امروز
(جمعه) ۰۲ / آذر / ۱۴۰۳
آرایشگاه زنانه خوب در نیاوران
آرایشگاه زنانه خوب در نیاوران | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت آرایشگاه زنانه خوب در نیاوران را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با آرایشگاه زنانه خوب در نیاوران را برای شما فراهم کنیم.۱۹ مهر ۱۴۰۳
آرایشگاه زنانه خوب در نیاوران : بعدها به یاد آوردم که آقای چسترتون هیچ وسیله ای برای تشخیص اینکه آیا من یک جیب بر آمریکایی هستم یا نه، در دسترس نبود. اما از احترام رفتار او به من مشکوک شد که او به طور مبهم فکر می کند من شاید صاحب نیویورک تایمز یا کسی شبیه به آن هستم. فکر میکنم این گریز از بازدید من از این تصور را در ذهن سردبیر ایجاد کرد که من فردی با دسترسی آماده به آقای چسترتون هستم.
رنگ مو : بنابراین با یک مأموریت عجله برای دیدن او خدمت کردمو برای ارائه مقاله ای در مورد دیدار من با او برای شماره ماه مارس مجله قبل از آن شماره، که تا حد زیادی در دست چاپخانه ها بود، از مطبوعات خارج شد. به این ترتیب ماجراهای من، که پایان آن در حال حاضر به طور قابل توجهی در هوا است، آغاز شد. من بلافاصله به آقای چسترتون در هتلی که در آن لحظه در بوستون بود، نامه نوشتم.
آرایشگاه زنانه خوب در نیاوران
آرایشگاه زنانه خوب در نیاوران : در همان زمان به لی کیدیک (“مدیر مشهورترین سخنرانان جهان”) در دفتر او در نیویورک نامه نوشتم. من این تصور را پیدا کرده بودم که یک مدیر سخنرانی با این کیفیت، دقیقاً صاحب زمان یک فرد مشهوری است که او را معرفی کرده بود، و شما حتی نمیتوانید بدون اجازه مدیر با آن فرد مشهور تماس بگیرید.
لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه
نمیدونستم به هر حال نمیتونی باهاش تماس بگیری. یا اینکه شما هم نتوانستید با مدیر تماس بگیرید. آقای کیدیک خیلی سریع پاسخ داد که بسیار خوشحال خواهد شد که هر کاری که می تواند برای انجام مصاحبه انجام دهد. یا حداقل من نامه ای بسیار مؤدبانه در این زمینه دریافت کردم که امضای آن را به عنوان امضای آقای کیدیک داشت.
قرار بود آقای چسترتون تا چند روز به نیویورک بازگردد. در روزبرای بازگشت او به شهر، سعی کردم از طریق تلفن با آقای کیدیک ارتباط برقرار کنم. من (می ترسم) در آداب تلفن کمی کند هستم، و تا به حال یک زن جوان را در آن طرف سیم تحریک کردم تا او را به شدت بپرسم: “تو کی هستی؟” این موضوع به صورت دوستانه تنظیم شد.
آقای آنقدر دور از دستیابی بود که من کاملاً مطمئن نیستم که چنین شخصی وجود داشته باشد. با این حال، آقای دیگری به اندازه کافی صمیمانه پاسخ داد. با این حال، به نظرم رسید (پس از تأمل) که در موضوعی با این ماهیت فوری مقصر بودم که نتوانستم قطعیت بیشتری در مورد یک قرار ملاقات به دست بیاورم. بنابراین به سمت دفتر مدیر رفتم.
استقبال بسیار خوبی شد به آقایی تقدیم شد که برای این منظور از اتاق دیگری آورده شده بود، جایی که او با شخص دیگری بسته شده بود. آقای ویدکامب، اسم این آقا. به عنوان منشی آقای چسترتون معرفی شد. یک انگلیسی برجسته در اثر. در واقع، چندین بار بسیار مؤدبانه گفت که “خوشحال” است.
