امروز
(شنبه) ۰۳ / آذر / ۱۴۰۳
کراتین مو با اتو سرد
کراتین مو با اتو سرد | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت کراتین مو با اتو سرد را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با کراتین مو با اتو سرد را برای شما فراهم کنیم.۱۲ مهر ۱۴۰۳
کراتین مو با اتو سرد : نیلز ساعت خود را شروع کرد و راسموس به سمت آن رفت خواب. هوا شروع به سردتر شدن کرد و نیلز کمی راه رفت تا نگه دارد خودش گرم او به زودی متوجه شد که آنها از لبه جنگل دور نیستند. و وقتی از یکی از درختان بالا رفت، میتوانست فضای باز را ببیند.
رنگ مو : کشور فراتر در فاصله کمی آتشی را دید و در کنار آن نشست سه غول، مشغول آبگوشت و گوشت گاو. آنها به قدری بزرگ بودند که قاشق های آنها استفاده می شد.
کراتین مو با اتو سرد
کراتین مو با اتو سرد : به بزرگی بیل و چنگال آنها به اندازه چنگال یونجه: با اینها آنها سطل های کامل آبگوشت و قسمت های بزرگ گوشت را از یک ظرف بلند کردند.
لینک مفید : کراتینه مو
نیلز با این گزارش بیدار شد. “آن چیست؟” او گفت. راسموس که از خودش بسیار راضی بود گفت: «من همین الان یک گوزن گوزن را شلیک کردم. نیلز گفت: این چیزی نیست. “من اغلب به گنجشک شلیک کرده ام، که بسیار بیشتر است کاری دشوار است.» اکنون نیمه شب نزدیک بود.
گلدان عظیمی که بین آنها روی زمین گذاشته شده بود. نیلز مبهوت شد و در ابتدا ترسیده بود، اما با این فکر که غولها راه خوبی بودند و اگر نزدیکتر میشدند به راحتی میتوانست پنهان شود در میان بوته ها با این حال، پس از کمی تماشای آنها، شروع به گرفتن کرد.
با زنگ هشدار خود، و در نهایت دوباره از درخت سر خورد، تصمیم گرفت اسلحه خود را بگیرد و با آنها حقه بازی کنید. وقتی به موقعیت قبلی خود برگشت، هدف خوبی گرفت و منتظر ماند تا اینکه یکی از غول ها در حال گذاشتن یک تکه گوشت بزرگ بود به دهان او انفجار!
اسلحه نیلز رفت و گلوله به دسته آن اصابت کرد آنقدر چنگال کرد که نقطه به جای دهان غول وارد چانه شد. غول به کسی که کنارش نشسته بود غر زد: “هیچ یک از حقه های تو نیست.” “چه کار کنم منظورت اینه که چنگالم رو اینطوری بزنی و مجبورم کنی.
خودم رو نیش بزنم؟” دیگری گفت: “من هرگز به چنگال تو دست نزدم.” «سعی نکنید که درگیر نزاع شوید با من.” اولی گفت: پس نگاه کن. «فکر میکنی من آن را به چانهام چسباندم؟ برای سرگرمی؟” آن دو به قدری از این موضوع عصبانی شدند که هرکدام پیشنهاد کردند.
در آنجا با دیگری مبارزه کنند و سپس، اما غول سوم به عنوان صلحساز عمل کرد، و آنها دوباره به سمت خود سقوط کردند خوردن آنها در حالی که نزاع ادامه داشت، نیلز دوباره اسلحه را پر کرده بود و درست به همان اندازه غول دوم نزدیک بود یک لقمه زیبا در دهانش بگذارد.
بنگ! اسلحه رفت دوباره، و چنگال به چند تکه تبدیل شد. این غول حتی از غول اول خشمگینتر بود و کلمات عادلانه بودند زمانی که غول سوم دوباره مداخله کرد. او به آنها گفت: «احمق نباشید. «شروع به دعوا کردن بین چه فایده ای دارد خودمان، وقتی خیلی لازم است.
