امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ مرواریدی تونی
رنگ مرواریدی تونی | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ مرواریدی تونی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ مرواریدی تونی را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
رنگ مرواریدی تونی : حذف از بستگانم به من این امکان را میدهد تا بدون ترس از شناسایی، آنطور که میخواهم وقت خود را صرف کنم. تا زمانی که هزینههای آکادمی خود را پرداخت میکردم، ممکن است در صورت انتخاب از شرکت در سخنرانیها اجتناب کنم. و از آنجایی که من هرگز از دورترین قصد امتحان ایستادن نداشتم، هیچ خطری برای “چیدن” من وجود نداشت.
رنگ مو : علاوه بر این، یک کلان شهر برای من مکان بود. در آنجا میتوانستم ابزارهای عالی، جدیدترین نشریات، صمیمیت با مردانی را که به دنبال علاقههای خودم بودند، به دست بیاورم – به طور خلاصه، همه چیزهایی که برای اطمینان از وقف سودآور زندگیم به علم محبوبم لازم است. من مقدار زیادی پول داشتم، آرزوهای کمی داشتم که از یک طرف آینه روشن من و طرف دیگر شیشه شی من محدود نمی شد.
رنگ مرواریدی تونی
رنگ مرواریدی تونی : بنابراین، چه چیزی مانع از تبدیل شدن من به یک محقق برجسته جهان های محجبه شد؟ با پرنشاط ترین امید بود که خانه خود را در نیوانگلند ترک کردم و خودم را در نیویورک مستقر کردم. II اولین قدم من البته پیدا کردن آپارتمان های مناسب بود. اینها را بعد از چند روز جستجو در خیابان چهارم به دست آوردم. یک طبقه دوم بسیار زیبا، بدون مبله، شامل اتاق نشیمن، اتاق خواب، و یک آپارتمان کوچکتر که من قصد داشتم.
آن را به عنوان آزمایشگاه قرار دهم. من اقامتگاهم را به سادگی، اما با ظرافت تجهیز کردم، و سپس تمام انرژی خود را صرف زینت معبد عبادت خود کردم. من از پایک، بیناییشناس مشهور دیدن کردم و مجموعه فوقالعاده میکروسکوپهای او را مرور کردم – فیلدز مرکب، هینگهام، اسپنسر، دوربین دوچشمی ناچت (که بر اساس اصول استریوسکوپ است)، و در نهایت بر روی آن شکلی که به نام میکروسکوپ ترونیون اسپنسر معروف است ثابت کردم.
به عنوان ترکیبی از بیشترین تعداد پیشرفت ها با رهایی تقریباً کامل از لرزش. همراه با این، من همه لوازم جانبی ممکن را خریداری کردم – لوله کشی، میکرومتر، دوربین لوسیدا ، اهرم مرحله، کندانسورهای آکروماتیک، روشنگرهای ابر سفید، منشورها، کندانسورهای سهموی، دستگاه های پلاریزه، فورسپس، جعبه های آبی، لوله های ماهیگیری، با میزبان. از مقالات دیگر، که همه آنها در دست یک میکروسکوپ با تجربه مفید بودند.
اما، همانطور که بعداً کشف کردم، برای من کوچکترین ارزش فعلی نداشتند. برای دانستن نحوه استفاده از میکروسکوپ پیچیده، سالها تمرین نیاز است. وقتی این خریدهای ارزشمند را انجام می دادم، چشم انداز مشکوک به من نگاه کرد. او ظاهراً مطمئن نبود که من را به عنوان یک فرد مشهور علمی معرفی کند یا یک دیوانه. من فکر می کنم او به این باور دوم تمایل داشت.
فکر کنم دیوونه بودم هر نابغه بزرگی نسبت به موضوعی که در آن بزرگترین است دیوانه است. دیوانه ناموفق رسوا شده و دیوانه خوانده می شود. دیوانه یا نه، من با غیرتی کار کردم که کمتر دانشجوی علمی تا به حال با آن برابری کرده است. من نسبت به مطالعه ظریفی که شروع کرده بودم همه چیز برای یادگیری داشتم.
