امروز
(شنبه) ۰۳ / آذر / ۱۴۰۳
آرایشگاه زنانه ونک
آرایشگاه زنانه ونک | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت آرایشگاه زنانه ونک را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با آرایشگاه زنانه ونک را برای شما فراهم کنیم.۱۵ مهر ۱۴۰۳
آرایشگاه زنانه ونک : زیرا هموطن کوچک آن را بالا کشیده بود از ریشه و فرار، آن را به دنبال خود می کشد. چهار دوست به دنبال آن رفتند درخت را دنبال کرد و متوجه شد که به یک سوراخ عمیق ختم می شود. “او باید رفته بود. پل گفت، اینجا پایین، و من به دنبال او خواهم رفت. دیدن! یک سبد وجود دارد که برای من این کار را می کند که در آن بنشینم.
رنگ مو : و یک طناب برای پایین آوردن من. اما وقتی بند ناف را می کشم باز هم، وقت خود را برای کشیدن سبد از دست ندهید.” و پا به داخل سبد گذاشت که دوستانش آن را پایین آوردند. بالاخره زمین را لمس کرد و او بیرون پرید و به او نگاه کرد. او در بود دره ای زیبا، پر از چمنزار و جویبار، با قلعه ای باشکوه ایستاده توسط. وقتی در باز بود.
آرایشگاه زنانه ونک
آرایشگاه زنانه ونک : وارد شد، اما یک دوشیزه دوست داشتنی او را ملاقات کرد و از او التماس کرد که برگردد، زیرا صاحب قلعه یک اژدها با شش نفر بود سرهایی که او را از خانه دزدیده بودند و به اینجا آورده بودند نقطه زیرزمینی اما پولس از گوش دادن به تمام التماس های او خودداری کرد و اعلام کرد که از اژدها نمی ترسد و برای چند سر مهم نیست او داشت؛ و او با آرامش نشست تا منتظر او باشد.
لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه
اندکی بعد اژدها وارد شد و تمام دندان های دراز در شش سر او بود از دیدن غریبه با عصبانیت حرف زد. مرد جوان گفت: «من چوپان پولس هستم، و آمده ام تا با شما بجنگم من عجله دارم که بهتر بود یکباره شروع کنیم. ” اژدها پاسخ داد: “خیلی خوب”. “من از شام خود مطمئن هستم ، اما بگذارید یک اول لقمه چیزی بخوریم، فقط برای اینکه ما اشتها داشته باشیم.
پس از آن او شروع به خوردن چند تخته سنگ بزرگ کرد که گویی کیک بوده اند وقتی کارش تمام شد، به پل پیشنهاد داد. پل به تخته سنگ علاقه نداشت، اما او یک چاقوی چوبی برداشت و یکی از دو نیم کرد، سپس هر دو نیمه را ربود در دستان او بود و آنها را با تمام قدرت به سمت اژدها پرتاب کرد، به طوری که دو از شش سر شکسته شد.
در این هنگام اژدها با غرشی قدرتمند به سمت پل هجوم آورد، اما او از یک طرف خود را خم کرد و با یک ضربه تاب دار قطع شد دو سر دیگر. سپس، با گرفتن گردن هیولا، او را شکست سرهای باقی مانده در برابر صخره وقتی دوشیزه شنید که اژدها مرده است، از نجات دهنده خود تشکر کرد اشک در چشمان او حلقه زد.
اما به او گفت که دو خواهر کوچکترش در قدرت هستند از اژدهایی که هنوز خشن تر و وحشتناک تر از این یکی است. او عهد کرد که او شمشیر هرگز نباید در غلاف خود قرار گیرد تا زمانی که آنها آزاد شوند و به آنها دستور دهند دختر با او بیا و راه را به او نشان بده. دوشیزه با خوشحالی رضایت داد که با او برود، اما ابتدا یک طلا به او داد میله، و به او دستور داد که با آن قلعه را بزند.
آرایشگاه زنانه ونک : او این کار را کرد، و آن را فورا تبدیل به یک سیب طلایی شد که در جیبش گذاشت. پس از آن، آنها در جستجوی آنها شروع شد. هنوز راه زیادی نرفته بودند که به قلعه ای که دختر دوم در آنجا بود رسیدند محصور شده توسط قدرت اژدهایی با دوازده سر، که او را از او دزدیده بود خانه او. او از دیدن خواهرش و پولس بسیار خوشحال شد و آورد او پیراهنی متعلق به اژدها بود.
که هر کس آن را دو برابر می پوشید مثل قبل قوی بودند وقتی اژدها آمد به سختی او را قرار داده بود برگشت ، و مبارزه آغاز شد. مبارزه طولانی و سخت بود، اما شمشیر پولس و پیراهنش به او کمک کرد و دوازده سر مرده روی زمین افتاده بودند. سپس پل قلعه را به یک سیب تبدیل کرد و آن را در جیب خود گذاشت و با دو دختر به جستجوی قلعه سوم رفتند.
طولی نکشید که آن را پیدا کردند و در داخل دیوار سومی بود خواهری که از هر دوی دیگر کوچکتر و زیباتر بود. شوهرش هجده سر داشت، اما زمانی که از نواحی پایینی برای سطح خارج شد زمین، همه را در خانه رها کرد، جز یکی را که برای سر عوض کرد یک کوتوله کوچک، با ریش نوک تیز. لحظه ای که پل فهمید که این اژدهای وحشتناک کسی جز کوتوله نیست.
که او را به درخت بسته بود. بیشتر از همیشه آرزو داشت که در گلویش پرواز کند. اما فکر هجده سر به او هشدار داد که مراقب باشد و سومی خواهر برای او پیراهن ابریشمی آورد که او را ده برابر قوی تر از خودش می کرد قبلا بود او به سختی آن را پوشیده بود، زمانی که تمام قلعه شروع به لرزیدن شدید کرد.
اژدها از پله ها به داخل سالن پرواز کرد. “خب، دوست من، پس ما یک بار دیگر ملاقات می کنیم! منو فراموش کردی؟ من شپرد هستم من و پولس آمدهایم تا با تو کشتی بگیریم و همسرت را از دست تو آزاد کنیم کلاچ.» اژدها گفت: آه، خوشحالم که دوباره شما را می بینم. «آنها دو برادر من بودند آنها را کشتید و اکنون خون شما تاوان آنها را خواهد داد.
و به داخل خود رفت اتاقی برای جستجوی پیراهنش و نوشیدن شراب جادویی، اما پیراهن بر تن بود پشت پل، و در مورد شراب، دختر یک فنجان به پل داده بود و سپس اجازه داده بود بقیه از چلیک خارج شوند. در این هنگام اژدها نسبتاً ترسیده شد، اما در یک لحظه اژدها را به یاد آورد هجده سر، و دوباره جسور بود.
آرایشگاه زنانه ونک : خود را بالا آورد و آماده شد تا تمام سرش را به سمت آن سوق دهد یک بار در پل اما پل از زیر پرید، و یک برش به سمت بالا به طوری که شش از سرها پایین رفتند آنها هم بهترین سرها بودند و خیلی زود دوازده نفر دیگر در کنار آنها دراز کشیده بودند.