امروز
(شنبه) ۰۳ / آذر / ۱۴۰۳
آرایشگاه زنانه الهیه
آرایشگاه زنانه الهیه | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت آرایشگاه زنانه الهیه را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با آرایشگاه زنانه الهیه را برای شما فراهم کنیم.۲۰ مهر ۱۴۰۳
آرایشگاه زنانه الهیه : فکر نمی کنم چنین ترتیبی برای ما عملی باشد، اما دوروتی به من اطمینان می دهد که با مردم اوز به خوبی کار می کند. اوز که کشور پریان بود، مردم البته مردم پری بودند. اما این بدان معنا نیست که همه آنها بسیار متفاوت با مردم دنیای خودمان بودند.
رنگ مو : او می دانست که می تواند به آنها کمک کند. او قبلاً راهی فکر کرده بود. با این حال او فوراً به آنها نگفت که این چیست، زیرا قبل از اینکه بتواند نقشه هایش را اجرا کند باید از اوزما رضایت بگیرد. پس فقط گفت: “اگر قول خواهی داد که اندکی نگران من نباشی.
آرایشگاه زنانه الهیه
آرایشگاه زنانه الهیه : امروز بعدازظهر به سرزمین اوز خواهم رفت. و همچنین قول می دهم که قبل از فرا رسیدن روزی که باید دوباره مرا ببینی. این مزرعه را ترک کن.” عمویش با ناراحتی پاسخ داد: «الان روز خیلی دور نیست. دوروتی عزیز، تا زمانی که مجبور نشدم، از دردسرمان به تو نگفتم، پس زمان بد نزدیک است.[۲۷] مطمئن باشید دوستان پری شما به شما خانه می دهند.
لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه
همانطور که عمه شما می گوید بهتر است که به آنها بروید.” به همین دلیل بود که دوروتی همان بعد از ظهر به اتاق کوچک خود در اتاق زیر شیروانی رفت و سگ کوچکی به نام توتو را با خود برد. سگ موهای مشکی مجعد و چشمان قهوه ای درشت داشت و دوروتی را بسیار دوست داشت. بچه قبل از اینکه به طبقه بالا برود عمو و عمه اش را محبت آمیز بوسیده بود و حالا با حسرت به اطراف اتاق کوچکش نگاه می کرد.
به زیورآلات ساده و لباس های کالیکو و جینگام پوشیده نگاه می کرد، انگار که دوستان قدیمی هستند. او ابتدا وسوسه شد که یک بسته از آنها بسازد، اما به خوبی میدانست که در زندگی آیندهاش هیچ فایدهای برای او نخواهد داشت. او روی یک صندلی با پشت شکسته نشست – تنها صندلی اتاق – و توتو را در آغوش گرفته بود تا زمانی که ساعت به ۴ برسد.
سپس او سیگنال مخفی را که بین او و اوزما توافق شده بود انجام داد. عمو هنری و عمه ام در طبقه پایین منتظر بودند. آنها ناآرام بودند و بسیار هیجانزده بودند، زیرا این یک دنیای پرحاشیه عملی است، و برایشان غیرممکن به نظر میرسید که خواهرزاده کوچکشان بتواند از خانهاش ناپدید شود و فوراً به سرزمین پریان سفر کند. بنابراین آنها به پله ها نگاه کردند.
که به نظر می رسید تنها راهی بود که دوروتی می توانست از خانه مزرعه بیرون بیاید.[۲۸] مدت طولانی آنها را تماشا کرد صدای ساعت چهار را شنیدند، اما صدایی از بالا شنیده نشد. ساعت چهار و نیم آمد و حالا آنقدر بی تاب بودند که نمی توانستند بیشتر صبر کنند. به آرامی از پله ها بالا رفتند و به در اتاق دخترک رسیدند. دوروتی! آنها تماس گرفتند.
جوابی نبود. در را باز کردند و به داخل نگاه کردند. اتاق خالی بود. [۲۹] چگونه اوزما به درخواست دوروتی پاسخ داد – فصل سوم گمان می کنم آنقدر در مورد شهر باشکوه زمرد خوانده اید که نیازی به توضیح آن در اینجا نیست. این شهر پایتخت سرزمین اوز است که انصافاً جذاب ترین و لذت بخش ترین سرزمین پریان در تمام جهان به حساب می آید.
