امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ سه صفر روی موی قهوه ای
رنگ سه صفر روی موی قهوه ای | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ سه صفر روی موی قهوه ای را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ سه صفر روی موی قهوه ای را برای شما فراهم کنیم.۳۰ فروردین ۱۴۰۳
رنگ سه صفر روی موی قهوه ای : هیچ رنگی به جز گرد و غبار و گل وجود نداشت. خود رودخانه گلی بود. خیلی خیلی آهسته و بدون هیاهو جریان داشت. افسرده برگشتند. یک سیاره بدون هوا هیچ حیاتی در خود ندارد، اما برای تثبیت خود از زندگی سرپیچی می کند.
رنگ مو : یک سیستم رودخانه ای وجود داشت که مانند نیل هزاران مایل یا بیشتر از بیابان هایی مانند مصر می گذشت. حداقل باید یک نوار از پوشش گیاهی در کناره های آن وجود داشته باشد. وجود نداشت جایی که به دریا می رسید دلتای عظیمی بود. یک پهپاد سقوط کرد و دما و رطوبت و ترکیب جو و شمارش پسزمینه تشعشعات را گزارش کرد. می شد فکر می کرد رکوردهای زمین است.
رنگ سه صفر روی موی قهوه ای
رنگ سه صفر روی موی قهوه ای : اما هیچ نشانی از هیچ چیز زنده نبود. لوتوس حدود دویست مایل بر فراز دریاها و تودههای ابر و صحرا رفت و در حالی که از الگوی جستجویی پیروی میکرد که تمام نیمکره نور خورشید را پوشانده بود، عکاسی کرد . کوه هایی در مناطق استوایی وجود داشت که طبق قوانین هواشناسی باید جنگل های بارانی در زیر پای آنها وجود داشت. آنها این کار را نکردند.
شمارش پسزمینه بسیار کم بود – ۳.۹ به جای ۳.۶ – اما هجده درصد اکسیژن در جو وجود داشت. تنها چیز عجیب و غریب، تقریباً یک درصد کامل هلیوم بود. زمانی که پهپاد به سمت بالا آمد، نمونه هایی از خاک و آب دریا را آورد. در هیچ کدام زندگی وجود نداشت. خاک عمدتاً گرد و غبار معدنی بود، اما یک میکروسکوپ الکترونی بخش های ساییده شده از دانه های گرده و موارد مشابه را آشکار کرد.
نمونه آب دریا ظاهراً توسط لایروبی پهپاد از قسمتی کم عمق گرفته شده بود. پوسته های ریز و سیلیسی در آن وجود داشت. پلانکتون. آنها زنده بودند، اما دیگر زنده نبودند. نولان گفت: “فکر می کنم که فرود بیایم. درست است؟” کاپیتان با ضربات گفت: “بله. تو بهترین مرد برای این کار هستی. به چیزهایی توجه می کنی. اما من شک دارم که خیلی چیزها را یاد بگیری.” او گزارش کتبی را دریافت کرد.
که تعداد پسزمینه تشعشعات ۳.۹ بوده است. “خیلی وقت پیش اتفاق افتاد. خیلی وقت پیش!” سپس با تلاشی کاملا ناموفق در شوخ طبعی گفت: “سعی کنید و بفهمید که این هیولاهای چشم حشره هستند، نه؟ خیلی شبیه زمین است! من ترجیح می دهم هیولاها را سرزنش کنم تا مردان!” نولان غرغر کرد و رفت تا برای فرود آماده شود. البته دو مرد دیگر هم با او میرفتند. نیلوفر آبی پایین نمی آمد.
رنگ سه صفر روی موی قهوه ای : برای فرود هواپیما هزینه سوخت دارد. مگر اینکه نمونه قابل توجهی وجود داشته باشد که یک هواپیمای بدون سرنشین نتواند کشتی را کنترل کند، در آسمان باقی می ماند. بنابراین یک هواپیمای بدون سرنشین سه نفر از آنها را به زمین برد و هواپیمای بدون سرنشین دوم با تجهیزات دنبال شد. البته اسلحه هم داشتند. مردان هرگز بدون اسلحه در جایی فرود نمی آیند. آنها مواد لازم برای اردوگاه فوم خانه را داشتند.
