگی به سمت حوض کوچکی که منتظر اولین پرتوهای خورشید از خواب بیدار شود، هدایت کند. همان جا مکث کرد و در حالی که دستش روی دستش بود آرام گفت: «روت، قبل از رفتن میخواهم چیزی به تو بگویم، و این زمان و مکان خوبی است. در حالی که عمه مریم گل ها را تماشا می کرد، من تو را تماشا کردم و دختری را که همیشه برای همسرم می خواستم پیدا کردم. رنگ مو : متواضع و شجاع، وظیفه شناس و صادق، این چیزی است که من دوست دارم.…
-
سالن زیبایی کیمیا شعبه افراسیابی
سالن زیبایی کیمیا شعبه افراسیابی : زیرا هر دو جوانان را دوست داشتند و مشتاق بودند این دو را بهتر بشناسند، زیرا قرار بود شش ماه راهنما و نگهبان آنها باشند. پروفسور هومر برای جستجوی برخی حقایق مهم برای کار تاریخی بزرگ خود به خارج از کشور می رفت و طبق معمول همسرش را با خود برد. زیرا آنها خانواده ای نداشتند و خانم خوب آماده بود تا در کوتاه ترین زمان به هر نقطه از جهان راهپیمایی کند. رنگ مو : خانم هومر از ترس تنها ماندن در حالی که شوهرش کاغذهای قدیمی را در کتابخانه های خارجی بررسی…
-
سالن زیبایی کیمیا خداوردی
سالن زیبایی کیمیا خداوردی : آنا وینسلو، به عنوان رئیس جمهور، با پیشنهاد «هپی داد» شروع کرد. اما یک گروه کر از “من آن را خوانده ام!” باعث شد او برای عنوان دیگری به لیست خود روی آورد. «زندانیان فقر» همه چیز درباره زنان کارگر است، بسیار واقعی و بسیار غم انگیز. اما مامان گفت شاید برای ما خوب باشد که چیزهایی از دوران سخت دختران دیگر بدانیم. رنگ مو : آنا با هوشیاری گفت. زیرا او موجودی متفکر بود که بسیار مشتاق انجام وظیفه خود از هر جهت بود. الا کارور، در حالی که به آرامی شکوفه های سیبی…
-
سالن زیبایی کیمیا رضایی
سالن زیبایی کیمیا رضایی : زیرا خوب می دانست که دختران ابتدا به شادی و فریاد می پردازند و سپس با جدیت دست به کار می شوند. “من فکر می کنم این یک ایده دوست داشتنی است، و من برنامه خود را اجرا خواهم کرد. اما من هنوز نمی گویم چیست. همه شما فریاد می زدید و می گفتید که من نمی توانم این کار را انجام دهم، اما اگر تلاش می کردید. رنگ مو : این کار باعث می شد که من در این کار باشم. کیف مخمل خواب دار برای موسیقی مورد علاقه اش. «فرض کنید همه تلاشهایمان…
-
سالن آرایش گلها
سالن آرایش گلها : همه بسیار خوشحال به نظر می رسیدند و زمانی که خارجی ها از آنها در مورد امورشان سؤال می کردند بسیار مهم به نظر می رسیدند. اما آنها طبق معمول لذتهای خود را داشتند و به نظر می رسید که با ذوقی مضاعف از آنها لذت می بردند، گویی که قبلاً متوجه شده بودند که چقدر نعمت دارند و از آنها سپاسگزار بودند. رنگ مو : پس زمستان گذشت و آرام آرام به نظر می رسید چیز تازه و دلپذیری وارد زندگی این دختران جوان شد. قیافه بی حال و ناراضی که برخی از آنها استفاده…
-
سالن آرایش گیوا
سالن آرایش گیوا : زیرا، وفادار به سنتهای آتن مدرنی که در آن زندگی میکردند، همه دختران برای «مقالهها» در مورد هر موضوعی بیشترین احترام را احساس میکردند، در کلوپ های مختلف در سراسر شهر. آنا که انگار مشتاق بود جسارت ظاهری خود را توضیح دهد، ادامه داد: «این خیلی طبیعی اتفاق افتاد. رنگ مو : من به دیدن مولی و ریا می رفتم و همه چیز را در مورد زندگی آنها و لذت های اندک آن شنیدم و یاد گرفتم که آنها را بیشتر و بیشتر دوست داشته باشم. آنها در دنیا فقط یکدیگر را داشتند، در دو اتاق…
