امروز
(شنبه) ۰۳ / آذر / ۱۴۰۳
سالن آرایش و زیبایی چلسی فرمانیه
سالن آرایش و زیبایی چلسی فرمانیه | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت سالن آرایش و زیبایی چلسی فرمانیه را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با سالن آرایش و زیبایی چلسی فرمانیه را برای شما فراهم کنیم.۱۵ مهر ۱۴۰۳
سالن آرایش و زیبایی چلسی فرمانیه : کشتی مانند الف از میان آب ها عبور کرد شاهین از طریق هوا، و تنها یک هفته پس از شروع رؤیت جزیره بوسان. به نظر می رسید که ساحل به شدت محافظت می شود، و از دور نگهبان ادامه دارد برج بلندی فریاد زد: «ایست و لنگر! شما کی هستید؟ اهل کجایید، و چه می خواهی؟» سیمون هفتم از کشتی پاسخ داد: “ما مردمی صلح طلب هستیم.
رنگ مو : ما می آییم کشور شاه بزرگ و خوب آرشیدج و ما خارجی می آوریم اجناس – پارچه های پارچه ای غنی، فرش، و جواهرات گران قیمت، که مایلیم به شما نشان دهیم پادشاه و شاهزاده خانم ما می خواهیم تجارت کنیم – بفروشیم، بخریم و مبادله کنیم.» برادران قایق کوچکی را به آب انداختند و مقداری از کالاهای ارزشمند خود را با خود بردند آنها تا ساحل پارو زدند و به سمت قصر رفتند.
سالن آرایش و زیبایی چلسی فرمانیه
سالن آرایش و زیبایی چلسی فرمانیه : شاهزاده خانم با رز قرمز نشسته بود اتاق، و وقتی برادران را دید که نزدیک می شوند، پرستار و دیگران را صدا زد زنان، و به آنها گفت که بپرسند این افراد چه کسانی هستند و چه کسانی هستند تحت تعقیب. شمعون هفتم به پرستار پاسخ داد: “ما از سرزمین خردمندان آمده ایم او گفت، شاه آرشیدج خوب است، و ما انواع کالاها را برای فروش آورده ایم.
لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه
ما اعتماد داریم که پادشاه این کشور ممکن است از ما استقبال کند و اجازه دهد پادشاه این کشور از ما استقبال کند خدمتکاران مسئولیت کالاهای ما را بر عهده می گیرند. اگر آنها را لایق آراستن خود بداند پیروان ما راضی خواهیم بود.” این سخنرانی برای شاهزاده خانم تکرار شد که دستور داد برادران باشند بلافاصله به اتاق قرمز آورده شد.
آنها با احترام به او تعظیم کردند و نمایش دادند چند مخمل پر زرق و برق و پارچه های ابریشمی و جعبه های باز شده از مروارید و گرانبها سنگ ها. چنین چیزهای زیبایی هرگز در جزیره دیده نشده بود، و پرستار و زنان منتظر گیج از این همه شکوه ایستاده بودند. زمزمه کردند با هم که هرگز چنین چیزی را ندیده بودند. شاهزاده خانم هم دید و تعجب کرد و چشمانش از نگاه کردن به چیزهای دوست داشتنی خسته نمی شد.
انگشتان از نوازش مواد نرم غنی و نگه داشتن درخشش جواهرات به نور سیمون گفت: «زیباترین شاهزاده خانم». “خوشحال باشید که به خدمتکاران منتظر خود سفارش دهید ابریشم ها و مخمل ها را بپذیرید و بگذارید زنانتان لباس های سر خود را با آن بچینند جواهرات؛ اینها گنج های خاصی نیستند. اما اجازه بدهید.
بگویم که آنها هستند مانند بسیاری از ملیله های رنگی، سنگ ها و طناب های زیبا مروارید در کشتی ما ما دوست نداشتیم بیشتر با خود بیاوریم، نمی دانستیم چه چیزی سلیقه سلطنتی شما ممکن است اما اگر به نظر شما خوب است که به کشتی ما افتخار کنید در یک دیدار، ممکن است از انتخاب چیزهایی که در شما خوشایند بود.
