سالن زیبایی تهران
سالن زیبایی تهران
-
سالن زیبایی یاسمینا
سالن زیبایی یاسمینا : خانم گریس کانوی.” تعظیم کردم. گفتم: “نمی دانم چگونه برای روفوس عذرخواهی کنم.” “فقط می توانم فکر کنم که شما باید مانند کسی باشید. رنگ مو : که او می شناسد.” او با صراحت لذت بخش پاسخ داد: “من انتظار دارم که هستم.” سپس، رو به لیدی بولسترود، او اضافه کرد: “من آمدم پول شما را بیاورم. و یک توده طلا روی میز گذاشت. “آیا مادیان خوب رفت؟” او سرش را تکان داد. “آه، بله، ما به سبک عالی رفتیم و بیرون رفتیم. سالن زیبایی یاسمینا سالن زیبایی یاسمینا : و بچه ها خیلی لذت بردند.…
-
سالن زیبایی یگانه آرا استان تهران
سالن زیبایی یگانه آرا استان تهران : وقتی به تازگی زنی را که دوستش دارید پیدا کرده اید، حتی منظره کت لباس شما که به عنوان حصیر در استفاده می شود، باعث ایجاد رنجش جدی نمی شود. در حالی که تغییر می کردم، به خوبی به آنچه به آسارته می گفتم فکر می کردم. واضح بود که او به لیدی بولسترود کم یا چیزی در مورد تعطیلاتش گفته بود. رنگ مو : و خوشحال شدم که احساس کردم کل آن سه روز خوشمزه هنوز بین ما یک راز بود. یک چیز من در مورد آن مصمم بودم و آن این…
-
سالن زیبایی یگانه آرا شهرک غرب
سالن زیبایی یگانه آرا شهرک غرب : که با لیدی بولسترود خوشحال شود؟ او عزیزترین، مهربان ترین، شادترین روح جهان است، و من همه چیز را مدیون او هستم. با این حال، همانطور که می بینید. رنگ مو : ببینید، لیدی بولسترود اگر می دانست که من یک قایق کرایه کرده ام و خودم در جزیره ای کمپ زده ام، بدبخت می شد! اما بعد از تمام مدت سرگردانی با پدر، نوعی هوس برای طبیعت وحشی دارم، و هر از گاهی آنقدر قوی میشود که نمیتوانم در برابر آن مقاومت کنم.» گفتم: «آستارته می دانم. “میدانم.” او ادامه داد: «در…
-
سالن زیبایی یگانه آرا در نازی آباد
سالن زیبایی یگانه آرا در نازی آباد : با لباسی زیبا، با ظاهری خجالتی و در عین حال جذاب، از اتاق چای به سمت لزلی حرکت کرد و دستش را با لبخندی عذرخواهی دراز کرد. “خیلی متاسفم!” او گفت. “می دانم که به شدت دیر رسیده ام.” برقی لحظه ای در چشمان خاکستری لزلی وجود داشت. گفت: بیست و یک و نیم دقیقه. “یک رکورد نیست. رنگ مو : نانسی، تا حد زیادی.” روی صندلی که او بلند کرد نشست و شروع به درآوردن دستکش کرد. او با محبت صریح به او پاسخ داد: “یک چیز خوب در مورد تو…
-
سالن زیبایی یگانه آرا نازی آباد
سالن زیبایی یگانه آرا نازی آباد : گفتن این حرف به من چه فایده ای دارد، جورج؟ می دانی که من نمی توانم تصمیمم را بگیرم، هرگز نمی توانستم. همیشه یک نفر مجبور است این کار را برای من انجام دهد. بیایید کمی همین طور که هستیم ادامه دهیم. دوست داشتن خیلی خوب است. همدیگر، و هیچ کس چیزی در مورد آن نمی داند. رنگ مو : و شاید شما جان پدر را نجات دهید یا چیزی دیگر.” لزلی با کنایه گفت: “اگر همه چیز به این بستگی دارد، ما ممکن است شروع به چاپ دعوتنامه کنیم.” نانسی گفت: “حالا،…