-
سالن آرایش گیوا تهرانپارس
سالن آرایش گیوا تهرانپارس : زیرا با کلاه کتک خورده و موهایم کاملاً تمیز شده شبیه یک دیوانه به نظر می رسیدم. خوشبختانه من مغازه شیک یک زن را در گوشه دیگر جاسوسی کردم و با عجله به آنجا رفتم تا خودم را پنهان کنم، زیرا دلقک ها از پا در آمدند و مردم خیره شدند. مغازه بسیار کوچکی بود و پشت پیشخوان زنی قدبلند، لاغر و با قیافه شسته نشسته بود و کاپوت بچه درست می کرد. رنگ مو : او فقیر و آبی و نسبتاً ترش به نظر می رسید، اما به من رحم کرد. و در حالی…
-
سالن آرایشی گیوا تهرانپارس
سالن آرایشی گیوا تهرانپارس : دراز کشیدن در اینجا. ، باری بر دوش من. او با ناتان باکستر، نجار چیره دست تا وست مینستر جایی که ما زندگی میکردیم، همراهی میکرد، و پدرش هم نمرده بود که یک بار ازدواج کرده بودند. آنها چندین سال منتظر ماندند و برای تجارت خود کار می کردند، و ما امیدوار بودیم که وقتی مشکلات پیش بیاید، همه از راه می رسند. رنگ مو : ناتان افراد خود را دارد که باید به آنها مراجعه کند، و آلمیری نه به بار خود با هرن اضافه می کند و نه مرا ترک می کند. پس…
-
سالن زیبایی گیوا شعبه ولنجک
سالن زیبایی گیوا شعبه ولنجک : خانم. آیا برای امسال فروشگاهی در خیابان بویلستون گرفته اید و قصد دارید آن را به تنهایی اداره کنید؟ ما همه از آن حمایت خواهیم کرد و نام شما روی یک تابلو به خوبی دیده خواهد شد. «آه! من هنوز بهترین ها را دارم، زیرا همانطور که خواهید شنید، عاشقانه من به طرز لذت بخشی به پایان رسید. ما تمام زمستان را خوب انجام دادیم و جای تعجب نیست. رنگ مو : سفید رنگ نمی شد”، حداقل سه کالسکه برای مراسم تشییع جنازه کنار هم بگذارند، و مطمئن شوید که کاغذی با مرگ او…
-
سالن آرایش گل رز
سالن آرایش گل رز : و با لبخندی روی صورت سفیدش گفت: «بیشتر، لطفاً بیشتر، خیلی از آنها! عاشقشم!’ «بنابراین آواز خواندم تا اینکه مثل یک کلاغ خشن شدم و جانی همه آن را مانند آب نوشید. وقت خود را با سرش نگه داشت، وقتی به او «راهپیمایی از طریق جورجیا» را دادم مهر زدم، و در گروه کر «قرمز، سفید و آبی» به شدت تند تند زدم. رنگ مو : دیدن اینکه او چقدر از این کار لذت می برد بسیار دوست داشتنی بود، و من بسیار خوشحال شدم که صدایی برای تسکین آن نوزادان بیچاره داشتم. وقتی میبایست…
-
سالن آرایش گل رز نظرات
سالن آرایش گل رز نظرات : آن را بغل کرد و صورت کوچکش را بالا آورد تا گروور را چنان زیبا ببوسد، احساس کردم که من هم میخواهم کاری انجام دهم. بنابراین من ضد آب و لاستیک های قدیمی و یک کاپوت مین را شکار کردم و لوتی را با خوشحالی مثل یک ملکه به خانه فرستادم و قول دادم بروم و او را ببینم. من رفتم و کارم برایم آماده بود. رنگ مو : آه، دختران! چنین اتاق برهنه و سردی، بدون جرقه آتش، و هیچ غذایی جز یک ظرف پای و نان و گوشت، که برای هیچ کس…