امروز
(شنبه) ۰۳ / آذر / ۱۴۰۳
بهترین آرایشگاه زنانه منطقه ۶
بهترین آرایشگاه زنانه منطقه ۶ | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت بهترین آرایشگاه زنانه منطقه ۶ را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با بهترین آرایشگاه زنانه منطقه ۶ را برای شما فراهم کنیم.۱۹ مهر ۱۴۰۳
بهترین آرایشگاه زنانه منطقه ۶ : این ستاره فقط توسط عروسک ها زندگی می کند و آنها می توانند صحبت کنند. یک دفترچه تمرین پنی تهیه شد (سیسیلیای سخاوتمند و شیرین مزاج که کل هزینه را پرداخت کرد) و در آن افسانه ها همراه با قوانین خاصی که باید رعایت شود، نوشته شد. آن را «جلد حلقههای جادویی» مینامیدند، و همان طور که کاهن مسئولیت معبد را بر عهده داشت.
رنگ مو : سرپرستی آن را بر عهده داشت. نامه ها آزادانه بین چهار دختر می گذشت. من آن را می دهم که آغاز پایان بود: ” کاهن عزیز ، – وقتی معبد را با خود برای چای در روز پنجشنبه آنها که چهارشنبه ما است، می آورید، فکر کنید دو دستمال بیاورید، و یکی از آنها باید تمیز باشد. این مهم است. من چیزی دارم که به شما نشان دهم. امیدوارم به جیمی چیزی نگو ” زیر کاهن. ” سایر دختران نیز دستورالعمل های مشابهی دریافت کرده بودند.
بهترین آرایشگاه زنانه منطقه ۶
بهترین آرایشگاه زنانه منطقه ۶ : به سیسیلیا گفته شده بود که جعبه موزیکال خود را نیز بیاورد. همه آنها در اتاق مدرسه رز ملاقات کردند و او ابتدا دستورالعمل های خود را به طور کامل توضیح نداد.[صفحه ۲۳۷] او گفت: “من چیز فوق العاده ای دارم.” اول از همه، وقتی میگویم «برو»، همه شما باید یکباره دنبال من بدوید و وسایل را با خود بیاورید، سپس وقتی به آنجا رسیدیم بقیه را به شما میگویم.» خانم رز با آنها در کنار چای بود.
لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه
اما پس از آن آماده شد تا به باغ برود و به آنها پیشنهاد داد که آنها هم بیایند. “میشه کمی صبر کنیم و بعد بیایم؟” رز پرسید. ما می خواهیم ابتدا در خانه بازی کنیم. خانم استاگ گفت: خیلی خوب. وارد هیچ شیطونی نشوید. لحظه ای که رفته بود رز گفت: برو! در یک فایل، با رهبری رز، از یک گذرگاه طولانی دویدند و وارد اتاق خواب اضافی در انتهای آن شدند.
رز گفت: “حالا، پس اول از همه، دستمال سفید تمیزی را روی سرمان می بندیم.” انجام شد. “حالا بیا و نگاه کن.” در اتاق اضافی یک میز توالت بسیار بزرگ وجود داشت. دور تا دور آن را با چانه صورتی با خراطین نازک سفید روی آن آویزان کرده بودند. وقتی زیر میز رفتی دنیا با این پرده ها بسته شد و نور با درخششی مقدس، صورتی و آرام از میان آنها عبور کرد.
اینجا مکانی جذاب و خلوت بود، و میس رز در اینجا دو شمع کوچک رنگی و یک جعبه کبریت، و درب جعبه ای پر از گلبرگ های گل رز و برگ سبز رنگی که برای باز شدن معبد ضروری است را گذاشته بود. همه موافق بودند که واقعاً همان طور که او گفته بود عالی بود. کنفرانسی برگزار شد و[صفحه ۲۳۸] مراسم تصمیم گرفت شمع ها را روشن کردند و یکی را در هر طرف معبد گذاشتند.
برگ سبز تکان داده شد، معبد باز شد و حلقه های جادویی بیرون آوردند. در این مرحله قرار بود جعبه موزیکال شروع به نواختن کند. کشیش چرخاندن جعبه موزیکال را به دو اختصاص داده بود، زیرا در نهایت، جعبه موزیکال خودش بود و امتیازات کمی داشت. پس دو درخشنده بود. حلقههای جادویی باید با گلبرگهای گل رز پوشانده میشد.
