امروز
(دوشنبه) ۰۳ / دی / ۱۴۰۳
آرایشگاه زنانه منطقه الهیه
آرایشگاه زنانه منطقه الهیه | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت آرایشگاه زنانه منطقه الهیه را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با آرایشگاه زنانه منطقه الهیه را برای شما فراهم کنیم.۲۰ مهر ۱۴۰۳
آرایشگاه زنانه منطقه الهیه : همانطور که او آن را عجیب بیان کرد. او می خواست متوقف شود و هر چیزی را که به چشمش می آمد تحسین کند، و مدام آه می کشید و اعلام می کرد که چنین زینتی برای یک پیرزن روستایی خیلی خوب است و او هرگز فکر نمی کرد که در زمان زندگی خود مجبور شود “روی هوا” کند.
رنگ مو : آنها مورد نفرت و ترس همه بودند و به عنوان مبارزان وحشتناک شناخته می شدند زیرا آنها بسیار قوی و عضلانی بودند و به اندازه کافی حس نداشتند که بدانند چه زمانی شکست خوردند. ژنرال گوف فکر میکرد که کمک بزرگی به در فتح اوز خواهد بود، زیرا تحت رهبری او میتوان آنها را وادار به جنگ کرد تا زمانی که بتوانند بایستند.
آرایشگاه زنانه منطقه الهیه
آرایشگاه زنانه منطقه الهیه : پس به کشورشان سفر کرد و خواست تا ببیند[۶۲] رئیس، که در خانه ای زندگی می کرد که تصویری از سر کاذب عجیب و غریب او روی درگاه نقاشی شده بود. سر کاذب رئیس دارای موهای آبی، بینی برگردان و دهانی بود که تا نیمه روی صورت کشیده شده بود. چشمان سبز بزرگی روی آن نقاشی شده بود، اما در مرکز چانه دو سوراخ کوچک روی مقوا ایجاد شده بود.
لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه
به طوری که رئیس می توانست با چشمان ریز خود از میان آنها ببیند. چون وقتی سر بزرگ را روی شانه هایش می بست، چشم های سر طبیعی خودش همسطح چانه کاذب بود. ژنرال گوف به رئیس هوسها گفت: “ما نومز میخواهیم سرزمین اوز را فتح کنیم و کمربند جادویی پادشاه خود را که مردم اوز از او دزدیدهاند را تسخیر کنیم.
سپس کل کشور را غارت و ویران میکنیم. و از میخواهیم به ما کمک کنند.” “آیا درگیری وجود خواهد داشت؟” از رئیس پرسید. گوف پاسخ داد: “بسیار زیاد.” این باید رئیس را خوشحال کرده باشد، زیرا او بلند شد و سه بار در اطراف اتاق رقصید. سپس دوباره نشست و سر دروغین خود را تنظیم کرد و گفت: ما با اوزمای اوز دعوا نداریم.
گوف اصرار کرد: “اما شما هوسبازها عاشق مبارزه هستید، و در اینجا یک فرصت عالی برای انجام این کار وجود دارد.” رئیس گفت: صبر کن تا آهنگی بخوانم. سپس روی صندلی دراز کشید و آهنگ احمقانه ای خواند که به نظر ژنرال معنایی نداشت، اگرچه او با دقت گوش داد.[۶۳]به طور کامل وقتی کارش تمام شد،
رئیس ویمسی از سوراخ های چانه به او نگاه کرد و پرسید: “اگر به شما کمک کنیم چه پاداشی به ما می دهید؟” ژنرال برای این سؤال آماده بود، زیرا در سفر خود به این موضوع فکر می کرد. مردم غالباً بدون امید به ثواب یک کار خوب انجام می دهند، اما برای یک کار بد همیشه پول می طلبند. او پاسخ داد: «وقتی کمربند جادویی خود را دریافت کنیم.
پادشاه ما، روکوات قرمز، از قدرت خود استفاده میکند تا به هر سر طبیعی به بزرگی و زیبایی سر دروغینی که اکنون میبندد بدهد. آن وقت دیگر شما دیگر نخواهید بود. شرمنده چون بدنهای قوی و بزرگ شما چنین سرهای بیست و چند ساله دارند.” [۶۴]”اوه! آیا شما این کار را انجام می دهید؟” با اشتیاق از رئیس پرسید. ژنرال قول داد: «ما حتماً خواهیم کرد.
آرایشگاه زنانه منطقه الهیه : رئیس گفت: من با مردمم صحبت خواهم کرد. بنابراین او جلسه ای از همه ویمسی ها تشکیل داد و از پیشنهاد نومز به آنها گفت. موجودات از این معامله خوشحال شدند و بلافاصله موافقت کردند که برای پادشاه بجنگند و به او کمک کنند تا اوز را فتح کند. به نظر میرسید که یک به تنهایی دارای ذرهای حس بود.
