امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
لایت مو روشن
لایت مو روشن | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت لایت مو روشن را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با لایت مو روشن را برای شما فراهم کنیم.۲۰ مهر ۱۴۰۳
لایت مو روشن : من این حق را دارم. و قصد دارم ورزشش کنم وظیفه من است، هر چند دردناک، به عنوان یکی از اعضای کلیسا به شما بگویم که در آن به کلیسا ظلم کرده اید و به خودتان ظلم کرده اید.» صدایش را بلند نکرد و بیشتر غم و اندوه بود تا خشم. بانکدار خاکستری خاکستری شد… لحظه ای قبل از صحبت او گذشت، لحظه ای متحول کننده. ناگهان تبدیل به یخ شد.
رنگ مو : شهر را دید و بر آن گریست و گفت: اگر حداقل در این روزگار، چیزهایی را که به سلامتی تو تعلق دارد، می دانستی. از پایین به بالا نوشته الکساندر ایروین (داستان زندگی یک پسر دهقانی ایرلندی، متولد ۱۸۶۳، که به نوبه خود به ثبات، مرد جنگ، زاغه نشین، روحانی، و آشوبگر سوسیالیست تبدیل شد) پس از چند سال تجربه در مأموریتها و کلیساهای مأموریت، اگر کارگری بودم که در یک اجارهنشین زندگی میکردم.
لایت مو روشن
لایت مو روشن : برایم بسیار سخت بود که با آنها مخالفت نکنم. زیرا، تا حد زیادی، چنین کاری با این فرض انجام می شود که مردم به دلیل سستی در اخلاق، فقیر و تحقیر شده اند. طرح نجات، نجاتی برای فرد است. رستگاری اجتماعی مطرح نیست. نمی توان به شرایط اجتماعی دست زد، زیرا در همه شرایط اجتماعی پوسیده، خط قرمز نازکی وجود دارد که همیشه به مرد یا زن ثروتمندی می رسد که مسئول آنهاست.
لینک مفید : لایت و هایلایت مو
تماس مداوم با این حقایق زشت اجتماعی مرا به این باور رساند. خیلی آهسته آمد. همانطور که این عقیده نیز وجود داشت که خود مبلغ یا کشیش، چه سلیمان دانا، چه دموستنس فصیح، و چه فرانسیس قدیس با فضیلت، هیچ جایگاه اجتماعی در میان مردمی که صدقه هایشان از مؤسسات، مذهبی و بشردوستانه حمایت می کند، ندارد. که وی رئیس اجرایی آن است.
مشارکت قدیسان یک داستان ناب است، در حقیقت مطلقاً در شهری مانند نیویورک هیچ مبنایی ندارد، مگر اینکه قدیسان فقیر به تنهایی آن را دارند. از انجیل یوحنا اگر کسی بگوید من خدا را دوست دارم و از برادر خود متنفر باشد، دروغگو است، زیرا کسی که برادر خود را که او را می بیند دوست ندارد، چگونه می تواند خدایی را که ندیده است دوست بدارد.
و این فرمان را از او داریم که هر که خدا را دوست دارد برادر خود را نیز دوست بدارد. درون جام[T] نویسنده: وینستون چرچیل (یکی از محبوب ترین رمان نویسان آمریکایی، متولد ۱۸۷۱. مضمون این داستان شکست کلیسا در مواجهه با مشکلات اجتماعی مدرن است. در صحنه زیر یک مرد ثروتمند توسط کشیشش مورد سرزنش قرار می گیرد) تصورات بانکدار مشتاق بود و احساس امنیت او مختصر بود.
به نحوی، همانطور که با چشم جستجوگر رئیس ملاقات کرد، نتوانست آن مرد را به عنوان یک رویا ببیند، اما دید و – برای اجرای عدالت – نسبت به حریفی که ارزش پولادش را داشت، احساس احترام کرد. او که عادت داشت خود را برای ابرها آماده کند، در حالی که آنها لک هایی در افق او بودند، حتی اکنون مکث کرد تا تعجب کند که چرا با این کار برخورد نکرده است. اینجا مردی بود.