شهر زمرد تماماً از سنگ مرمرهای زیبایی ساخته شده است که در آن انبوهی از زمردها قرار داده شده است که هر کدام به زیبایی تراشیده شده و اندازه بسیار بزرگی دارند. جواهرات دیگری نیز در تزئینات داخل خانه ها و کاخ ها به کار می رود که از آن جمله می توان به یاقوت، الماس، یاقوت کبود، آمیتیست و فیروزه اشاره کرد.
اما در خیابانها و بیرون ساختمانها فقط زمردها ظاهر میشوند که از همین رو این مکان را شهر زمرد اوز نامیدهاند. نه هزار و ششصد و پنجاه و چهار ساختمان دارد که در آن پنجاه و هفت هزار و سیصد و هجده نفر زندگی می کردند تا زمانی که داستان من باز شود. [۳۰]تمام کشور اطراف، که تا مرزهای بیابان که آن را از هر طرف محصور کرده بود.
امتداد داشت، مملو از خانه های کشاورزی زیبا و راحت بود، که ساکنان اوز در آن زندگی می کردند که زندگی روستایی را به شهر ترجیح می دادند. در مجموع بیش از نیم میلیون نفر در سرزمین اوز زندگی می کردند – اگرچه برخی از آنها، همانطور که به زودی خواهید آموخت، مانند ما از گوشت و خون ساخته نشده بودند.
آرایشگاه زنانه الهیه : و همه ساکنان آن کشور مورد علاقه خوشحال و مرفه بودند. هیچ گونه بیماری در میان اوزیت ها شناخته نشده بود، و بنابراین هیچ کس هرگز نمی مرد، مگر اینکه با حادثه ای روبرو شود که او را از زندگی باز داشت. در واقع این اتفاق بسیار نادر بود. هیچ فقیری در سرزمین اوز وجود نداشت، زیرا چیزی به نام پول وجود نداشت و تمام دارایی ها از هر نوع متعلق به حاکم بود.
مردم فرزندان او بودند و او از آنها مراقبت می کرد. همسایگان به هر شخصی هر آنچه را که برای استفاده از او نیاز داشت، آزادانه میدادند، که به اندازهای است که هر کسی ممکن است منطقی بخواهد. عدهای زمینها را کشت میکردند و غلات زیادی تولید میکردند که به طور مساوی بین کل جمعیت تقسیم میشد، به طوری که همه به اندازه کافی بودند.
خیاطان و خیاطان و کفش دوزان و امثال آن بسیار بودند که چیزهایی درست می کردند که هر که بخواهد بپوشد. به همین ترتیب جواهرسازانی بودند که برای شخص زیورآلاتی می ساختند که مردم را خشنود و زیبا می کرد و این زیورها برای درخواست کنندگان نیز رایگان بود. هر یک[۳۱] زن و مرد، صرف نظر از آنچه که برای صلاح جامعه تولید می کرد.
از سوی همسایه ها خوراک و پوشاک و خانه و اثاثیه و زیور آلات و بازی تأمین می شد. اگر تصادفاً ذخایر کم میشد، مقدار بیشتری از انبارهای بزرگ حاکم برداشت میشد که بعداً وقتی کالایی بیش از نیاز مردم وجود داشت، دوباره پر میشدند. هرکدام نصف وقت کار کردند و نیمی از آن بازی کردند و مردم هم به همان اندازه که نمایش را انجام دادند از کار لذت بردند.
آرایشگاه زنانه الهیه : چون مشغول بودن و کاری خوب است. هیچ ناظر ظالمی برای تماشای آنها وجود نداشت و هیچ کس برای سرزنش یا عیب جویی از آنها وجود نداشت. بنابراین هر یک به انجام هر کاری که از دستش بر میآمد برای دوستان و همسایههایش افتخار میکرد و خوشحال بود که آنها چیزهایی را که او تولید میکرد میپذیرفتند. با آنچه در اینجا به شما گفتم، خواهید دانست که سرزمین اوز کشوری قابل توجه بود.