تا زمانی که موسیقی قطع شود در آنجا رها میشد و سپس در معبد جایگزین میشد. بعد قرار شد همه بگویند: “ای حلقه های جادویی!” سه بار و قرار بود شمع ها خاموش شوند. این برنامه هرگز به پایان نرسید، زیرا در وسط آن، خانم استاگ، خانم رز، آمد و آنها را گرفت. نظر خانم استاگ این بود که آنها بچههای بسیار شیطون، بدجنس و بیاحترامی بودند و خطر آتش زدن خانه را داشتند.
بهترین آرایشگاه زنانه منطقه ۶ : اتهام اول نادرست بود، اما دومی چیزی در آن داشت. چهار کودک به باغ پرسه زدند، گروهی افسرده. سیسیلیا تنها کسی بود که واقعا گریه کرده بود و همه آنها تا آنجا که می توانستند به او دلداری داده بودند. رز گفت: “من از خانم استگ متنفرم.” “این پایان حلقه های جادویی است.” نتا، سازنده، با افسانه ای جدید به این مناسبت رسید. به حلقههای جادویی توهین شده است.
آنها این را دوست ندارند. من دوست ندارم به خودم توهین شود.[صفحه ۲۳۹]اگر فرماندار من بود باید جواب می دادم. خوب، من می دانم که حلقه های جادویی اکنون چه خواهند کرد.” “چی؟” – بی نفس، از همه. “آنها خواهند رفت. امشب آنها را در معبدشان در مکان معمولشان خواهم گذاشت. اما فردا همه شما صبح بعد از درس ها بیایید، و خواهید دید – آنها خواهند رفت! آنها خواهند رفت.
بلافاصله به تنهایی، شاید به ماه و شاید به ستاره عروسک ها.” خانم استاگ وظیفه خود میدانست که خانم هریتیج را که داستان را به شدت شنیده بود، اطلاع دهد و از او تشکر کرد، اما آن را در میان شادی فراوان، هنگامی که در خانهاش شام خورد، آن شب را به خوبی برای پدرش تکرار کرد. “آه!” او گفت: “من باید یک ناپدید شدن مرموز را برای آن حلقه ها مدیریت کنم.” وقتی صبح روز بعد نتا و همراهانش معبد را باز کردند.
حلقه ها آنجا نبودند، اما در جای خود یک تکه کاغذ بود که روی آن کلمه «خداحافظ» نوشته شده بود. هیچ یک از این چهار نفر بیشتر از خود نتا شگفت زده نشد. “این واقعاً اتفاق افتاده است. مطمئن نبودم که اینطور شود.” رز پیروزمندانه گفت: «به خانم استگ خواهم گفت.
سیسیلیا با نگاهی آشفته در چشمان فرشته اش گفت: “من نمی دانم آیا ما واقعاً شرور بودیم.” “من قصد نداشتم باشم.” آنها هرگز معما را حل نکردند. کم کم فراموشش کردند [صفحه ۲۴۰] قسمت دوم. دورتر از بهشت چهل سال گذشت، اما دو نفر از افراد این داستان زنده ماندند – رز هریتیج و نتا. رز هریتیج لیدی ملارد شده بود، در خانه ای بزرگ در کشور زندگی می کرد و خانواده بزرگی داشت.
نتا در خانه ای کوچک در غرب کنزینگتون به تنهایی زندگی می کرد. این دو هرگز با هم مطابقت نداشتند و اکنون چیزی از یکدیگر نمی شنیدند. این دوستی هرگز با خشونت قطع نشده بود. از زمان و جدایی از بین رفته بود.
بهترین آرایشگاه زنانه منطقه ۶ : همانطور که دوستی ها خواهد شد. از بین بقیه، سیسیلیا اولین کسی بود که مرد. در کودکی پرستارانش گفته بودند که او برای زندگی کردن خیلی خوب است. به عنوان یک دختر هجده ساله برای زندگی کردن خیلی زیبا به نظر می رسید.