اگر دوست داشت – یک متعصب – اما هنوز هم مردی بود که از او نمی ترسید و خشم و قدرتش برایش هیچ بود! حسی جدید و حیرت انگیز و پیچیده – اما الدون پار ترسو نبود. اگر او قبلاً آگاهانه یا ناآگاهانه به روحانی به عنوان یک وابسته نگاه می کرد، به نظر می رسید هودر دیگر کسی نبود. بسیار ناهمواری مرد افزایش یافته، گسترش یافته بود – انگار – تا جایی که اتاق را پر کرد.
لایت مو روشن : و هودر با جسارتی که در تجربه بانکدار بینظیر بود، که به طور ضمنی در تمام زندگیاش مطرح شد، توانست او را در حالت تدافعی قرار دهد. رئیس گفت: «اما اگر این به فلسفه شما تبدیل شده است – اینکه یک مرد باید مراقب خودش باشد – چه چیزی در شما وجود دارد که شما را وادار می کند که این مبالغ هنگفت را برای منافع عمومی بدهید؟» “باید تصور کنم که شما به عنوان یک روحانی ممکن است.
بفهمید که انگیزه من یک انگیزه مسیحی است.” هودر خیلی ساکت نشست، اما نور بالاتری در چشمانش آمد. “آقای. پار» او پاسخ داد: «من با شما دوست بودم و هنوز هم دوست هستم. و آنچه می خواهم به شما بگویم نه تنها به این امید که دیگران سود ببرند، بلکه روح خود شما نیز نجات یابد. منظورم این است.
که به معنای واقعی کلمه – روح خودت. شما این تصور را دارید که مسیحی هستید، اما مسیحی نیستید و هرگز نبوده اید. و تا زمانی که کل زندگیت تغییر نکند، تا زمانی که مردی متفاوت نشوی، یکی نخواهی بود. اگر تغییر نکردی، وظیفه من این است که به تو هشدار دهم که اندوه و رنج، ناراحتی که اکنون میدانی.
و تو را در جستجوی حواسپرتی، سوق میدهد تا مبالغ بیفایده به ثروتت بیفزاییم – این رنج، من می گویند، تشدید خواهد شد. با علم به آن خواهید مرد و پس از آن با علم به آن زنده خواهید ماند.» سرمایه دار علیرغم خودش، قبل از این انفجار غیرمنتظره، که شدت آن لرزه ای از وحشت را در وجودش فرو برده بود.
عقب نشینی کرد. او از گاردش برداشته شده بود، – زیرا او تصور می کرد روز گذشته – اگر هرگز وجود داشت – که یک سرزنش روحانی او را ناراحت می کرد. روزی که وزیری می توانست با هر قدرتی یکی را تلفظ کند. این که کلیسا باید دوباره تصور کند که خودش را جدی می گیرد هرگز اتفاق نیفتاده بود.
لایت مو روشن : به او. و با این حال – مرد در یک لحظه افسردگی، عصبانیت عصبی و عصبانیت او را علیه دولتی که شروع به دخالت در آزادی مقدس شهروندانش کرده بود، علیه آژیتاتورهای سیاسی که آن دولت را تحریک کرده بودند، محکوم کرده بود. دنیا دیوانه شده بود. به نظر میرسید که هیچ عنصری اکنون راضی نبود که در جای مناسب خود بماند. صدای او، همانطور که او پاسخ داد.
از خشم می لرزید، – از همه بیشتر زیرا به نظر می رسید که سختگیری بی واهمه ای که با آن روبرو می شد، آن را به بیهودگی کاهش می داد. “مراقب باش!” او فریاد زد: «مراقب باش! شما و هیچ مرد دیگری، چه روحانی و چه هیچ روحانی حقی ندارید که قضاوت رفتار من باشید.» هودر گفت: «برعکس، اگر رفتار شما بر رفاه، پیشرفت و شهرت کلیسایی که من رئیس آن هستم تأثیر بگذارد.