امروز
(شنبه) ۰۳ / آذر / ۱۴۰۳
سالن زیبایی فریده
سالن زیبایی فریده | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت سالن زیبایی فریده را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با سالن زیبایی فریده را برای شما فراهم کنیم.۱۷ مهر ۱۴۰۳
سالن زیبایی فریده : بر این اساس، در ۱ ژوئیه، دو کشتی از شرکت Ryp که به سمت حرکت می کرد، جدا شدند، در حالی که ما به سمت ساحل جنوبی حرکت کردیم. از این لحظه تمام رنج و خطری که در سفر پرماجرا خود تجربه کردیم آغاز شد.» II. پس از اینکه با سختی و خطر زیاد، به مدت دو هفته بین بلوکهای بزرگ یخی کار کردیم، سرانجام در روز ۱۶ ژوئیه، در ظهر، به نوا زمبلا رسیدیم.
رنگ مو : مکانی که اغلب نهنگها از آن بازدید میکردند. و مسیر خود را در امتداد ساحل غربی هدایت کردیم، زیرا هدف ما این بود که در اطراف جزیره حرکت کنیم تا راه خود را به سمت شرق طی کنیم. اما اگرچه اکنون اواسط تابستان بود، تودههای یخی شناور که دریا را از هر جهت تا جایی که چشم میتوانست پوشانده بود، مانع ما شد و ما را مجبور میکرد.
سالن زیبایی فریده
سالن زیبایی فریده : تا روزنهای منتظر بمانیم تا بتوانیم از طریق آن بتوانیم سفر دریایی. سرانجام به جزیرهای رسیدیم که از تعداد صلیبهایی که نهنگها در آنجا ایجاد کردهاند، «جزیره صلیبها» نامیده میشود. در اینجا لنگر انداختیم تا یک منبع آب شیرین مصرف کنیم. هیمسکرک ۱۳۱یکی از قایق ها را گرفت و برای بازدید از صلیب ها به ساحل رفت.
لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه
من او را همراهی کردم، و ما در حال قدم زدن بودیم، بدون اینکه رویای خطر را ببینیم، که ناگهان به چند خرس رسیدیم که در نزدیکی پنهان شده بودند. از آنجایی که ما کاملاً سلاح نداشتیم، از این منظره کمی نگران نشدیم. خرسها، همانطور که در مورد این حیوانات مرسوم است، خود را روی پاهای عقبی خود بلند کردند تا بفهمند چه اتفاقی میافتد.
زیرا آنها بیشتر از آنچه که میبینند، بو میکنند. به محض اینکه از حضور ما مطلع شدند، دوان دوان به سمت ما آمدند. اکنون در برابر خطر وحشتناکی که می دویدیم موهایمان سیخ شد و با حداکثر سرعتی که می توانستیم به سمت قایق هایمان حرکت کردیم. اما هیمسکرک، که حضور ذهن و شجاعت بسیار بیشتری داشت، ایستاد و سوگند یاد کرد که یک قلاب قایق را که در دست داشت، به اولین انسانی که قصد پرواز داشت بگذارد.
او فریاد زد: «اگر یکی یکی به این ترتیب فرار کنیم، مطمئناً برخی از ما تکه تکه میشویم، اما اگر بیحرکت بایستیم و با هم گریهای بلند کنیم، خرسها میترسند و عقبنشینی میکنند.» ما به توصیه او عمل کردیم، و دقیقاً همانطور که او پیش بینی کرده بود، به نتیجه رسید، به طوری که در حالی که خرس ها مات و مبهوت ایستاده بودند، ما قایق خود را به دست آوردیم.
این نشان می دهد که حضور ذهن چقدر خوب است. ترس همیشه زودتر از شجاعت به خطر میافتد. «پس از رنج و خطر بسیار، سرانجام به انتهای شمالی جزیره رسیدیم و شروع به دو برابر کردن آن کردیم. برخی از مردانی که به ساحل فرستاده شده بودند تا از کوهی بالا بروند و آنچه را که از آن نمایان بود گزارش دهند.