آقای چسترتون اما فردا می رفت. از این به بعد دو روز برمی گردد. آقای ، یادداشت بسیار دقیقی از آدرس من ساخته است. در زمان معین فکر کردم که بهتر است دوباره به دنبال آقای ویدکامب بگردم – ممکن است یادداشت او به اشتباه افتاده باشد. دفتر سخنرانی تلفنی بانوی جوان راضی با نیات شریف. همه چیز را دوباره برای صاحب صدای مردانه دلپذیر توضیح داد.
آرایشگاه زنانه خوب در نیاوران : این اطمینان را دریافت کرد که آقای ویدکامب فوراً از وضعیت مبرم یاد خواهد شد. پریشان از پرواز بدون حادثه زمان، یک بار دیگر به دفتر سخنرانی دعوت شد. فهمیدم که آقای ویدکامب هنوز نیامده است. با این حال، آنها سعی میکنند او را برای من در بیلتمور بیاورند. بله، او آنجا بود، اما میز طبقه چهارم هتل گفت که او به تازگی به اتاق آقای چسترتون رفته است.
و بنابراین (که ظاهراً همه باید بدانند) همین الان نمیتوان با او ارتباط برقرار کرد. او به زودی زنگ می زد. افراد سخنرانی به من پیشنهاد دادند که به هتل بروم. اگر آقای ویدکامب در همین حین تماس می گرفت، به او می گفتند که من در راه هستم. فکر کردم آقایی را که در طبقه چهارم از آسانسور بیرون می آید، شناختم.
نمیدانستم اصلاً این همان کاری بود که شما انجام دادید تا یک انگلیسی را به این شکل ناگهانی در دست بگیرید یا نه، اما به این نتیجه رسیدم که این کار باید انجام شود. آقای کاملا مودب بود. ایناما نکته این بود که “آقای چسترتون امروز صبح یک ساعت وقت داشت. امروز بعدازظهر او در حال پیاده شدن از کار برای لندن بود.
سپس فردا، البته، سخنرانی او خواهد بود. موضوع من به نظر فوری بود . اما «ما» چه میتوانستیم بکنیم؟ آقای چسترتون یک “مرد زیبا” بود. با آقایان مطبوعاتی بسیار مهمان نواز بود. اما اگر الان به سراغش برویم می گفت: “عزیز من! البته من به راحتی دیدم که این یک چیز وحشتناک خواهد بود، هنوز …. آقای تا حدودی تمایل داشت فکر کند.
که ما «میتوانیم» این کار را انجام دهیم: فرض کنید من باید بعد از ظهر روز بعد، حدود یک ربع به پنج به سالن تئاتر بیایم و در ورودی صحنه با او تماس بگیرم. بله، او فکر می کرد که ما می توانیم آن را به این ترتیب ترتیب دهیم. در راه بازگشت به هتل می توانستم با آقای چسترتون در تاکسی صحبت کنم. شاید چند لحظه بعد او را بازداشت کنید.
آقای در واقع با این ایده که راه حلی برای مشکلات ما بسیار خوشحال کننده است، لبخند زد. و من خودم بیشتر با این تصور که با آقای چسترتون در تاکسی مصاحبه کنم، جذب شدم. این تصور به ذهنم خطور کرد که شاید بعد از همه اینها این مکان مناسب ترین مکان باشدتمام دنیایی که در آن با آقای چسترتون مصاحبه کنیم. بنابراین به نظر می رسد همه چیز خوب است.
آرایشگاه زنانه خوب در نیاوران : عوارض جدید! (این روز بعد است.) صبح نامه ای از خانم چسترتون ارسال کرد که در آن از اینکه قبلاً به نامه من پاسخ نداده بودم متأسفم، اما از زمان ورود آنها به آمریکا تقریباً غیرممکن بود که با مکاتباتی که به آنها رسیده بود رسیدگی شود. . شوهرش از او خواست بگوید که خیلی دوست دارد من را ببیند.
و آیا می توانم حدود ساعت دوازده صبح یکشنبه با هتل تماس بگیرم؟ هیچ مشکلی برای ملاقات با آقای چسترتون وجود ندارد. اما یکشنبه ممکن است برای هدف مقاله من خیلی دیر باشد. بنابراین به هر حال به تئاتر خواهم رفت و مطمئناً همه دعوتهای چسترتون را میپذیرم.