امروز
(چهارشنبه) ۰۵ / دی / ۱۴۰۳
سالن زیبایی طراحان
سالن زیبایی طراحان | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت سالن زیبایی طراحان را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با سالن زیبایی طراحان را برای شما فراهم کنیم.۱۹ مهر ۱۴۰۳
سالن زیبایی طراحان : وقتی همه جای خود را گرفتند، امبو علامت داد و رقص شروع شد. تماشاگران دست می زدند و نوعی زمان بی ادبانه را حفظ می کردند و اجرا را با آوازی یکنواخت پایین همراهی می کردند که هر چه شور و هیجان بیشتر می شد صدای آن بلندتر و بلندتر می شد. دختران در حالی که بازوهای خود را می چرخانند و پاهای خود را به راست و چپ بیرون می انداختند.
رنگ مو : به دنبال یکدیگر در یک دایره پرواز می کردند و خربزه ها را از یکی به دیگری زیر ران های خود پرت می کردند و با مهارتی شگفت انگیز آنها را می گرفتند. با ادامه رقص، سرعت حرکات افزایش یافت. چهرههای روشن و چهرههای متحرک آنها، وقتی به نور مهتاب میتابیدند. و دوباره در سایه اقاقیاها، فرمهای تیرهای که دور هم نشسته بودند.
سالن زیبایی طراحان
سالن زیبایی طراحان : صدای وحشی و تا حدودی مالیخولیایی صداها، با هم ترکیب میشدند تا صحنهای شبیه به هم بسازند. عجیب و چشمگیر در نهایت رئیس دست خود را بالا انداخت. دختران، نفس نفس زدن و خسته، خود را روی زمین انداختند تا نفس خود را بازیابی کنند. و اندکی بعد امبو به کلبه خود بازنشسته شد و بقیه از او الگو گرفتند.
لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه
صبح روز بعد مسافران ما زودتر از خواب بیدار نشدند و لباس پوشیدند و متوجه شدند که غوغایی بزرگ در روستا در جریان است، کمان ها، و تیرهای پر از تیر از کلبه ها بیرون آورده شده بودند، و چندین مرد برای مالیدن خارها با سم تازه به کار گرفته شده بودند. حدود ده تن از تنومندترین مردان بدن خود را با چربی آغشته می کردند و روی آن پودری قرمز متمایل به زرد پخش می کردند.
آن دو در میان خود، مانند پوست دوم، افراد خود را می پوشانند. بوی تعفن این پماد به سختی قابل تحمل بود. اما پس از پرس و جو، به پسرها گفته شد که هدف آن این است که آنها را انعطاف پذیر و فعال کند و همچنین از آنها در برابر نیش حشرات محافظت کند.
لاوی به زودی متوجه شد که جاسوسان بازگشته اند و گزارش داد که بوشمن ها در فاصله ای نه بیشتر از بیست مایلی اردو زده اند و هدف آمبو این بود که تقریباً بلافاصله، قبل از شروع گرمای روز، حرکت کند و قصد حمله به آن را داشته باشد. بوشمن ها یک ساعت یا بیشتر قبل از غروب آفتاب. این خبرها بلافاصله پس از آن با پیامی از طرف رئیس، که از طریق مخابره شد.
تأیید شد و خواستار شرکت آنها در طول نیم ساعت دیگر بود. نحوه هدایت آنها که اکنون کاملاً مسلح و مجهز برای راهپیمایی بود، دستخوش تغییرات قابل توجهی شده بود. دیگر تمکین آمیز و مطیع نبود، بلکه شاهانه و تهدیدآمیز بود. به نظر می رسید که او انتظار امتناع داشت و آماده بود تا اقداماتی را برای تنبیه بدرفتاری انگلیسی ها انجام دهد.
اما لاوی آنقدر محتاط بود که اجازه نداد. او پاسخ مدنی را داد و به اطلاع داد که در زمان تعیین شده آماده خواهند بود. سپس در حالی که دیگران را به دنبال او صدا کرد، برای آماده شدن به داخل کلبه رفت. به محض اینکه آنها در داخل امن شدند و از نظارت حسادت آمیز هوتنتوت ها رها شدند، دکتر همراهانش را خطاب قرار داد.