زیرا او پرسید: “فرض کنید ما نتوانیم کمربند جادویی را تصرف کنیم؟ آن وقت چه اتفاقی خواهد افتاد و همه جنگ های ما چه فایده ای خواهد داشت؟” [۶۵]اما آنها او را به دلیل پرسیدن سؤالات احمقانه به داخل رودخانه انداختند و وقتی آب سر مقوای او را خراب کرد قبل از اینکه بتواند دوباره شنا کند، خندیدند.
بنابراین قرارداد انجام شد و ژنرال گوف از موفقیت خود در به دست آوردن چنین متحدان قدرتمندی خوشحال شد. اما افراد دیگری نیز بودند، به همان اندازه که مهم بودند، که نوم پیر باهوش تصمیم گرفته بود آنها را به سمت خود ببرد. [۶۶] چگونه عمه ام شیر را فتح کرد–فصل هفتم دوروتی در حالی که در را باز کرد گفت: این اتاق های شماست.
عمه ام با دیدن اثاثیه و پارچه های باشکوه به عقب برگشت. آیا جایی برای پاک کردن پاهایم نیست؟ او پرسید. دوروتی پاسخ داد: «به زودی دمپاییهایت را با کفشهای نو عوض میکنی». “نترس، خاله ام. اینجا جایی است که تو باید زندگی کنی، پس برو داخل و خودت را در خانه بساز.” عمه ام با تردید جلو رفت. “این هتل توپکا را شکست می دهد!” او با تحسین گریه کرد. “اما این مکان برای ما خیلی بزرگ است.
آیا نمیتوانیم اتاق پشتی در اتاق زیر شیروانی داشته باشیم، این بیشتر در کلاس ماست؟” دوروتی گفت: نه. “تو باید اینجا زندگی کنی، چون اوزما اینطور می گوید. و تمام اتاق های این قصر به اندازه اینها خوب هستند و برخی از آنها بهتر هستند. سر و صدا کردن هیچ فایده ای ندارد، خاله ام. باید متورم و خوش رنگ باشد[۶۷] در سرزمین اوز، چه بخواهید چه نخواهید.
بنابراین شما نیز می توانید تصمیم خود را به آن معطوف کنید.” عمهاش با حالتی ترسناک به اطراف نگاه میکرد و گفت: «شانس سخت است». “اما مردم اگر تلاش کنند می توانند به هر چیزی عادت کنند. اوه، هنری؟” عمو هنری آهسته گفت: “چرا، در این مورد،” من معتقدم که آنچه را که ما را فرا گرفته است، نمیپرسم، و هیچ سوالی نمیپرسم.
چیزی که بین ما تفاوت ایجاد می کند.” سپس دوروتی اتاق ها را به آنها نشان داد. اولی یک اتاق نشیمن زیبا بود که پنجرههایی روی باغهای گل رز باز میشد. سپس برای خاله ام و عمو هنری، اتاقهای خواب جداگانهای با یک حمام خوب بین آنها آمد. عمه ام یک اتاق رختکن زیبا داشت، و دوروتی کمدها را باز کرد و چندین لباس نفیس را نشان داد.
که خیاطان سلطنتی برای خالهاش تهیه کرده بودند و تمام شب را برای آماده کردن آنها کار کرده بودند. هر چیزی که عمه ام احتمالاً میتوانست نیاز داشته باشد در کشوها و کمدها بود و میز آرایش او با دستشوییهای طلایی حکاکی شده پوشیده شده بود. عمو هنری ۹ کت و شلوار داشت که به مد رایج مونچکین تراشیده شده بودند.
آرایشگاه زنانه منطقه الهیه : با شلوارهای زانو، جوراب های ابریشمی و کفش های کوتاه با سگک های نگین دار. کلاههایی که با این لباسها مطابقت داشتند، دارای قسمتهای نوک تیز و لبههای پهن با زنگهای طلایی کوچک دور لبهها بودند. پیراهن هایش از کتان نازک بود[۶۸] سینههای پرشده و جلیقههایش با ابریشمهای رنگی گلدوزی شده بود. عمو هنری تصمیم گرفت که ابتدا حمام کند.
سپس یک کت و شلوار ساتن آبی بپوشد که او را مجذوب خود کرده بود. او با خونسردی بخت و اقبال خود را پذیرفت و از داشتن خدمتکاری برای کمک به او خودداری کرد. اما عمه ام همان طور که می گفت، «همه بال بال زدن» بود، و دوروتی و جلیا جامب، خانه دار، و دو خدمتکار مدت زیادی طول کشید تا لباس او را بپوشند و موهایش را مرتب کنند و او را «مانند پاپنجی» تقلب کنند.