اغماض کنید چشم ها.” این سخنرانی مودبانه شاهزاده خانم را بسیار خوشحال کرد. نزد شاه رفت و گفت: «پدر عزیز، برخی از بازرگانان با عالی ترین کالاها آمده اند. دعا کن که به کشتی آنها بروم و آنچه را که دوست دارم انتخاب کنم.» شاه فکر کرد و فکر کرد، به سختی اخم کرد و گوشش را مالید.
سالن آرایش و زیبایی چلسی فرمانیه : بالاخره داد رضایت داد و قایق تفریحی سلطنتی خود را با ۱۰۰ کمان متقابل، ۱۰۰ شوالیه و سرباز برای اسکورت پرنسس هلنا. خاموش قایق بادبانی با شاهزاده خانم و اسکورت او. برادران سیمون آمدند در هیئت مدیره برای هدایت شاهزاده خانم به کشتی خود، و به رهبری برادران و او به دنبال پرستارش و زنان دیگر، از روی تخته کریستالی عبور کرد.
کشتی به دیگری سیمون هفتم اجناس خود را پهن کرد و کنجکاو و جالب بسیار داشت داستان هایی برای گفتن در مورد آنها، که شاهزاده خانم همه چیزهای دیگر را در نگاه کردن فراموش کرده است و گوش می کرد، به طوری که او نمی دانست که شمعون چهارم آن را گرفته است و ناگهان آن را از دید ناپدید کرد.
و بود مسابقه در اعماق دریا خدمه قایق تفریحی سلطنتی با صدای بلند فریاد زدند، شوالیه ها با وحشت ایستادند، سربازان لال شدند و سرشان را آویزان کردند. چیزی برای بودن وجود نداشت این کار انجام شده است، اما باید کشتی بازگشت و از دست دادن پادشاه خبر داد. چقدر گریه کرد و طوفان کرد! او هق هق گریه کرد: “اوه، نور چشمان من.” “من واقعا هستم به خاطر غرورم مجازات شد من فکر کردم.
هیچ کس به اندازه کافی خوب است که شوهرت باشد ، و اکنون شما در اعماق دریا گم شده اید و مرا تنها گذاشتید! همانطور که برای همه شما که این چیز را دیدید – دور از شما! بگذارید در اتوها گذاشته شوند و در آنها قفل کنید در زندان ، در حالی که من فکر می کنم چگونه می توانم به بهترین وجه آنها را به قتل برسانم! ” در حالی که پادشاه بوسان به این شیوه خشمگین و تاسف می زد.
کشتی سیمون مانند هر ماهی زیر دریا شنا می کرد ، و وقتی جزیره به خوبی از آن خارج شد دید دوباره آن را به سطح آورد. در آن لحظه شاهزاده خانم خودش را به یاد آورد او گفت: “پرستار ،” ما به این شگفتی ها خیره شده ایم فقط خیلی طولانی امیدوارم پدرم از تأخیر ما ناراحت نشود. ” خودش را پاره کرد و روی عرشه قدم گذاشت. نه قایق تفریحی بود.
نه جزیره بینش، بصیرت، درون بینی! هلنا دست هایش را فشرد و سینه اش را زد. سپس خود را تغییر داد در یک قو سفید و پرواز کرد. اما سیمون پنجم کمان او را گرفت و تیراندازی کرد قو ، و ششم سیمون اجازه نداد که آن را در آب بیفتد اما آن را گرفتار کرد کشتی ، و قو به یک ماهی نقره تبدیل شد ، اما سیمون هیچ وقت از دست نداد و ماهی را گرفتار کرد.
سالن آرایش و زیبایی چلسی فرمانیه : هنگامی که ، سریع همانطور که فکر می کرد ، ماهی به موش سیاه تبدیل شد و دور کشتی دوید به سمت یک سوراخ حرکت کرد ، اما قبل از رسیدن به آن سیمون با سرعت بیشتری از هر گربه و سپس موش کوچک بر روی آن قرار گرفت یک بار دیگر به شاهزاده خانم زیبا هلنا تبدیل شد.