رنگ مرواریدی تونی : مطالعه ای که شامل صمیمی ترین صبر، سخت ترین قدرت های تحلیلی، ثابت ترین دست، خستگی ناپذیرترین چشم، دقیق ترین و ظریف ترین دستکاری ها بود. برای مدت طولانی نیمی از دستگاه من به صورت غیرفعال روی قفسههای آزمایشگاهم قرار داشت، آزمایشگاهی که اکنون با تمام امکانات ممکن برای تسهیل تحقیقاتم مجهز شده بود.
واقعیت این بود که من نمیدانستم چگونه از برخی ابزارهای علمیام استفاده کنم – هرگز میکروسکوپها را آموزش ندادهام – و آنهایی که استفاده از آنها را از نظر تئوری درک میکردم فایده چندانی نداشتند تا اینکه با تمرین توانستم به ظرافت لازم در کار دست یابم. با این حال، خشم جاه طلبی من، آنچنان پشتکار خستگی ناپذیر آزمایش های من بود.
که هر چند اعتبار دشوار باشد، در طول یک سال از نظر تئوری و عملا به یک میکروسکوپیست ماهر تبدیل شدم. در طول این دوره از کارم، که در آن نمونههایی از هر مادهای را که تحت نظر من قرار میگرفت به عمل عدسیهایم میسپردم، کاشف شدم – در حد کمی، درست است، زیرا من بسیار جوان بودم.
اما هنوز هم کاشف این من بودم که نظریه ارنبرگ مبنی بر اینکه گلوباتور ولووکس یک حیوان است را نابود کردم و ثابت کردم که “مونادهای” او با شکم و چشمان او صرفاً مراحل تشکیل یک سلول گیاهی بودند و هنگامی که به مرحله بلوغ خود رسیدند، قادر به عمل صرف، یا هر عمل مولد واقعی، که بدون آن هیچ موجود زندهای که به مرحلهای از زندگی بالاتر از نباتی میرسد کامل نیست.
این من بودم که با وجود اظهارات ونهام و دیگران مبنی بر اینکه توضیح من نتیجه یک توهم نوری بود، مشکل منحصر به فرد چرخش در سلول ها و موهای گیاهان را به سمت جاذبه مژگانی حل کردم. اما علیرغم این اکتشافات، که به سختی و دردناک انجام شد، احساس نارضایتی وحشتناکی کردم. در هر قدم می دیدم که با نقص سازهایم متوقف می شوم.
من هم مثل همه میکروسکوپیست های فعال، تخیلم را کامل بازی کردم. در واقع، این یک شکایت رایج از بسیاری از افراد است که عیوب سازهای خود را با مخلوقات مغز خود تامین می کنند. من اعماق فراتر از اعماق طبیعت را تصور می کردم که قدرت محدود لنزهایم مرا از کاوش در آنها منع می کرد. شبها بیدار دراز میکشیدم و در حال ساختن میکروسکوپهای خیالی با قدرتی بیاندازه بودم.
رنگ مرواریدی تونی : که به نظر میرسید با آنها تمام پوششهای ماده را تا اتم اصلی آن سوراخ میکردم. چقدر آن رسانه های ناقصی را نفرین کردم که ضرورت از طریق جهل مرا وادار به استفاده از آنها کرد! چقدر آرزو داشتم راز عدسی کاملی را کشف کنم که قدرت بزرگنمایی آن فقط با قابلیت تفکیک جسم محدود شود و در عین حال عاری از انحرافات کروی و رنگی باشد – خلاصه از همه موانعی که بر سر آنها وجود دارد.
میکروسکوپ بیچاره خود را دائماً در حال تلو تلو خوردن می بیند! من متقاعد شدم که میکروسکوپ ساده، متشکل از یک عدسی با چنین قدرت وسیع و در عین حال کامل، امکان ساخت دارد. تلاش برای رساندن میکروسکوپ مرکب به چنین سطحی میتوانست از انتهای اشتباه شروع شود. این دومی صرفاً تلاشی تا حدی موفقیت آمیز برای اصلاح همان نقص های ساده ترین ابزار است که اگر غلبه شود.