-
سالن زیبایی عاطفه یوسف آباد
سالن زیبایی عاطفه یوسف آباد : ناهار بسیار جذاب به نظر می رسید که روی یک پارچه سفید تمیز پهن شده بود، زیرا مانند بسیاری از سربازان مسن، سرهنگ پیتون غذا را از نظر اهمیت کمی کمتر از مذهب و پرورش خوب می دانست. لسلی که در کنار خانم پیتون نشسته بود، متوجه شد که توسط آن بانوی دلسوز با همه اهانت به نیت هم نوعانش مورد حمایت قرار می گیرد. رنگ مو : او مشاهده کرد: “شما باید یک ناهار خوب بخورید، آقای لسلی.” “من مطمئن هستم که رانندگی با آن ماشین سنگین بزرگ باید خسته کننده ترین باشد.”…
-
سالن زیبایی آذین یوسف آباد
سالن زیبایی آذین یوسف آباد : نانسی ادامه داد: “او ماشین را رها کرده و داخل شده است.” “چه جالب! بیا آن را بدزدیم، جورج، و برویم سوار شویم!” لزلی گفت: “فکر نمی کنم ما بهتر باشیم.” او ممکن است اسقفی باشد که در حال بازرسی است. نانسی سرش را تکان داد. او قاطعانه گفت: “اسقف ها هرگز بازرسی نمی کنند.” “آنها در خانه می نشینند و به دولت فحش می دهند. رنگ مو : من می دانم، چون عمویم.” لزلی گفت: «خب، ما هم میرویم داخل، ببینیم او چه کار میکند.» “شاید او در حال شکستن جعبه فقیر است.”…
-
سالن آرایش یوسف آباد
سالن آرایش یوسف آباد : و رجینالد ستون محترم، با براق ترین کلاه های بالا و ظریف ترین کت های خاکستری، با احتیاط به سمت پیاده رو رفت. سپس با تدبیر ظریفی که تمام حرکاتش را مشخص می کرد، نیم تاجی را از جیب جلیقه اش بیرون آورد و به راننده داد. مرد سکه را با خس خس خس سینه ای “ممنون آقا” در جیب گذاشت و در حالی که از جعبه خود خم شد. رنگ مو : پنهانی پرسید: “آیا سه روز برنده می شوی، گوونور؟” رجی آهی کشید. او در حالی که عینک میدانی خود را با زاویه…
-
سالن زیبایی روژان یوسف آباد
سالن زیبایی روژان یوسف آباد : این تنها نکته ای است که من را نگران می کند. از تاجر کردن متنفرم، رجی، اما می ترسم مجبور شوم.” رگی امیدوارانه گفت: «البته که این کار را می کنی. “ما همیشه مجبوریم در این زندگی کارهای ناخوشایند انجام دهیم. این چیزی است که عموی من اسقف “وظیفه ما” می نامد، شما باید ورشکست شوید. رنگ مو : تونی، و سپس چند هزار وام بگیرید و دوباره شروع کنید.” تونی که با کمی دقت داشت کراواتش را مرتب می کرد، لبخند زد. او گفت: “این ایده خوبی است، اما، متأسفانه، من بیشتر از…
-
سالن زیبایی یوسف آباد تهران
سالن زیبایی یوسف آباد تهران : راپس با جدیت پاسخ داد: بله قربان. سه دقیقه بعد، در حالی که تونی در فرمان بود و رجی به صورت مجلل در بدنه زیبای لیموزین دراز کشیده بود، رولزرویس بزرگ بدون سروصدا از پایین پیکادیلی دور شد. نقص های تونی هر چه که باشد، مطمئناً می تواند ماشین سواری کند. در حالی که با شعر قضاوتی از میان ترافیک عبور میکرد. رنگ مو : گوشه پارک لین چرخید و با عبور از کمانهای یک موتور در حال حرکت، در جهت خیابان کرزن در مقابل راننده خشمگین ترمزگیری ناپدید شد. دومی می تواند یک…
