امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
انواع مدل بالیاژ
انواع مدل بالیاژ | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت انواع مدل بالیاژ را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با انواع مدل بالیاژ را برای شما فراهم کنیم.۱۴ مهر ۱۴۰۳
انواع مدل بالیاژ : بیرون رفت تا با پسران دیگر بازی کند. و یک روز، در یک یکی از آنها به او گفت: در سرنوشت برادران بزرگترت شریک شوی. با شنیدن این حرف، فلفل فورا به خانه فرار کرد و از مادرش پرسید که این کلمات چیست؟ منظور بنابراین مادر مجبور شد به او بگوید که سه برادرش چگونه به داخل خانه رفته اند.
رنگ مو : جنگل برای مراقبت از خواهر گمشده خود، و دیگر هرگز برنگشته بودند. به محض او این را شنید، فلفل شروع به جستجوی خانه برای یافتن قطعات آهن قدیمی کرد و داشت مقداری ضایعات پیدا کرد، آنها را عصر نزد آهنگری برد که با آنها همراه بود او ممکن است از او یک گرز بسازد.
انواع مدل بالیاژ
انواع مدل بالیاژ : صبح روز بعد فلفل کورن نزد آهنگر رفت تا او را بخواهد گرز را که مرد به او داد و در همان حال گفت: “حالا برای ساختن آن به من پول بده.” به این فلفل کورن پاسخ داد: “اول اجازه دهید ببینم به اندازه کافی قوی است یا خیر”. و او پرتاب کرد در هوا بلند شد و سرش را گرفت تا گرز روی آن بیفتد.
لینک مفید : بالیاژ مو
به محض گرز سرش را زد، تکه تکه شد. و فلفل، با دیدن اینکه چقدر بد درست شده بود، در شور و شوق افتاد و آهنگر را کشت. سپس تکه های آهن را جمع کرد و به دنبال کارگر بهتر رفت. او به زودی آهنگر دیگری پیدا کرد که مایل بود تا از او گرز بسازد.
اما برای کار یک دوکات خواست. فلفل گفت که با کمال میل این کار را خواهد کرد اگر آهنگر از او یک گرز واقعا قوی و قابل خدمت ساخت، به دوکات پرداخت کنید. پس صبح روز بعد او رفت تا بپرسد آیا آماده است یا نه، و آهنگر گفت: «بله. اما ابتدا باید به من پول بدهی دوکات، و سپس آن را به شما خواهم داد.
با این حال، پپر کورن پاسخ داد: «دوکت در جیب من آماده است، اما قبل از اینکه هزینه آن را پرداخت کنم، ابتدا باید ببینم گرز خوب است یا خیر. پس از آن او آن را گرفت، آن را در هوا پرت کرد و سرش را زیر آن نگه داشت. به محض اینکه گرز به سرش زد، تکه تکه شد.
و او دوباره به درون می افتد اشتیاق بزرگ، این آهنگر را نیز کشت. او با جمع آوری تکه های آهن، آنها را نزد آهنگر سومی برد که متعهد شد تا از او گرز قوی خوبی بسازد و برای این کار یک دوکات خواست. صبح روز بعد دانه فلفل به دنبال گرز رفت و پس از سه بار امتحان کردن.
هر بار آن را بالاتر پرتاب کرد در هوا و گذاشتن آن روی سرش بیفتد، جایی که برجستگی های بزرگی ایجاد کرد، او صاحب آن شد که او از آن راضی بود، و بر این اساس به آهنگر دوکات را به عنوان او پرداخت کرد وعده داده است. با داشتن یک گرز قوی خوب، فلفل فوراً به سمت جنگل رفت سه برادر بزرگتر و خواهرش گم شده بودند.
مدتی به جایی رسید که چوپان به تماشای گوسفندانش نشسته بود، و در پاسخ به سؤالات او به او گفت که سه برادرش را دیده است در جستجوی خواهرشان از دره پایین رفتند، اما دیگر هرگز آنها را ندیده بودند که بالا بیایند.
با وجود این، فلفل با قاطعیت به پایین دره رفت و با صدای بلند صدا زد خواهرش به نام وقتی این را شنید بسیار شگفت زده شد و گفت خودش میگوید: «این چه کسی میتواند مرا به نام صدا کند، حالا که همه برادرانم کشته شدهاند؟ من هیچ رابطه دیگری ندارم.
انواع مدل بالیاژ : که بیایم و دنبالم بگردم.» سپس به سمت در ورودی رفت از غار و صدا زد: «کیست که مرا صدا می کند؟ من دیگر برادری ندارم؟» فلفل به او گفت: «من برادرت هستم که پس از ترک خانه و من به دنیا آمدم اسمش فلفل هست.» خواهرش با شنیدن این حرف او را به داخل قصر برد.
اما او به سختی فرصت کرده بود قبل از شنیدن صدای غوغای بلند در هوا و صدای غول چند کلمه به او بگویید گرز به زمین افتاد فلفل برای یک لحظه از این کار وحشت کرد، اما او بهبود یافت خود را سریعاً بیرون آورد و گرز را از زمین بیرون کشید و به سمت غول پرتاب کرد.
که با حیرت با خود گفت: «این کیست که گرز مرا به سوی من می اندازد؟ فکر می کنم بالاخره کسی را پیدا کردم که بتواند با من بجنگد.» وقتی غول به خانه آمد فوراً از همسرش که در غار بوده است پرسید او به او پاسخ داد: این برادر کوچک من است.
پس از آن غول به چوپان دستور داد برای آوردن بزرگترین گوسفند[۶۱]در گله اش وقتی این را آوردند، غول خودش آن را کشت و در حین آماده شدن آن را برای برشته کردن، به فلفل گفت: «گوشت را برمی گردانی یا مراقبت می کنی از آتش؟» فلفل گفت که ترجیح می دهد.
هیزم جمع کند و آتش بسازد. بنابراین او بیرون رفت و چند درخت بزرگ را با گرزش فرو ریخت. اینها را به سمت دهانه غار، و آتش بزرگی برای گوشت آماده کرد. وقتی گوسفند برشته شد، غول آن را دو قسمت کرد و نیمی از آن را به دانه فلفل داد. گفت: «این نصف را بگیر، و اگر قبل از اینکه من نصفم را بخورم.
آن را بخوری، میتوانی بکشی من اما اگر این کار را نکنی، حتما تو را خواهم کشت.» بنابراین فلفل و غول شروع کردند تا می توانند سریع غذا بخورند، تکه های بزرگ گوشت را قورت دهند و در آنها عجله دارند، تقریباً خودشان را خفه می کنند. بالاخره با حیله موفق شد.
انواع مدل بالیاژ : سهم خود را از گوسفندان خلاص کرد و طبق ترتیب، غول را کشت. این کار با کمک خواهرش تمام گنجینه هایی را که غول داشت جمع آوری کرد در قصرش انباشته کرد.
و آنها را با خود برد و با خواهرش به خانه بازگشت. به شادی بزرگ پدر و مادرشان فلفل بعد از مدتی نزد پدر، مادر و خواهرش ماند آنها در گنجینه هایی که او از غار غول آورده بود.