با این خبر خوشحال کننده که معتقد بودند دریا از یخ به سمت شرق خالی است، ما را شگفت زده کردند. اما افسوس که روز بعد نشان داد که چقدر فریب خورده اند. ما ۱۳۲چند مایل جلوتر حرکت نکرده بودیم، که با یک بانک عظیم یخی مواجه شدیم که پیشرفت بیشتر در آن جهت را غیرممکن کرد. از آنجایی که طوفان برف هر ساعت شدیدتر میشد و سرما شدیدتر میشد.
تصمیم گرفتیم مسیر خود را در امتداد ساحل شرقی ادامه دهیم تا به قاره برسیم، در بندری امن و منتظر هوای مساعدتر باشیم. اما ما فقط کمی در این مسیر رفته بودیم که یخ در اطراف ما بسته شد و در بیست و ششم مرداد ماه در آن ثابت ماندیم. تمام تلاشهای ما برای شناور کردن دوباره کشتیمان بینتیجه بود و تقریباً سه نفر از بهترین مردانمان را در این تلاش از دست دادیم.
یخی که روی آن ایستاده بودند ناگهان جابجا شد، اما خوشبختانه آنها در نزدیکی کشتی بودند و بسیار فعال بودند، بنابراین طناب هایی را که از حیاط ها آویزان بود، گرفتند و سوار کشتی شدند. برای همه طرفها لحظهای نگران کننده بود، زیرا اگر به کمک خدا و فعالیت خود نجات نمیدادند، مطمئناً با یخ رانده میشدند و گم میشدند. یخ اغلب در حرکت بود، اما شکسته نشد.
سالن زیبایی فریده : اما انبوهی از آن خود را در همه جهات انباشته کردند. در نتیجه، کشتی ما گویی توسط قرقرهها بلند شد و سپس با چنان تصادف وحشتناکی به پهلوی آن پرتاب شد که هر لحظه انتظار داشتیم که تکه تکه شدن آن را ببینیم. ما لازم دیدیم که قایق و شالوپ را به خشکی بیاوریم، زیرا در صورت تکه تکه شدن کشتی، برای امنیت خود به آنها وابسته بودیم.
ما همچنین در زیر چادری که با عجله از بادبان، آذوقه، مهمات و ابزار مفید ساخته شده بود، انبار کردیم. دریا تا جایی که چشم می توانست با یخ پوشیده شده بود. بخشی از آن شنا کرد ۱۳۳در توده های عظیم، در حالی که بقیه مانند یک برکه آسیاب یخ زده صاف و محکم بود. سرما اکنون آنقدر شدید بود.
که نمیتوانستیم خود را زیر عرشه بالایی، جایی که آشپزخانه قرار داشت، گرم نگه داریم، اما مجبور شدیم اجاق گاز را از روی اجاق گاز برداریم و در نتیجه تقریباً توسط دود خفه شدیم. «بعضی از مردانی که بیشتر به این کشور فرستاده شده بودند تا شخصیت آن را مشخص کنند، این خبر خوش آمدید را آوردند که نه چندان دور نهر آب شیرین عالی وجود دارد.
در کنارههای آن انبوهی از چوبهای رانش شده وجود دارد. از آنجایی که ممکن بود پس از این کشف، زمستان را در اینجا سپری کنیم، از نقشه ناامیدانه ای که شکل داده بودیم، یعنی بازگشت به قاره با دو قایق بدبخت خود دست کشیدیم و شروع به ساختن یک کلبه جادار و بزرگ کردیم. در حالی که به این ترتیب مشغول بودیم.
سالن زیبایی فریده : سرمای فزاینده و خرسهای گرسنه که از هر جهت در کمین ما نشسته بودند. بسیار نگران بودیم. برای اینکه تصویر درستی از سختیها و زندگی رقتبارمان به شما بدهم، تلاش میکنم تا درخور توجهترین وقایع را که روز به روز رخ میدهد، برای شما بازگو کنم و از این طریق تار و پود روایت خود را گسسته نگه دارم.
ما شروع به ساختن کلبه خود کردیم و چوب رانده شده کافی برای استفاده در آتش سوزی در زمستان را با سورتمه به آن منتقل کردیم و در مکان های مناسب انباشته کردیم. در حالی که بخشی از مردان در این کار سخت مشغول بودند.