-
سالن زیبایی یوسف آباد
سالن زیبایی یوسف آباد : ترکیبی دلپذیر از شامپاین، سس مایونز خرچنگ، زبان سرد و ژله مادیرا به صورت دعوت کننده عرضه شد. روی میز قابل حمل داخل بدنه. رگی در حالی که لیوانش را بالا برد و با تجملات به عقب تکیه داد، گفت: «اینجا سلامتی آقایی است که آن عبارت جذاب «پولدار بیکار» را اختراع کرده است. رنگ مو : گوندولین اعتراض کرد: «شاید اول مال من را نوشیده باشی، بعد از اینکه دستم را تا آخر پایین گرفتی.» تونی گفت: «رجی عالیترین و ناقصترین رفتار را نسبت به هر کسی که من میشناسم دارد. موزت، سلامتی تو!»…
-
سالن زیبایی سیمین زعفرانیه
سالن زیبایی سیمین زعفرانیه : در حالی که بلندتر و بلندتر، حجم وسیع صداها به غرش دیوانه وار از هیجان تبدیل می شد. “دریاد پیروز می شود!” کولچستر! “اوا کوچولو برای صد!” “دریاد! دریاد!” گردن و گردن در مرکز مسیر، سه اسب در امتداد مسیر حرکت میکردند، که با فاصلهی چند امتداد از ترکیب رنگارنگ پشت سر فاصله داشتند. صد یاردی با خانه فاصله داشتند و هنوز همسطح بودند. رنگ مو : شکاف پشت سرشان هر قدم بیشتر می شد. ناگهان یکی از آنها لنگید. یک فریاد ناگهانی “ضربه دریاد!” از هزاران گلو ترکید، و لحظه بعد، کولچستر و ایوا…
-
سالن زیبایی سیمین فردوس شرق
سالن زیبایی سیمین فردوس شرق : نیم ساعت بعد یک تاکسی بیرون از خانه موزت در خیابان کرزن ایستاد و تونی، بی عیب و نقص، بیرون آمد. او را به اتاقی در سمت چپ سالن نشان دادند، جایی که موزت، با ظرافت لاغری با لباس شب آبی تیره، روی صندلی راحتی نشسته بود و صفحات یک رمان را ورق می زد. دستش را دراز کرد که تونی آن را بوسید. رنگ مو : بیچاره خاله جمیما با سردرد در رختخواب است. تونی مشاهده کرد: «روزی از فاجعه. “این را وقتی امروز صبح از خواب بیدار شدم احساس کردم.” در باز…
-
سالن زیبایی سیمین بهاری
سالن زیبایی سیمین بهاری : فقط مانند پدرش از این شرمنده است. من تنها کسی هستم که در شرکت دارای خون صادقانه بریتانیایی است. حداقل، من معتقدم مادرش از دوبلین آمده است. او هرگز در مورد آن مطمئن نبود. ” تونی چیزی نگفت. فقط به او خیره شد. با بیتوجهی تأملبرانگیز اضافه کرد: «این برای من سالانه حدود نفر میآورد». “پس حیف است که آن را رها کنیم. رنگ مو : اینطور نیست؟” سکوتی برقرار شد که حدود یک دقیقه طول کشید. سپس تونی به سمت موزت آمد و ایستاد و به چشمان او نگاه کرد. او به سادگی گفت…
-
سالن زیبایی سیمین صادقیه
سالن زیبایی سیمین صادقیه : از اینجا فهمید که خدمتکاران همه در سوراخ های خود بازنشسته شده اند. او برای لحظه ای بیرون درب انبار مکث کرد، تا اینکه صدای غرغر پیشخدمت را از بینی اش شنید که به گفته مامی آنا، نشانه مطمئنی بود که او به خواب رفته است. سپس در حالی که دندان هایش را گذاشت، گذرگاه را به سمت آشپزخانه پایین انداخت. رنگ مو : در کمال تعجب او، در تا حدودی باز بود. ظاهراً یک خدمتکار بیدقت وظیفه خود را فراموش کرده بود. برای یک لحظه مردد شد زیرا ناگهان خاطره سرنوشت پدرش به ذهنش…