آنها یک جیپ غلتکی داشتند که روی کیسه های بزرگ و پر باد می رفت. روی هر چیزی از ماسه گرفته تا گل باتلاقی کارآمد می دوید و در میان باتلاق ها یا رودخانه ها شناور می شد. دوربین و دستگاه ارتباط داشتند. نولان کرافورد را برای زمین شناسی و کلی را برای ارتباطات انتخاب کرده بود. آنها می توانند در صورت تمایل متخصصان دیگری را از کشتی دریافت کنند. زمینی که در آن فرود آمدند صحرا بود.
دیگر هیچ. تپه های شنی عظیمی مانند توده های غول پیکر یخ زده شن وجود داشت. گاهی مایل ها بین تاج ها فاصله بود. آنها در نزدیکی کرانه های گلی درپوش یخی شمالی فرود آمدند تا از تنگه های عمیقی که رودخانه ها در آن به سمت جنوب می گذرند اجتناب کنند. روز اول کمپ خود را برپا کردند. کوههایی که در شمال آنها رشد کردهاند و تقریباً تا پایههایشان را با یخ پوشاندهاند.
اینها نیازی به کاوش ندارند. در هر صورت، ابزارها بیشتر کارهای لندینگ پارتی را انجام خواهند داد. اما آنها بادکنک های کوچکی را باد کردند و به سمت آسمان فرستادند تا در مورد جریان های هوای فوقانی اطلاعات کسب کنند، و کرافورد عکس های پر زحمتی از سازندهای تپه های شنی گرفت و یک رادار هواشناسی راه اندازی کردند. آنها برداشت آب از تهویه هوای کمپ را بررسی کردند.
نیازهای آنها را تامین می کرد. وقتی شب نزدیک شد، با تمام سازهای ضبط شده، غروب خورشید را تماشا کردند. شگفت انگیز بود که یک غروب خورشید چقدر می تواند باشکوه و باشکوه باشد. این روزها مردان زیادی غروب آفتاب را نمی بینند. هر سه آنها که در لبه کلاهک یخی زمین افتاده بودند، تپه های شنی عظیمی را دیدند که مایل ها طول داشتند تا آنجا که امکان دیدن وجود داشت.
رنگ سه صفر روی موی قهوه ای : سایه های سیاه می اندازند. آنگاه شکوه های زرشکی و طلایی از افق غربی این دنیای مرده و خالی برخاست. یخ و برف روی کوه ها بود و رنگ ها و ترکیب رنگ های باورنکردنی در آنجا ظاهر شد. پس از مدتها، نور از بین رفت. سپس چیزی برای دیدن جز ستاره ها وجود نداشت و اصلاً چیزی برای شنیدن وجود نداشت. این دنیا مرده بود آنها به خانه کمپ خود رفتند و تاریکی و سکوت را خاموش کردند.
روز دوم، نولان به جستجوی یخبندان دائمی رفت. سازهای آنها همه چیزهایی را که نیاز داشتند به جز مواردی مانند این صادقانه ضبط می کردند. نولان یخ دائمی را در دره ای از کوه های شمالی پیدا کرد. این زمین همیشه یخ زده بود که شاید هزاران سال دیگر آب نمی شد. او از میان یخهای سطحی به خاک یخزده دائمی زیر آن حفر کرد. آن خاک شن بیابان نبود. و نولان در آن نگهداری میشود.
ریشههای سیاهشده گیاهان، و تیغههای سیاهشده چیزی شبیه علف، و حتی برخی از اشیاء کوچک و نامشخص که دانهها یا میوهها بودند را پیدا کرد. آنها با این سیاره نمرده بودند. آنها خیلی بزرگتر از آن فاجعه بودند. اما آنها گواه این بودند که روزی این دنیا زندگی می کرد و رشد می کرد. در طول روز باقی مانده بود، نولان و کلی به سمت جنوب به دره رودخانه رفتند و برای ثبت از آن عکس گرفتند.
رنگ سه صفر روی موی قهوه ای : رودخانه درهای را به عمق دویست فوت در گرد و غبار رسوبشده از باد که همه جا را فرا گرفته بود، بریده بود. خندقهای خشکی وجود داشت که کنارههای تپهها را زیر پا میکردند و گاهی گل و لای را به مایع رودخانه که به آرامی در جریان بود میریختند.