او گفت: «این برای ما مفید نیست که بیش از این در میان این افراد بمانیم. اگر این کار را بکنیم، زندگی ما امن نخواهد بود. من متوجه شده ام که آنها قصد دارند از کمک ما برای برداشتن بوشمن هایی استفاده کنند که ممکن است از نزدیک از آنها فرار کنند. اما به محض اینکه کارشان را انجام دادیم، بازوهایمان را از تنمان در میآورند.
و سرمان را میکوبند، اگر مقاومت کنیم، شنیدم که اوماتوکو و هموطنانی که به آنها لشو میگویند، دارند صحبت میکنند. رئیس باید تفنگ من و اوماتوکو ارنست را داشته باشد، در حالی که لشو باید تفنگ فرانک یا نیک را انتخاب کند. فرانک فریاد زد: «اگر فقط فرصت داشته باشم، یک گلوله برای او هدیه میدهم.» “ساکت، فرانک!” ارنست گفت: «آنها صدایت را خواهند شنید.
سالن زیبایی طراحان : چطور شد که رفتار آنها با ما به طور عجیبی یکدفعه تغییر کرد؟» “خب، در وهله اول، به نظر می رسد که به خاطر دسیسه های مخفی لشو باشد. به نظر می رسد او از لطف ما نسبت به امبو می ترسد. در بعدی، تاخیر در بازگشت، پیام رسان فرستاده شده به جنوب، برای انگلیسی ها نامطلوب تفسیر می شود، حداقل لشو آن را چنین نشان می دهد.
او میگوید هلندیها باید بهتر میشدند، وگرنه مرد قبل از این برمیگشت. اکنون کاملاً این مفهوم را پذیرفته است. “خب، چه توصیه ای می کنی، چارلز؟” این که بدون هیچ اکراهی ظاهری با آنها برویم و هر خدمتی را که از ما بخواهند بپذیریم. اما به محض شروع حمله به بوشمن ها، همه ما با حداکثر سرعتی که می توانیم به سمت جنوب حرکت خواهیم کرد.
زیادی از در اکسپدیشن حضور ندارند. آنها، تقریباً به طور قطع، در جهات مختلف پراکنده خواهند شد، و آنقدر مشغول خواهند بود که متوجه حرکات ما نمی شوند. برخی احتمالا کشته یا زخمی خواهند شد. اما حتی اگر اینطور نباشد، و اگر در پایان نبرد ما آنقدر دور نشویم که بتوانیم از آنها پیروی کنیم، باز هم آنها به سختی جرات حمله به ما را خواهند داشت.
آنها از اروپاییها میترسند و دیدهاند که ما با تفنگهایمان چه کار میتوانیم بکنیم.» “و اگر آنها به ما حمله کنند؟” نیک پرسید. «پس خونشان بر سر خودشان باشد.
این زندگی ما یا آنهاست و آنها ناخواسته مسابقه را تحریک می کنند.” فرانک گفت: “ما نمی توانیم کاری بهتر از پیروی از توصیه های شما انجام دهیم.” “من مرد شما هستم، در هر صورت. بیچاره شیر پیر! ما باید او را پشت سر بگذاریم. اما نمی توان به آن کمک کرد.» وارلی گفت: «نه، باید به مردان قبل از سگ فکر کرد.
هر چقدر هم که دوست داشته باشیم. خب، من موافقم، چارلز، و بنابراین می توانم ببینم که نیک چه کار می کند.» چارلز گفت: «درست است، پس. اکنون بهتر است به آنها بپیوندیم.
سالن زیبایی طراحان : اجازه ندهید تصور کنیم که عقب مانده ایم.» آنها بر همین اساس بیرون رفتند و متوجه شدند که مهمانی تازه برای شروع آماده می شود. آمبو با رفتاری ساختگی از آنها استقبال کرد، و با ادب مشابهی بازگشتند، و از آنها خواسته شد در راهپیمایی کنار او جای خود را بگیرند.