-
سالن زیبایی سیمین خانی آباد نو
سالن زیبایی سیمین خانی آباد نو : در واقع، تنها زمانی که او هر دو آپارتمان را به طور کامل جستجو کرد، کمی ناآرام شد. “مطمئنا اسکوارکی وو نمی توانست آنقدر دیوانه وار نافرمانی کند. رنگ مو : بنابراین او بسیار شگفت زده شد، و نه کمی آزرده بود، زیرا متوجه شد که او از او نافرمانی کرده است. او فکر کرد: “با این حال، او احتمالا فقط در اتاق غذاخوری یا اتاق پذیرایی است و من واقعاً نمی توانم در چنین مناسبت فرخنده ای عصبانی باشم.” او به دنبال او رفت و هنوز با خودش می خندید و هیچ…
-
سالن زیبایی سالومه تهرانپارس
سالن زیبایی سالومه تهرانپارس : او با ضربه ای وحشتناک روی زمین سنگی پایین آمد، اما در یک لحظه دوباره بالا آمد، و قبل از اینکه پیاده حیرت زده آرامش خود را به دست آورد، هم او و هم مامی آنا در یک سوراخ همسایه ناپدید شده بودند. “آیا غرقش کردی؟” آشپز را صدا زد و جیمز که زنان را می شناخت، خود را جمع کرد و گفت: «بله». در طبقه بالا، در خلوتگاه کوچک مامی آنا، آخرین و ناراحت کننده مراسم جشن برگزار شد. رنگ مو : در گوشه ای در انتظار سرنوشت خود خمیده بود. برای مدتی مامی…
-
سالن زیبایی سالومه
سالن زیبایی سالومه : ساعت یک ربع به پنج به واترلو رسیدیم، در آن زمان پیتمن به حالت عصبانیت شدید رسیده بود. کالسکه در تمام طول مسیر پر بود و سایر سرنشینان آن کار کمی انجام داده بودند، اما نگاه های پنهانی از تحسین و حسادت به کت او انداخته بودند. در حالی که روی سکو می رفت زیر لب زمزمه کرد. رنگ مو : “بهشت را شکر، ما از این وضعیت خارج شدیم.” “مجموعه گپ از احمق ها!” با دلگرمی پاسخ دادم: “این چیزی به چیزی که تو می گذری نداره.” “من قبل از شروع به شما هشدار دادم.…
-
سالن زیبایی مهدیس ستارخان
سالن زیبایی مهدیس ستارخان : دومی با کنجکاوی به او نگاه کرد. “آیا من آن را بیرون ببرم، قربان؟” پیتمن خودش را کشید. جرأت نداری به او دست بزنی. ما شروع به جلب توجه می کردیم، بنابراین موضوع را با هدایت اتاق به گوشه ای دیگر، جایی که یک میز خالی بود، حل کردم. رنگ مو : ما نشستیم و با بیرون آوردن بوقلمون از سبد، پیتمن آن را روی صندلی خالی نگه داشت، که باعث علاقه و شادی شدید مردم در میزهای اطراف شد. سالن زیبایی مهدیس ستارخان سالن زیبایی مهدیس ستارخان : پیشخدمتی که وظیفه اش رسیدگی به…
-
سالن زیبایی ماهتیسا ستارخان
سالن زیبایی ماهتیسا ستارخان : یک زن و شوهر تاجر، یک خانم مسن، یک پسر مأمور – در حالی که صندوقدار، مردی سالخورده و آزار دیده، روی یک انبوه نقره حساب می کرد، که یکی از اولی ها به تازگی پرداخت کرده بود. وقتی بارتون وارد شد، نگاهش را بالا گرفت و سرش را به سمت مشتریان دیگر تکان داد. بارتون تختهای را که به داخل دفتر میرفت. رنگ مو : بلند کرد و به سمت دری کناری با یک صفحه شیشهای مات رفت، آن را باز کرد و کلاهش را به میخ داخل آن آویزان کرد. سپس به پیشخوان…