که ما سه نفر با هم کار کنیم و به نتیجه برسیم دست بالا بر پادشاه این کشور. این کار به اندازه کافی سخت خواهد بود این است، اما اگر کنار هم نمانیم، کاملاً ناامید کننده خواهد بود. بشین دوباره، و اجازه دهید ما غذای خود را تمام کنیم. من بین شما می نشینم و بعد هیچ کدام شما می توانید دیگری را مقصر بدانید.
نیلز برای شنیدن صحبت های آنها خیلی دور بود، اما از حرکات آنها می توانست حدس بزنید چه اتفاقی میافتد، و فکر میکردم سرگرمکننده است. او با خود گفت: “سه برابر خوش شانس است.” “من هنوز یک ضربه دیگر خواهم داشت.” این بار این چنگال غول سوم بود.
که گلوله را گرفت و وارد شد دو او گفت: “خب، اگر من به اندازه شما دو نفر احمق بودم، من نیز به یک پرواز می کردم عصبانی هستم، اما من شروع به دیدن ساعتی از روز می کنم. و همین لحظه می روم تا ببینیم چه کسی این حقه ها را با ما بازی می کند.
غول چنان خوب مشاهدات خود را انجام داده بود، که اگرچه نیلز از آن بالا رفت درخت با همان سرعتی که می توانست، به طوری که در میان بوته ها پنهان شود، تازه به آن رسیده بود زمین هنگامی که دشمن بر او بود. غول گفت: همانجایی که هستی بمان، وگرنه پایم را روی تو می گذارم.
کراتین مو با اتو سرد : و آنجا بعد از آن چیز زیادی از شما باقی نمیماند.» نیلز تسلیم شد و غول او را نزد همرزمانش برد. اسیر کننده او گفت: “شما سزاوار هیچ رحمتی از دست ما نیستید، اما همانطور که هستید چنین شات خوبی ممکن است برای ما مفید باشد، بنابراین ما از جان شما دریغ خواهیم کرد.
اگر شما به ما خدمتی خواهید کرد نه چندان دور از اینجا یک قلعه وجود دارد که در آن دختر پادشاه زندگی می کند ما در حال جنگ با پادشاه هستیم و میخواهیم مقام بالایی را بدست آوریم دست او با حمل شاهزاده خانم، اما قلعه به خوبی محافظت می شود که ورود به آن وجود ندارد.
با مهارت خود در سحر و جادو به خواب رفته ایم هر موجود زنده در قلعه، به جز یک سگ سیاه کوچولو، و تا زمانی که او بیدار است، وضعیت ما بهتر از قبل نیست. برای، به محض اینکه ما شروع به صعود می کنیم بالای دیوار، سگ کوچولو صدای ما را خواهد شنید و پارسش همه را بیدار خواهد کرد.
دیگران دوباره با گرفتن شما، می توانیم شما را در جایی قرار دهیم که بتوانید تیراندازی کنید سگ قبل از اینکه شروع به پارس کند، و پس از آن هیچ کس نمی تواند مانع از رسیدن ما شود. شاهزاده خانم در دستان ما اگر این کار را انجام دهید، ما نه تنها شما را رها خواهیم کرد.
بلکه به شما پاداش بزرگی بدهد.» نیلز مجبور شد موافقت کند و غول ها بلافاصله به سمت قلعه حرکت کردند. بود محصور شده توسط یک بارو بسیار مرتفع، آنقدر بلند که حتی غول ها هم نمی توانستند.
لمس کنند بالای آن “چگونه از آن عبور کنم؟” گفت نیلز. غول سوم گفت: «بسیار راحت. “من تو را به آن سر می زنم.” نیلز گفت: نه، متشکرم. ممکن است از طرف دیگر زمین بخورم یا پایم بشکند یا گردن.
کراتین مو با اتو سرد : و بعد از آن سگ کوچولو مورد اصابت گلوله قرار نمی گیرد.» غول گفت: «از این ترسی ندارم. بارو در بالای آن بسیار عریض است.
پوشیده از علف های بلند، به طوری که شما به نرمی مانند خودتان فرود خواهید آمد روی تخت پر افتاد.» نیلز باید او را باور می کرد و به غول اجازه می داد تا او را بالا بیاورد.