-
سالن زیبایی موزا ستارخان
سالن زیبایی موزا ستارخان : و می توانید به آنها اعتماد کنید تا اوضاع را تاریک نگه دارند. آنها پول می خواهند. علاوه بر این، رینفورد از آن دسته افرادی است که به جای انعام دادن، گلوی خود را می برید؛ و می دانم که برچ به هیچ کس به جز خود من نگفته است. بنابراین می توانید آن را از من بگیرید که به استثنای ما چهار نفر، هیچ روح زنده ای وجود ندارد که تصور کند “بانوی کوهستانی” چه کاری می تواند انجام دهد. رنگ مو : او از بیست و یک شروع می کند و مگر اینکه…
-
سالن زیبایی فیروزه ستارخان
سالن زیبایی فیروزه ستارخان : اما با دو قفسه بزرگ مملو از کتاب، حکاکی زیبای «شاه کوفتوا» برن-جونز و یکی دو نسخه ارزانتر از عکسهای معروف، از بیهودگی مرگبار معمول چنین آپارتمانهایی نجات یافت. در را پشت سرش قفل کرد و گاز را زیاد کرد. او شروع به کمی جمع شدن بیشتر کرد. این هیجان تحقیرآمیز بود – باید شراب به سرش رفته باشد. رنگ مو : یک لیوان آب برای خودش ریخت و آن را نوشید. این چیز باید در اینجا و اکنون، با همه امکانات درخشانش، در تمام واقعیت سردش روبرو می شد. روی صندلی بغل فرسوده نشست…
-
سالن زیبایی سها ستارخان
سالن زیبایی سها ستارخان : بدون کمترین تردید یا عدم دقت. او به ندرت از کاری که انجام می داد آگاه بود. مثل خواب عجیبی بود او احساس می کرد که به تراژدی زندگی خود نگاه می کند. چقدر گذشته بود؟ بیست و دو ساعت! با خودش خندید. کدام احمقی ساعت را اختراع کرد؟ دیشب تنهایی یک عمر بود. امروز هیچ وقت نبود. در خلسه ای کسل کننده از کنارش گذشته بود. رنگ مو : پس از ساعتها شکنجه، او به حالت فرسودگی روانی بیدار شده بود، که در آن فکر سرانجام بیحس و ناتوان شده بود. پنج دقیقه دیگر!…
-
سالن زیبایی در ستارخان
سالن زیبایی در ستارخان : اینطوری بخوری. زیاد مصرف نکردی، نه؟ بگذار یک لیوان آب برایت بیاورم.” کارمند حیرت زده به بارتون کمک کرد تا به یک تخته سنگی برود و او برای یک دقیقه با چشمان بسته در آنجا نشست. سپس آنها را باز کرد و لبخند زد. “حالم خوب است، استیل. امروز بعدازظهر کمی احساس بدی داشتم.” مصیبت توسط آب وقتی در رستوران را باز کردم. رنگ مو : اولین کسی که دیدم تامی بود. او در حال صرف ناهار با مرد دیگری بود و طبق معمول با چنان شادی شدیدی صحبت می کرد که متوجه ورود من…
-
سالن ارایش ستارخان
سالن ارایش ستارخان : مسافت باید حدود شش مایل بوده باشد، و زمانی که ما در حال پوشش دادن آن بودیم به این سوال رسیدیم که یک میله ماهی قزل آلا چقدر می تواند تحمل کند. تامی به ما می گفت که چگونه مردی که می شناخت یک ماهی آزاد پانزده پوندی را از آب بیرون آورده بود، و من جرأت کرده بودم کمی در صحت داستان شک کنم. رنگ مو : تامی کاملاً عصبانی شده بود. او اعلام کرده بود: «چرا، البته ممکن است. یک میله ماهی قزل آلا تقریباً هر گونه فشاری را تحمل می کند. بهترین شناگر…